جهان بینی و احیای انسانی
تاریخ : یک شنبه 4 آذر 1397
نویسنده : مرتضی

 

کارگاه آموزشی جهان بینی کنگره 60:دراستحکام پایه های مالی و علمی کنگره من چه کرده ام؟

موضوع:دستور جلسات هفتگی کارگاه های آموزشی کنگره 60 اخطارهای جهان بینی این است که بایستی برای خود انسان استفاده شود، اگر برای دیگران استفاده شود، نتیجه معکوس می دهد...

 

 

 

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: سایت , وبلاگ , دستورجلسات , گلریزان , لژیون مالی ,
تاریخ : یک شنبه 20 آبان 1397
نویسنده : مرتضی

این مثلث بیان می‌کند که جسم، روان و جهان‌بینی فرد بیمار در اثر استفاده مکرر از مواد مخدر از تعادل طبیعی خود خارج‌شده و سیستم‌های شبه افیونی جسم یا سیستم‌های تولیدکننده مخدرهای طبیعی بدن و نوروترانسمیترها از چرخه حیات خود خارج‌شده‌اند...

دستور جلسه این هفته: تجربیات من از روش‌های ترک اعتیاد و روش درمان (DST) و بهترین راه دستور جلسات کنگره 60 سالانه به‌صورت دایره‌وار در حال چرخش‌اند و هدف از این چرخش، انتقال اطلاعات و تجربیات عجین شده با علمی جامع و گسترده است تا بتوانند تغییراتی را در تفکرات و اندیشه انسان‌های خواهان ریزش به وجود آورند و اطلاعات صحیحی را درزمینهٔ انسان و مواد مخدر در اختیار عموم انسان‌ها قرار دهند تا به نقطه‌ای برسیم که بدانیم با چه موضوعی سروکار داریم و هدفمان چیست و به کجا می‌خواهیم برویم.

دستور جلسه این هفته نیز می‌خواهد نگاه جامعی به متدهای ترک اعتیاد و روش‌های درمانی با استناد به تجربیات شخصی هر فرد در این راستا به نمایش بگذارد.

با توجه به اینکه اعتیاد در کنگره 60 بیماری تلقی می‌شود بایستی بدانیم که این بیماری چه تخریب‌هایی را در شخص مصرف‌کننده به وجود آورده و شناختی به مثلث درمان اعتیاد در کنگره 60 داشته باشیم.

این مثلث بیان می‌کند که جسم، روان و جهان‌بینی فرد بیمار در اثر استفاده مکرر از مواد مخدر از تعادل طبیعی خود خارج‌شده و سیستم‌های شبه افیونی جسم یا سیستم‌های تولیدکننده مخدرهای طبیعی بدن و نوروترانسمیترها از چرخه حیات خود خارج‌شده‌اند و همین مسئله سبب بی‌تعادلی در جسم بیمار و نهایتاً روان و جهان‌بینی او گردیده است.

حال شما تصور نمایید آیا شخصی که نیاز شدید جسمی، فکری و روانی به مصرف مواد مخدر دارد را بدون در نظر گرفتن این نیاز بخواهیم روشی برای ترک یا درمان این بیماری ارائه دهیم و بگوییم شخص بیمار بایستی اراده داشته باشد و دیگر مصرف نکند!

یا اینکه متادون درمانی را در پیش بگیریم و روزبه‌روز مصرف را بالا ببریم تا شخص مجدداً به مصرف روی نیاورد! چراکه متادون یک داروی نگه‌دارنده تلقی می‌شود و قادر به بازسازی سیستم‌های درونی شخص بیمار نیست و نقطه تحمل فرد را نسبت به مواد مخدر مصرفی‌اش بالا خواهد برد و پس از قطع متادون شخص برای برطرف نمودن نیازش بایستی مواد بیشتری را مصرف نماید تا نسبتاً به حالت عادی گذشته دست یابد! درنتیجه نمی‌توانیم از متادون به‌عنوان داروی درمان استفاده نمائی‌ام بلکه باید در کاهش آسیب و مهار مصرف‌کنندگان مورداستفاده قرار دهیم.

و یا با تزریق نالوکسان گیرنده‌های عصبی را مسدود و بلوکه نمائی‌ام تا شخص اگر مواد مخدر مصرف کرد لذتی از آن نبرد و جسم دیگر پذیرش مرفین را نداشته باشد. با الواقع مگر مواد مخدر در این مقطع برای مصرف‌کننده سم تلقی می‌شود که بخواهیم با نالوکسان و نالتروکسین شخص را سم‌زدایی نمائی‌ام؟

و یا شخص مصرف‌کننده را صرفاً بیمار روانی بدانیم و بخواهیم با انواع و اقسام قرص‌های اعصاب و آرام‌بخش‌ها نیاز جسمی و فکری و روانی بیمار را برطرف نمائی‌ام که نتیجه‌ای جز چند مواده شدن بیمار نخواهد داشت.

به‌هرحال امروزه روش‌های بسیاری برای ترک اعتیاد در دنیا مرسوم است که نمی‌خواهیم همه این روش‌ها را مردود بدانیم ولی می‌خواهیم یک نگاه کلی به درمان بیماری داشته باشیم و به یک حقیقتی رسیده و متدی را ارائه دهیم که شخص پس از درمان هیچ‌گونه نیازی به مصرف مواد مخدر نداشته باشد و مثل انسان‌های سالم و عادی، بدون مصرف قرص‌های خواب‌آور، خواب راحتی داشته باشد و در رشته‌های ورزشی متعددی فعالیت نماید و ازنقطه‌نظر جسم، روان و جهان‌بینی به تعادل و آرامش رسیده باشد.

قطعاً همه این‌ها با روش درمانی دی اس تی امکان‌پذیر خواهد بود روشی که حداقل 10 ماه برای درمان این بیماری زمان در نظر گرفته که شخص در طول این زمان با استفاده از شربت اپیوم تینکچر که سالم‌ترین، طبیعی‌ترین و باراندمان ترین داروی درمان است می‌تواند سیستم‌های ازکارافتاده‌اش را بازسازی نماید چراکه شربت تریاک دارای ترکیبات و آلکالوئیدهایی اعم از مرفین، کدئین، نارسئین، پاپاورین و ... و مجموعه‌ای از آرام‌بخش‌ها و نشاط ‌آور ها و ضدافسردگی‌ها می‌باشد که اگر در قالب درمانی صحیحی استفاده شود قادر به بازسازی بالای 90 درصد سیستم‌های شبه افیونی و درون‌ریز بیمار خواهد بود که در کنار این‌ها شخص بیمار در طول زمان تعیین‌شده با استفاده از آموزش‌های مربوطه که در قالب نوشتارها، کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر، سی‌دی‌ها و متون آموزشی می‌تواند به تفکری سالم دست یابد تا بتواند در آرامش زندگی کند نه اینکه زور بزند تازنده بماند و از همه دنیا شاکی باشد.

نهایتاً از بنیان‌گذار متد DST جناب آقای مهندس حسین دژاکام سپاسگزاریم که با روشن نمودن صورت‌مسئله اعتیاد توانستند گره‌های کور اعتیاد را بگشایند و جان هزاران هزار مصرف‌کننده مواد مخدر را که خواهان رهایی از دام اعتیاد بوده و هستند را احیا نمایند. 


|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: کنگره 60 , DST , جهانبینی , تعادل , ارامش ,
تاریخ : جمعه 11 آبان 1397
نویسنده : مرتضی

کارگاه آموزش جهان بینی کنگره60؛ رابطه یادگیری و معرکه گیری

موضوع :دستور جلسات هفتگی

وقتی زبان انسان از سخن گفتن منطقی و عقلایی و حرف حساب کم می آورد، معرکه گیری آغاز می شود... کارگاه آموزش جهان بینی کنگره60؛ رابطه یادگیری و معرکه گیری + فایل صوتی بسم الله الرحمن الرحیم جلسه گذشته اولین جلسه از دوره پنجاه و چهارم سری کارگاه‌های آموزش جهان‌بینی کنگره 60 ویژه مسافران و همسفران سفر دوم با دستور جلسه رابطه یادگیری و معرکه گیری ( نق زدن حاشیه ) و نگهبانی و استادی آقای مهندس دژاکام و دبیری مسافر علیرضا در تاریخ چهارشنبه 94/09/04 رأس ساعت 14:30 آغاز به کار نمود.


|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: کنگره60 , دستورجلسه , معرکه گیری , یادگیری , اموزش ,
تاریخ : جمعه 11 آبان 1397
نویسنده : مرتضی

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ وادی دوم

موضوع : دستور جلسات هفتگی

موضوع این است که هر وادی که مطرح می کنیم، یک فلسفه دارد. چون وادی 1 تا 4، فقط محدوده تفکر را به ما نشان میدهد، با تفکر، ساختارها آغاز می شود، بدون تفکر، آنچه هست رو به زوال می رود. حالا این ساختارها به درد می خورد یا نمی خورد؟ کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ وادی دوم به نام خدا سیزدهمین جلسه از دوره شصت و سوم سری کارگاههای آموزشی کنگره 60 با دستور جلسه وادی دوم و تأثیر آن روی من ، با استادی و نگهبانی مهندس و دبیری همسفر سلوا در تاریخ 97/8/2 راس ساعت 9:45 آغاز به کار نمود.


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: کنگره60 , دستورجلسه , وادی دوم , اعتیاد , وبلاگ ,
تاریخ : جمعه 11 آبان 1397
نویسنده : مرتضی

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ D.SAP

موضوع : دستورجلسات هفتگی

D-sap ؛ دارای املاح و ویتامین های فراوانی است که خودش باعث می شود که یکسری از بیماری ها درست شود. اصلاً چطور شد که ما این D-sap را درست کردیم؟ کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ D.SAP بسمه تعالی جلسه دوازدهم از دوره شصت و سوم سری کارگاههای آموزشی کنگره 60 با دستور جلسه D-sap در روز چهارشنبه مورخ 97/7/25 با استادی و نگهبانی مهندس و دبیری همسفر سلوا راس ساعت 9:45 آغاز به کار نمود.


|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: کنگره60 , دستورجلسه , دی سپ , تعادل , ارامش درونی ,
تاریخ : جمعه 11 آبان 1397
نویسنده : مرتضی

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛

فرمان‌برداری تا فرماندهی موضوع :دستور جلسات هفتگی

شما نمی توانید در سیستم هستی در جایگاهی قرار بگیرید که فرمانبردار نباشید. فقط خداوند است که بالادست ندارد، همه ی آحاد هستی، زیر دست هستند. کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ فرمان‌برداری تا فرماندهی بسمه تعالی جلسه یازدهم از دوره شصت و سوم سری کارگاههای آموزشی کنگره 60 با دستور جلسه از فرمانبرداری تا فرماندهی در روز چهارشنبه 97/7/18 با استادی مهندس و دبیری همسفر سلوا راس ساعت 09:40 آغاز به کار نمود.


|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: کنگره60 , دستور جلسات , جلسات هفتگی , فرمان بردار , فرماندهی ,
تاریخ : جمعه 11 آبان 1397
نویسنده : مرتضی

دستور جلسه این هفته:سیستم ایکس(x)

موضوع :دستورجلسات هفتگی

سخنان مهندس: سلام دوستان حسین هستم یک مسافر. امیدوارم حال شما خوب باشد، حال من هم بحمدلله خوب هست. امیدوارم تعطیلات به شما خوش گذشته باشد، گرچه تعداد زیادی از بچه ها به مسافرت رفتند، بعضی ها هم نتوانستند به مسافرت بروند. ما باید این کار را انجام بدهیم، چون ما فقط در فروردین و تابستان تعطیلات داریم. یکسری از بچه ها به کشورهای خارج رفته بودند. راهنماها هم به اکثر رهجوهایشان اجازه سفر بدهند، در قدیم تفکرات فرق داشت، ما به رهجو اجازه سفر نمی دادیم، ولی الآن اگر راهنما صلاح دانست که شرایط مناسب است، می تواند اجازه سفر بدهد. ولی یک موقع است که یک رهجو تازه سفر را شروع کرده است، آنموقع است که اجازه مسافرت نمی دهد. تمام خانواده ها باید یاد بگیرند، در طول سال، پس اندازی داشته باشند و برای مسافرت استفاده کنند. اوضاع به طور کلی مرتب و منظم است. الآن هزینه ها زیاد شده است و باید خودمان را برای لژیون مالی آماده کنیم و افراد را آماده لژیون مالی کنیم.


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: کنگره60 , دستورجلسه , سیستم , ایکس , اعتیاد ,
تاریخ : جمعه 11 آبان 1397
نویسنده : مرتضی

کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛

وادی اول  موضوع : کارگاه های آموزشی کنگره 60

ما با تفکر در ذهن خودمان، نقشه آینده را می کشیم، اینکه در آینده چه اتفاقی برای ما می خواهد بیفتند، برعهده ماست. اکثر جمعیت کشور با این دغدغه هایی که در کشور بوجود آمده است، سوء استفاده می کنند. شما یک قلم را احتکار می کنید، در عوض بایستی 100قلم خریداری کنید... کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ وادی اول جلسه نهم از دوره شصت و سوم سری کارگاههای آموزشی کنگره 60 با دستور جلسه وادی اول و تأثیر آن روی من، در روز چهارشنبه 97/07/04 با استادی و نگهبانی مهندس و دبیری همسفر سلوا راس ساعت 9:50 آغاز به کار نمود.


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: کنگره60 , دستورجلسه , وادی اول , تفکر , وبلاگ ,
تاریخ : جمعه 11 آبان 1397
نویسنده : مرتضی

دستور جلسه این هفته: صورت مسئله اعتیاد

موضوع : دستور جلسات هفتگي

اگر بخواهیم به صورت ساده از صورت مسئله اعتیاد بگویم ، ابتدا به ساکن بایستی صورت مسئله ، یا صورت سوالات مطروحه در این زمینه را تشریح کنیم. چرا مسئله؟ دستور جلسه این هفته: صورت مسئله اعتیاد شروع سال تحصیلی جدید را به تمامی اعضای کنگره 60 و دانش پژوهان ، تبریک و تهنیت عرض می نماییم .با احتساب دو هفته تعطیلات نوروزی ، کنگره 60 برای 50 هفته سال ، 50 دستور جلسه مدون دارد که همه ساله لیست آن در اختیار نمایندگی ها و اعضای کنگره قرار می گیرد و بر اساس آن ، هر هفته پیرامون موضوع خاصی گفت و شنود و تبادل نظر صورت میگیرد. این موضوعات به گونه ای تنظیم و تدوین شده است که اطلاعات و یا بخش عمده ای از نیاز یک مصرف کننده مواد مخدر به علم و دانش اعتیاد و درمان آن ، که به واسطه آن میتواند به رهایی برسد را ، تامین می نماید. در سال جدید که از چهارشنبه 26 شهریور آغاز شد ، در اولین هفته صورت مسئله اعتیاد مورد بررسی قرار می گیرد.


|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: کنگره60 , دستورجلسه , صورت مسئله , اعتیاد , وبلاگ ,
تاریخ : پنج شنبه 10 آبان 1397
نویسنده : مرتضی

موضوع : دستور جلسات هفتگی کنگره 60 دستور جلسات هفتگی و سراسری کنگره 60 نیمه دوم سال 1397

ردیف: 1   

تاریخ :  97/06/28

عنوان :  مسئله اعتیاد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 2

تاریخ: 97/7/4

عنوان:  وادی اول وتاثیر آن روی من

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 3

تاریخ: 97/7/11

عنوان:  سیستم ایکس 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 4

تاریخ: 97/7/18

عنوان:از فرمانبرداری تا فرماندهی 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 5

تاریخ: 97/7/25

عنوان:  D.sap

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 6

تاریخ: 97/8/2

عنوان:  وادی دوم و تاثیر آن روی من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 7

تاریخ: 97/8/9

عنوان:  رابطه یادگیری و معرکه گیری

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 8

تاریخ: 97/8/16

عنوان:  DST و تجربه من از سایر روش ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 9

تاریخ: 97/8/23

عنوان:  گلریزون(لژیون مالی)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 10

تاریخ: 97/8/30

عنوان:  وادی سوم و تاثیر آن روی من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 11

تاریخ: 97/9/7

عنوان:  نقش سی دی ها در آموزش

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 12

تاریخ: 97/9/14

عنوان:  بنیان کنگره 60

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 13

تاریخ: 97/9/21

عنوان:  وادی چهارم و تاثیرآن روی من

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 14

تاریخ: 79/9/28

عنوان:  هفته همسفر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 15

تاریخ: 97/10/5

عنوان:  جهانبینی در ورزش

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 16

تاریخ: 97/10/12

عنوان:  کمک من به کنگره و کمک کنگره به من

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 17

تاریخ: 97/10/19

عنوان:  ازدواج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 18

تاریخ: 97/10/26

عنوان:  وادی پنجم و تاثیر آن روی من

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 19

تاریخ: 97/11/3

عنوان:  سم زدایی یا سم نزدایی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 20

تاریخ: 97/11/10

عنوان:  OT

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 21

تاریخ: 97/11/17

عنوان:  وادی ششم و تاثیر آن روی من

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 22

تاریخ: 97/11/24

عنوان:  وظایف راهنما و رهجو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 23

تاریخ: 97/12/1

عنوان:  درختکاری

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 24

تاریخ: 97/12/8

عنوان:  هفته دیده بان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 25

تاریخ: 97/12/15

عنوان:  وادی هفتم و تاثیر آن روی من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ردیف: 26

تاریخ: 97/12/22

عنوان:  از تعطیلات چگونه استفاده کنیم

 


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: دستورجلسات هفتگی , ,
برچسب‌ها: سایت , وبلاگ , دستورجلسات , ردیف , تاریخ ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

بهترين راه 

همه انسانها تصور ميكنند بهترين‌راه كوتاهترين راه است . در نتيجه به درستي و يا نادرستي آن تفكر ندارند ، راهي را مي‌روند كه زودتر به خواسته‌هاي خود برسند . لذا مشقهايشان هميشه ناتمام و بي‌محتوا باقي مي‌ماند و مجبورند دوباره بنويسند . غذاي نيمه‌پخته و يا خام قابل خوردن نيست .


|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: کنگره شصت/کنگره60/بهترین/کوتاه ترین/راه/خواسته ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

مصرف كننده كيست ؟

 
 

مصرف كننده فرد بيماري است كه در اثر استفاده مكرر از مواد مخدر در شهر وجودي يا جسم خود تخريب به وجود آورده و زندگي خود و اطرافيان را آشفته نموده است .
اين عمل چه دانسته و چه ندانسته انجام شده باشد ، به هر حال فرقي نمي‌كند ، چون هر دو حالت دليل بارزي است   بر عدم آگاهيها .
اين تخريب در قسمت جسم شامل از بين بردن سيستم ضد درد بدن و همينطور انهدام سيستمهاي توليد كننده موادّ شبه افيوني و ساير قسمتهاي ديگر مي‌باشد .
در قسمت جهانبيني ، در اثر وابستگي به مواد مخدر و از تعادل خارج شدن جسم و روان ، باعث گرديده جهاني مملو از ترس ، اضطراب ، نگراني و حقارت پيرامون خود بوجود آورد . براي اصلاح  90%  از ساختارهاي جسم و روان حدوداً   11  ماه وقت لازم است و براي جهانبيني  خدا مي‌داند!

 


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: کنگره شصت/کنگره 60/مصرف کننده/اعتیاد/جهان بینی/تعادل ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

حرمت كنگره 60

 
 

کنگره، مکان مقدس و امنی می باشد که هر شخصی با ورود در این مکان باید حرمت آنرا حفظ نماید.

دروغ گفتن، علیه شخصی سرزنش کردن، حرف یکدیگر را قطع نمودن، الفاظ ناشایست بیان کردن، در جلسه بدون اجازه سخن گفتن، بحث سیاسی نمودن، بدون اطلاع و هماهنگی هرگونه پولی را دریافت و پرداخت کردن، هر گونه وجهی را در قالب قرض یا وام، به هر شخصیت حقیقی و حقوقی، پرداخت کردن، از لباس و پوشش نا مناسب استفاده کردن، بدون مجوز راهنما تلفن دادن یا تلفن گرفتن، و یا هرگونه ارتباطی بیرون از کنگره برقرار نمودن، از موارد ضد ارزشی و ضد اخلاقی می باشد.

بر تمام اعضا فرض است که حریم فوق الذکر را محترم شمارند و بر مسئولین واجب است که از وقوع این اعمال جلوگیری نمایند.

در ضمن خواهشمند است با سهل انگاری و عدم مراقبت از لوازم شخصی خود، فضای امن کنگره را ناامن و مسموم نفرمائید.

حال این سوال پیش می آید، کسانی که حتی قادر نیستند از لوازم، کیف یا موبایل شخصی خودشان مراقبت کنند چگونه می توانند از زندگی خود مراقبت نمایند.

 

نگهبان کنگره 60

مهرماه 92


|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: کنگره شصت/کنگره60/حرمت/مکان مقدس/فضای امن ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

 

قوانین کنگره 60

 
 

راه مستقيم پيشرو ندارد چون پيشرو آن الله است

  1. كنگره 60 تشكيلات تحقيقاتي مستقلي است كه با راهنمايي نيروهاي مافوق و با توكل به قدرت مطلق ، حركت خود را ادامه مي دهد
  2. شرط عضويت در كنگره 60 پذيرفتن اصول و قوانين آن و تمايل به رهايي از دام اعتياد مي باشد
  3. هدف اصلي كنگره 60 تحقيقات علمي و كاربردي براي شناخت انسان، مواد مخدر و ارائه طريق به معتاد و خانواده هايشان براي رهايي از اعتياد مي باشد
  4. خط مشي بر اساس آموزش ، پيشگيري ، مهار و درمان اعتياد و نيز اصل جاذبه است
  5. كليه سازمانهاي مشابه محترم مي باشند و در صورت تمايل ، همفكري متقابل صورت خواهد گرفت
  6. گردانندگان كنگره 60 از بين مسافران و همسفران انتخاب مي شوند
  7. در كنگره 60 به معتاد خواهان رهايي از دام اعتياد مسافر اطلاق مي گردد كه سفر خود را آغاز نموده است
  8. واژه همسفر به كسي اطلاق مي گردد كه سابقه اعتياد ندارد و براي تعالي اهداف كنگره 60 تلاش مي نمايد
  9. بالاترين مرجع تصميم گيري مركب از 14 نفر از اعضا مي باشند و تا زمان تشكيل آن كليه مسئوليت بعهده نگهبان كنگره 60 مي باشد
  10. كنگره 60 نظري در مورد موضوعات خارج از اهداف تعيين شده ندارد
  11. منابع مالي كنگره 60 كمكهاي اعضا و حاميان آن مي باشد
  12. هر گروه مستقلا لازم است از اصول و خط مشي كنگره 14 نفره پيروي نمايد
  13. رشد معنوي كنگره 60 پيرو رعايت اصول و قوانين و احترتم به پيش كسوتان مي باشد
  14. كنگره 60 در دو حركت بيروني و دروني به راه خود ادامه مي دهد

 


|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهان بینی / جهانبینی / کنگره شصت / کنگره 60 / قوانین کنگره 60 ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

كنگره 60 چيست ؟

 
 

كنگره 60 به منظور رهايي معتاديني كه همواره خواستار رهایی از اعتياد بوده اند و راه حل منطقي براي درمان خود پيدا نكرده اند تشكيل گرديده است اين كنگره بر اساس اصل پذيرفته شده كمك يك فرد رها شده از اعتیاد به فرد در حال مصرف مواد مخدر یا معتاد متشكل شده است . اساس كار ما بر مبناي محبت ، عقل و ايمان است . در جلسات هر عضو راجع به تجربه و دانش خودش در مقوله اعتياد سخن مي گويد و از نصيحت كردن پرهيز مي نمايد ما به هيچ گروهی وابسته نيستيم و از نظر مالي به خود متكي مي باشيم و مي توانيم حامياني داشته باشيم و حامیان می توانند در اجرای اهداف کنگره 60 نقش بسیار سازنده ای داشته باشند .


|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: کنگره 60 , سایت , رهایی , اعتیاد , گروه , اهداف ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

جهان بيني

درود و سپاس به يزدان پاك و تمامي انسانهاي پاك سرشتي كه وجود خويش را وقف يافتن مجهولات بعد خويش نموده‌اند. 
نوشتاري كه اكنون در دست شماست كاوشي است برمبناي راهنمايي‌ها و شاه‌ كليدهاي اساتيد كتاب عبور از منطقة 60 درجه زير‌صفر و نگهبان كنگره 60 به علاوه تجربيات شخصي ناشي از سالها درگيري با نيروهاي بازدارنده پيرامون انسان و كائنات كه تحت نام جهان‌بيني آموزش داده مي‌شود. نوشتاري براي مسافران و همسفران .


انشاء‌الله گامي باشد به جهت رهايي وجود خويش از بندهاي ناديدني جهالت و اهريمن، بازيافتن نيروي از دست رفته خويش و رسيدن به انديشه‌هايي كه شايسته نام انسان است.

 

 باردگر بنده شويم ، نقطة تابنده شويم         
                                                       وصـل بـر اين دايرة رحمت گردنده شويم
بازشتابنده شويم ، قدرت درنده شويم         
                                                       ذرة بـي‌نـور و شعـف ، پـرتو كاونده شويم 
باردگر زنده شويم ، شوروشرر،خنده ‌شويم     
                                                       قـطرة حيران به سراب ، موج شكافنده شويم
حاصل صد دست شويم ، باردگر مست شويم   
                                                       دانـة افتـاده بـه خـاك ، ميـوة بالنـده شويم

غرش كوبنده شويم ، آتش سوزنده شويم   
                                                        شـمع خراميـده زِبـاد ، شعـله پاشنـده شويم
صاعقه برنده شويم ، رحمت بارنده شويم       
                                                       ساقـة خشكيـده چـنين ، ريشـة پوينده شويم
باردگر ژرف شويم ، دشت پر از برف شويم    
                                                        درة پوشيـده زِخـس ، قـلة پـاينـده شـويـم
نغمه نوازنده شويم ، آيت سرزنده شويم     
                                                     خش‌خش اين برگ خزان ، صوت برازنده شويم
خارج از اين ترس شويم ، رهرو سرمست شويم 
                                                      جمله‌اي از كنگره ، مأمن سـازنـده شـويـم

 

           با />          اميـن دژاكام


تعريف جهان‌بيني :

آنچه ما نسبت به كل هستي (جهان‌درون ‌و جهان‌بيرون) برداشت ، ادراك،  دريافت و احساس مي‌نماييم ، جهان‌بيني نام دارد.
جهان‌بيني درون شامل : ادراك و احساس و . . . ما  نسبت  به خودمان است و جهان‌بيني بيرون شامل : ادراك و احساس ما نسبت به تمام هستي است .


مساله جهان‌بيني و سفر در كنگره 60

اين مقوله اولين بار در كنگره 60 به عنوان يكي از پارامترها يا مؤلف‌هاي درمان اعتياد مطرح شد . يكي از اضلاع مثلث درمان اعتياد، كه شامل جسم ، روان و جهان‌بيني است مربوط به مقولة جهان‌بيني مي‌باشد .
بر اساس اعتقاد كنگره 60 ، براي درمان بيماري اعتياد لازم است تا هر سه مؤلفة فوق به تعادل برسد.


در نوشتارهاي كنگره 60 آمده است : براي به تعادل رسيدن جسم و روان كه همانند سوار و سواركار هستند 11 ماه و براي جهان‌بيني مدتي غير قابل پيش‌بيني وقت لازم است . در اين نوشتار ما در پي كاوش و بررسي مقولة جهان‌بيني هستيم تا بتوانيم مثلث درمان را به شايستگي رسم نماييم .


 مسئله فوق‌الذكر صرفاً به به مسافرين كنگره 60 مربوط نمي‌باشد ، به بيان ديگر تمامي انسانها با آن سروكار دارند و براي رهايي و رسيدن به آرامش لازم و ضروري است كه دانش خود را پيرامون مسئله جهان‌بيني ارتقاء بخشيم. همان طور كه مي‌دانيد در كنگره 60 سه سفر مطرح شده است .

سفراول : 
 مربوط به دوستاني است كه به جهت رهايي خويشتن خويش از بندهاي اعتياد حركتي بسيار مهم را آغاز نموده‌اند.( از مصرف موادمخدر تا قطع آن )

سفردوم :
از بي‌نيازي به موادمخدر شروع شده و تا رسيدن به خود ادامه مي‌يابد اين سفر بين مسافران و همسفران كه تجربة مصرف موادمخدر نداشته‌اند مشترك مي‌باشد. پيمودن سفر دوم بدون فراگيري دانش جهان‌بيني غير ممكن مي‌باشد . زمان لازم براي پيمودن اين سفر غير قابل پيش‌بيني است كه براساس جايگاه فعلي انسان و ميزان خواست و تلاش او در اين سفر تعيين مي‌گردد.

سفرسوم :
 از رسيدن به خود تا رسيدن به قدرت مطلق يا خالق خود ادامه دارد كه زمان آن پاياني ندارد .


مفهوم سفر

سفر يعني حركت از يك مبدأ معلوم به يك مقصد معلوم . براي انجام يك سفر هم لازم است مبدأ مشخص باشد و هم مقصد‌ ، دانستن مبدأ حركت به اندازة مقصد سفر حائز اهميت است .


 شايد بگوييد مبدأ كه مشخص است ما با مقصد سروكار داريم خيلي وقت‌ها مشكل اصلي ما اين است كه نمي‌دانيم مبدأ حركت كجاست !!  مسئله بيماري اعتياد به اين دليل سالها غير قابل حل مي‌نمود كه مبدأ آن مشخص نبود ، يعني ما نمي‌دانستيم در كجا هستيم !! چه قدر تخريب داريم ؟ تخريب در چه زمينه‌هايي رخ داده است ؟ آيا مشكل جسم است ؟ يا روان ؟

 


با روشن شدن صورت مسئله اعتياد توسط مهندس‌دژاكام در واقع مبدأ سفر تعيين شد. براي واضح شدن مطلب و اهميت مبدأ مثالي مي‌زنيم :
شما مي‌خواهيد به پاريس برويد بهتري نقشه را هم در دست داريد قطب‌نماي خوبي هم به همراه داريد ، تنها نمي‌دانيد كجا هستيد و در چه مكاني قرار داريد يعني مبدأ شما نامعلوم است. در اين صورت با وجود اين امكانات نمي‌توانيد راه خود را بيابيد ! شايد زمان بسيار زيادي وقت صرف كنيد تا متوجه شويد كجا هستيد. در مقولة جهان‌بيني ما با مفهوم مبدأ ، مقصد و مسير حركت سروكار داريم. جهان‌بيني درون به ما كمك مي‌كند تا جايگاه فعلي خويش و يا مبدأ خود را در كائنات كه همان نقشه مورد نظر است پيدا نماييم و جهان‌بيني بيرون ما را در يافتن راه و مسير حركت تا رسيدن به مقصد ياري مي‌نمايد.

 

 

 


شايد همة انسان‌ها مايل به طي سفردوم نباشند زيرا اين يك مسئله كاملاً شخصي است. ولي براي اين دوستان هم اين مقوله جالب ، مفيد و پرفايده است.

 

 


جهان‌بيني درون

 اين بخش مربوط به مقوله انسان مي‌شود ، شناخت انسان و نيروهايي كه با آنها سروكار دارد . شايد اكثريت شما بر اين باور باشند كه انسان شامل دو بخش است ، جسم و روح و برخي هم شايد صرفاً به اولي (جسم) اعتقاد داشته باشند. 
كنگره 60 هم انسان را به دو بخش تقسيم مي‌كند :


 1 ـ صورآشكار انسان 
 2ـ صور پنهان انسان


 صور : صورت و اَشكال مي‌باشد. 
صور آشكار : آنچه قابل رويت است (جسم) 
 صور پنهان : آنچه قابل رويت نيست كه شامل عقل ، نفس ، حس ، كالبدهاي هفت‌گانة ديگر ، ذهن آرشيو و روح.


مصالح جهان‌بيني

در اين مرحله بيشترين توجه ما مربوط به صورپنهان انسان مي‌باشد شناخت هر كدام از اين صور به كمك مدلهايي كه ارائه مي‌شود و ارتباط آنها با هم، مي‌تواند ديد وسيعي را در اختيار ما قرار دهد كه ما به آن مي‌گوييم : ديدكلي . 


اين صورپنهان همانند مواد اوليه جهان‌بيني هستند كه از كنار هم قرار گرفتن اين مواد بناي جهان‌بيني پديد مي‌آيد . هر كس بناي خويش را با توجه به خواست و علاقة خود مي‌سازد و يا دست كم قرار است اين طور باشد چون خواست انسان‌ها در زندگي و حيات با هم متفاوت است لذا نمي‌توان متصور شد كه تمامي آنها همگام با هم تا نقطه‌اي خاص پيش بروند . كنگره 60 معتقد است كه هر كس بر اساس ميزان خواست و تمايل كه در خود مي‌يابد مي‌تواند در اين مسير گام بردارد. شايد برخي مايل باشند خانة ويلايي داشته باشند و يا برخي برج مرتفع و يا شهري عظيم. در هر صورت تمامي اين بناها با همين موادِ ذكر شده ساخته مي‌شوند و به همين جهت ما دانش خود را نسبت به ماهيت و نحوة عملكرد اين صور تا آنجا كه در توانمان است بالا مي‌بريم . مثلا نمي‌توانيد تصور كنيد كه ساختار عقل همانند تيرآهن است و يا نفس همانند آجرهاي ما هستند و اگر به خاطر داشته باشيد در چند سطر بالا گفته شد كه ما از مدلهايي استفاده مي‌كنيم تا بتوانيم صور پنهان را بشناسيم. يك شباهت بسيار زياد بين علم شيمي و جهان‌بيني وجود دارد . بيش از 2 هزار سال از زماني كه دموكريتيوس در مورد اتم صحبت كرد مي‌گذرد. براساس اين نظريه هر گاه اجسام را ريزريز كنيم به جايي مي‌رسيم كه ديگر نمي‌توانيم اين كار را ادامه دهيم يعني به ذرات غير قابل تفكيك مي‌رسيم كه اتم نام دارد. (اتم يعني‌ غيرقابل ‌تجزيه) 
در آن زمان با وجود در دست بودن اين نظريه هيچ‌كس نمي‌توانست اتم را ببيند با اين وجود نظرياتي در مورد حركت الكترون‌ها ، هسته اتم‌ مطرح بوده است ، مدلهاي بسياري از حدود دويست سال پيش ارائه شده‌ كه درستي يا نادرستي آنها اكنون آشكارتر شده است.
اين مدلها به مرور زمان تكميل شدند و برخي از آنها نيز به طور كلي مردود شده‌ است در علم شيمي بدون اينكه قادر به رويت اجسام باشند در مورد نحوة ارتباط آنها و پيوندهاي اتمي صحبت مي‌كنند و اين كار را  با كمك برخي مدلها انجام مي‌دهند . هرگاه آزمايشها و تجربيات برخلاف مدلي باشند مدل را تغيير مي‌دهند و زماني كه نتوانند با كمك مدل موجود آزمايشها را توجيه و تفسير نمايند مدل ديگري خلق مي‌كنند. اين كار صرفاً به اين دليل انجام مي‌شود كه روابط بين مولكولها و اتمها براي ما صور پنهان محسوب مي‌شوند . با اين تشابه ، ما هم مثل روش علم شيمي پيش مي‌رويم و با استفاده از مدلها براي برخي از ساختارهاي صور پنهان كاوش خود را انجام مي‌دهيم .

تعريف نفس :


آنچه تعيين موجوديت مي‌كند در ظاهر و باطن نفس ناميده مي‌شود و نشانه‌اش اين است كه خواسته دارد .
يعني نفس را با خواسته‌هاي آن مي‌شناسيم تمام خواسته‌هاي ما از قسمت نفس صادر مي‌شود . خواسته‌ها را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد :

1ـ معقول 2ـ غيرمعقول

 

مدل پيشنهادي براي نفس 
     
اولين بار مدلي تحت عنوان شهر وجودي در كتاب عبور از منطقة 60 درجه زيرصفر مطرح شد. اين مدل وضعيت جسم را در زمان بيماري اعتياد ترسيم نموده است.
از آنجايي كه نفس داراي خواسته‌هاي بسياري است و تعيين موجوديت مي‌كند ما مي‌توانيم نفس را همانند شهري عظيم درنظر بگيريم كه در آن ساكنين بسياري زندگي مي‌كنند انسان‌هاي صالح ، شرور ،  خردمند ، دزد ، طماع ، دانشمند ، خودپرست، قوي ، ضعيف ، هنرمند ، ورزشكار و . . .
خواسته‌ها طيف وسيعي را دربر مي‌گيرند اگر بي‌تعارف به درون خود بنگريم مي‌توانيم تنوع خواسته‌ها را در خود ببينيم اين خواسته‌ها گاهي بسيار مثبت و الهي  و گاهي بسيار پليد و مايع شرمساري و آبروريزي هستند ما مي‌توانيم خواسته‌هاي مثبت و معقول را به ساكنين خردمند ، فرزانه ، هنرمند و . . . خواسته‌هاي زشت و نامعقول را به ساكنين جاهل ، طماع ، حسود ، دزد و...  نسبت دهيم. در ضمن همين ساكنين هستند كه موجوديت شهر وجودي را تعيين مي‌كنند . پرواضح است كه وضعيت كلي اين شهر به ماهيت و خصوصيات شهروندان آن بستگي دارد؛ به عنوان مثال  شهر نينوا را درنظر بگيريد ، اين شهر مربوط به دوران باستان است بيشتر ساكنين آن را جنگجويان بي‌رحمي تشكيل مي‌دادند كه از راه حمله ، قتل و غارت اموال مردمان شهرهاي ديگر امرار معاش مي‌كردند . 


اين شهر از نظر شهرهاي ديگر يا بهتر است بگويم كشور آشور ، كه نينوا پايتخت آن بود از نظر ساير كشورهاي آن زمان كشوري شرور ، پليد ، مزاحم و متجاوز بود و دست آخر هم توسط هوخشتره پادشاه مادها از بين رفت و با خاك يكسان شد ؟!
حالا شهر آتن پايتخت يونان را درنظر بگيريد ، بيشتر ساكنين اين شهر را مردم دانا‌ ، فيلسوف و آرام تشكيل مي‌دادند و از راههاي شرافتمندانه امرار معاش مي‌كردند پيام آنها براي ديگر شهرها و كشورها صلح و آرامش بود و نظر مردم شهرهاي ديگر هم در مورد آنها اينچنين بود.
اكنون پس از 3 هزارسال هنوز شهرآتن برروي نقشه موجود است و پايتخت كشور يونان است و از آشور خبري نيست.

مراحل نفس

       براساس تنوع ذرات تشكيل دهنده نفس و ماهيت آنها ، نفس مي‌تواند در يكي از سه مرحله باشد .

1 ـ نفس‌ اماره :


 مرتبه‌اي است كه در آن شخصِ دارنده چنين نفسي بدون تفكر فرمانبردار خواسته‌هاي نفس است كه البته عموم خواسته‌ها نامعقول مي‌باشند ( اماره يعني امر كننده) در اين مرحله انسان دست به اعمالي مي‌زند ولي درستي و نادرستي آنها برايش قابل تشخيص نمي‌باشد و شخص از انجام اعمال ناشايست خود ناراحت و پشيمان نمي‌شود و به عبارت ديگرآن چيزي كه تحت عنوان وجدان از آن ياد مي‌شود در اين مرحله به چشم نمي‌خورد. در كلامُ الله شريف از چنين كساني به صورت : اولائك كالانعام بَل هَم اضَل، ياد مي‌شود يعني آنان چهار پاياني هستند بلكه پايين‌تر.

2ـ نفس لوامه :


لوامه به معني سرزنش‌كننده است يعني نفس ملامت‌گر.
در اين مرحله انساني كه دارنده چنين نفسي است به مرحلة تشخيص قدم مي‌گذارد و رفته‌رفته با پالايش‌هاي مداوم اين تشخيص قوي‌تر و عميق‌ مي‌شود اگر عمل ناشايستي توسط شخصي كه در چنين مرحله‌اي قرار دارد انجام شود در شخص احساس ناراحتي و سرزنش پديد مي‌آورد. اين احساس از حد بسيار ضعيف تا حد بسيار قوي گسترش مي‌يابد ، مثلاً شخص بايد حتماً قتل مرتكب شود تا احساس ناراحتي كند و شخص ديگر ممكن است با بلند صحبت كردن با عزيزانش ناراحت و پشيمان شود. هر دوي آنها در مرحله لوامه قرار دارند ولي اين كجا و آن كجا ! مراحل نفساني يك پله نيستند بلكه يك طيف مي‌باشند يعني شخص مي‌تواند در مرتبه پايين‌ نفس لوامه يا در مرتبة بالاي نفس لوامه قرار داشته باشد .

3ـ نفس مطمئنه : 


همان طوري كه از نامش پيداست مطمئنه از اطمينان مي‌آيد ، يعني خواسته‌ها با اطمينان برگزيده و انتخاب مي‌شوند و تنها به خواسته‌هاي معقول پاسخ داده مي‌شود انساني كه دارندة چنين مرحلة نفساني است به مرحله‌اي از تشخيص رسيده كه مي‌تواند درستي و نادرستي كليه خواسته‌هايش را تشخيص مي‌دهد و تنها خواسته‌هاي معقول را برگزيند . اصولاً خواسته‌هاي شخص در اثر پالايش‌هاي مداوم عموماً معقول هستند و شايد اندكي از آنها نامعقول باشند اين مرتبه نفساني بسيار تا بسيار با ارزش است و تنها اندكي از انسانها به آن راه يافته‌اند.

 


قدرت مطلق يا الله

مهمترين مسئله‌اي كه همواره در مقوله فلسفه ، دين و جهان‌بيني مطرح بوده است وجود خداوند يا خالق هستي است كه آيا وجود دارد يا خير؟ اگر وجود دارد دلايل اثبات آن چيست ؟ 
ما در اين نوشتار اصلاً به اين مسئله كار نداريم به بيان ديگر اين يك مفهوم حسي و ادراكي است و هر كس بايد خودش آن را حس و درك نمايد. نيرويي است كه در مراحل مختلف حيات خود را به صورت گوناگون نشان مي‌دهد و مي‌تواند قابل حس باشد. در اين مورد آنهايي كه آن را يافته و احساس نموده‌اند با تمام دلايل ، باز با ديده شك و ترديد به مسئله نگاه مي‌كنند در واقع اگر بخواهيم براي آنها ثابت كنيم حرف را متوجه نمي‌شوند . درست مانند اشخاص نابينا و بينا هر دو راست مي‌گويند ، بينايان آنچه را كه مي‌بينند عنوان مي‌كنند و نابينايان آنچه را كه نمي‌بينند تشريح مي‌كنند ، مگر بيناياني كه قبلاً نابينا بودند و يا نابيناياني كه قبلاً بينا بودند . 
هرچقدر براي نابينا از جزئيات بيشتر رنگ‌ها سخن بگوئيد كمتر متوجه مي‌شوند . اشخاص دل‌باخته حسي را تجربه مي‌كنند كه افراد ديگر فاقد آن هستند و به همين دليل دل‌باختگان چيزهايي را در معشوق مي‌بينند كه سايرين نمي‌توانند رويت كنند . حال شما دليل بياوريد و ثابت كنيد كه معشوق چنين است و چنان .


به نظر شما مي توان انسان‌ها را دل‌باخته نمود ؟ 
برخي از چيزها را مي‌توان آموزش داد ولي همه چيز با آموزش به دست نمي‌آيد زيرا بخشي از مهم‌ترين قسمت‌ها بايد توسط خود افراد انجام شود . استاد ، معلم ، مربي و يا رب تنها آن چيزهايي را مي‌توانند آموزش دهند كه خواسته‌اش در ما موجود باشد و خواسته همانند دانه و يا هسته گياه است بايد دانه وجود داشته باشد تا مربي و استاد به ما راهنمايي دهد كه چگونه آن را به درختي استوار و يا خوشه گندم تبديل نماييم . 
پديد آوردن خواسته‌ها بر عهده ماست و در اين مورد از استاد كاري بر نمي‌آيد. استاد خردمند، خواست و يا دانه را در درون انسانها مي‌بيند و مي‌يابد هر چند كه آنرا خودشان فراموش كرده باشند.
مربي دانا مي‌داند كه در چه كسي خواسته وجود دارد و در چه كسي خواسته وجود ندارد و يا در حال شكل‌گيري است به همين خاطر بي‌خود وقت و انرژي خود را براي همه كس تلف نمي‌‌كند.

يك قانون مهم (قانون دوم يا قانون ذرات)

ذرات تشكيل دهنده نفس كه هر كدام داراي خواسته‌اي مي‌باشند ، همواره در تلاش هستند تا به گونه‌اي به خواسته‌هاي خود دست يابند . اين تلاش دائمي است در اين راه از روشهايي استفاده مي‌كنند كه برخي شايسته و برخي ناشايست است. بايد خاطر نشان كنيم كه با وجود اينكه نفس تعيين موجوديت مي‌كند و داراي خواسته است و همينطور منشاء حركت و تحرك در ما مي‌باشد ، ولي پاسخ به خواسته‌هاي نفس و اجراي آنها در اختيار تفس نمي‌باشد در واقع فرمانهايي كه اجرا كننده خواسته‌هاي نفس هستند ، از جايي ديگر صادر مي‌شوند.

 

مدل قلعه عقل :

اكنون دومين مدل خود را در مورد صور پنهان بيان مي‌كنيم . ممكن است اين شبهه بوجود آيد كه جايگاه عقل مشخص مي‌باشد و آن همين مغز 5/1 كيلو‌گرمي است كه در جمجمه ما جاي گرفته است براي رفع ابهام بايد بگوييم مغزجزء صور آشكار انسان است و تنها اپراتور يا تبديل كننده بسيار دقيق و پيچيده‌ است . در واقع مغز ابزاري است كه آگاهي و ادزاك ما را از جاي ديگري به كالبد فيزيكي يا جسم ما انتقال مي‌دهد و با واكنشهاي شيميايي و سيكنالهاي عصبي ، فرمان را براي جسم ما صادر مي‌كند لذا يك تبديل كننده بسيار حساس ، پيچيده و دقيق محسوب مي‌شود . هر گاه جايگاه عقل در مغز مي‌بود با مرگ و يا از بين رفتن مغز تمام رشته‌هاي ما پنبه مي‌شد و چيزي از ما باقي نمي‌ماند كه قابل توجه باشد . براي مثال تمام بزرگان ما كه ظاهراً مرده‌اند و در جهان ديگر هستند ، اگر جايگاه عقل در مغز بود ، بايستي اكنون فاقد عقل باشند! بر اساس متن كلام الله ‌شريف : انسان در ‌‌حين مرگ توفي مي‌شود يعني به صورت تمام و كمال دريافت مي‌شود پس جايگاه عقل در مغز نمي‌تواند باشد و اصولاً از جنس ديگري است كه براي ما ناشناخته است .


برويم سر مدل خودمان :


شهر وجودي يا كشور درون را در نظر بگيريد . در درون اين شهر در يك ناحيه خوش آب و هوا كمي بالاتر از مركز شهر ، قلعه‌اي بسيار مستحكم وجود دارد كه توسط افرادي اداره مي‌شود. از همه افراد درون قلعه خردمندتر و فرزانه تراست و با عدالت بر شهر وجودي حكمراني مي‌نمايد . هر خواسته‌اي براي به انجام رسيدن و هر عملي براي انجام شدن بايد فرمانش توسط اين شخص صادر شود در واقع كار اصليش صدور فرمان است و نامش عقل مي‌باشد.


 تمام خواسته‌هاي نفس براي اجابت شدن ضروري است كه به تاييد فرمانرواي بزرگ برسند و حكم را به جهت اجرا دريافت نمايند . در بين ساكنين قلعه فرمانرواي بزرگ از احترام و محبوبيت ويژه‌اي برخوردار است  گويا اين شخص داراي فرّ ايزدي است . 
ايشان با حوصله به خواسته‌هاي مردم و شكايات آنها گوش فرا مي‌دهند و با تدبير و عدالت حكم لازم را صادر مي‌كنند . اين حكم لازم‌الاجرا ، توسط نيروهاي تحت فرمان عقل به اجرا در مي‌آيد.


از آنجا كه امنيت قلعه بسيار حائز اهميت مي‌باشد ، ضروري است تا نگهباناني دقيق و هوشيار مراقبت از قلعه را به عهده گيرند ، وظيفه آنها است كه اجازه ندهند هر كسي با هر خواسته‌اي وارد شود زيرا برخي از ذرات هستند كه مي‌دانند خواسته‌هاي آنها به صورت معمول بدون پاسخ باقي مي‌ماند . آنها به دنبال راهي هستند تا به خواسته خود برسند ، اين همان نكته مهمي است كه از قبل مطرح كرديم .
در ادامه اين ذرات بايد به نوعي عقل را فريب دهند تا حكم اشتباهي صادر نمايد و خواسته‌هاي آنها را به انجام برساند. آنها بايد ابتدا نگهبانان را فريب دهند و با ورود به درون قلعه و رخنه در آن  با روش خاص خود مسير را هموار نمايند. 
 نگهبانان قلعه اجازه نمي‌دهند هر كسي بدون مجوز وارد شود. از هويت اشخاص و خواسته آنها سئوال مي‌شود  زيرا عقل براي هر خواسته نامعقول و يا كم اهميتي فرمان نمي‌دهد و امنيت قلعه نيز بسيار مهم است .


اين نگهبانان بايد داراي قدرت ويژه‌اي باشند و آن قدرت چيزي نيست مگر تشخيص ماهيت خواسته‌ها در هر لباس و در هر شكلي .
هر قدر اين توانايي بيشتر باشد كار عقل راحت‌تر و امنيت قلعه بيشتر مي‌شود . در جهان‌بيني به يك چنين مفهومي دانايي گفته مي‌شود كه مهمترين مسئله ما محسوب مي‌شود . به زبان ديگر بيشترين قسمتي كه بر روي آن تاكيد مي‌شود و در درجه اول اهميت قرار دارد مسئله دانايي است.
در مدل قلعه عقل حتماً نقش حساس و كليدي آنرا دريافته‌ايد . ما معتقديم بدون افزايش دانايي هر گونه تغييري در درون ، ناپايدار و بي‌فايده است زيرا تا زماني كه قدرت تشخيص پيدا نكنيم تنها مي‌توانيم به صورت طوطي وار مفاهيم را حفظ نماييم كه فاقد ارزش است .


به عنوان مثال برخي ساكنين شرور شهر وجودي مي‌توانند با لباس مبدل به صورت تاجر و بازرگان و يا محقق و هنرمند خود را به دروازه‌هاي قلعه نزديك كنند و با فريب نگهبانان دانايي وارد شوند ، در حاليكه خواسته واقعي آنها به جاي خدمت ، رسوخ در قلعه و بدست گرفتن فرمان عقل مي‌باشد . اين كار تا حد زيادي به كمك صور پنهان ذهن صورت مي‌گيرد كه در جاي مناسب مدل مربوط به آن را بررسي و ارائه مي‌كنيم. ديوارهاي شهر وجودي و يا كشور دروني هم مانند قلعه عقل كنترل مي‌شوند كه باز هم نگهباناني از جنس دانايي بر اين كار نظارت  دارند . 


دانايي فرمانرواي بزرگ ، محدود است ولي در حال تغيير به جهت صعود و افزايش دانايي خود مي‌باشد .
در واقع فرمانرواي بزرگ يا عقل همه چيز را نمي‌داند ولي آن قدر دانا است كه در مورد مسائلي كه نمي‌تواند درستي و يا نادرستي آنها را تشخيص دهد ، حكم صادر نكند ! يعني زماني كه مطمئن شد ، فرمان لازم را صادر مي‌كند . بنابراين  ذرات نفس امر كننده براي رسيدن به خواسته‌هاي نامعقول و غير منطقي خود ناچارند به گونه‌اي قضاوت عقل و يا ادراكش را مختل نمايند و يا اين كار را با وارونه كردن مفاهيم توسط ابزارهايي كه در موردش صحبت مي‌كنيم ، فرمانرواي بزرگ را به اشتباه بياندازند.ذرات نفس امر كننده يا اماره كار خود را از سربازان دانايي يا نگهبانان قلعه آغاز مي‌‌كنند تا به خود عقل ختم نمايند.

مثلث دانايي و دانايي مؤثر 


اكنون پرسش اصلي اين است كه اين دانايي چگونه بوجود مي‌آيد؟ نظر شماچيست؟ پيشنهاد مي‌ كنم قبل از خواندن ادامه نوشتار، خودتان در موردش فكر كنيد و پاسخي براي آن بيابيد.

 


دانايي :
مثلثي است كه از سه ضلع تشكيل شده است دقت كنيد ، فقط از سه ضلع تشكيل شده است نه كمتر نه بيشتر . تفكر ، تجربه و آموزش ، سه ضلع اين مثلث مي‌باشند.

 
تفكر:     
حركتي است از مجهول به معلوم و يا از يك مبداء به مبداء ديگر. اين كار توسط عقل صورت مي‌گيرد.


تجربه :
       فرايند يا رويدادي است كه ما آن را با تمام وجود يا بخشي از وجود خويش حس مي‌‌كنيم و به انجام رسانده‌ايم و يا مي‌رسانيم . در تجربه ، حس نقش اصلي را دارد . در واقع از اين جهت مهم است كه در ما حسي را ايجاد مي‌كند و اين حس اولين شروع به كارگيري قوه عقل است.


آموزش :
       در آموزش شخصي كه قبلاً مسيري را پيموده و در آن مقوله خاص ، به دانايي رسيده است، ما را با مسير آشنا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و راه را به ما نشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌دهد . همانند كاري كه راهنمايان كنگره 60 در مورد درمان اعتياد انجام مي‌دهند كه خود يك فرايند بسيار مهم است .


      هر گاه كل مفاهيم و موضوعات هستي و عالم را در يك سطح بي نهايت بزرگ در نظر بگيريم (سطحي كه ابعاد و عرض آن خيلي زياد باشد يعني بي انتها باشد ) و مثلث دانايي را روي همين سطح ترسيم نماييم ، مطالبي كه در داخل مثلث ما قرار مي‌گيرد موضوعاتي هستند كه ما قادر به تشخيص درستي و يا نادرستي آنها هستيم و مطالبي كه بيرون از آن قرار مي‌گيرند مقولاتي هستند كه ما از آنها سر در نمي‌آوريم ، يعني نمي‌توانيم ماهيت ، درستي و نادرستي آنها را تشخيص دهيم.


  سطح بي انتها و مقولات خارج از حيطه دانايي ما        

 در عين حال مطالبي در اضلاع مثلث هستندكه براي ما گنگ مي‌باشند يعني در درستي يا نادرستي آنها ترديد داريم.
 گاهي اوقات پيش مي‌آيد كه ما مي‌دانيم فلان كار درست است يا غلط ، ولي نمي‌توانيم در موردش اقدام صحيح را انجام دهيم . مثلاً مي‌دانيم پرخوري كار نادرستي است ، هم در موردش تفكر كرده‌ايم هم كتاب خوانده‌ايم و هم با تمام وجود دردسرهاي آن را تجربه كرده‌ايم ، ولي نمي‌توانيم از پرخوري رها شويم و يا همين مسئله اعتياد خودمان ، به همين جهت لازم است مفهوم ديگري را تحت عنوان دانايي مؤثرمعرفي كنيم .

دانايي مؤثر 


مثلثي است كه اضلاع آن تفكر، تجربه، و آموزش هستند ولي هر سه آنها با هم برابر مي‌باشند يعني يك مثلث متساوي‌الاضلاع.
مثلث دانايي مي‌تواند مختلف‌الاضلاع باشد ولي مثلث دانايي مؤثر بزرگترين مثلث متساوي‌الاضلاع است كه مي‌توانيم در درون اين مثلث مختلف‌الاضلاع رسم نماييم.


مقوله‌هايي كه در داخل مثلث دانايي مؤثر قرار دارند علاوه بر اينكه بر ما آشكار و معلوم است قادر به اجراي آنها نيز هستيم، مثلاً مي‌دانيم فلان كار نادرست است و در عمل هم آن را انجام نمي‌دهيم . با توجه به شكل، قسمتهايي كه بيرون از مثلث دانايي مؤثر قرار دارند ولي درون مثلث دانايي مي‌باشند مقولاتي هستند كه ما تنها قادر به تشخيص درستي و يا نادرستي آنها هستيم ولي نمي‌توانيم آنها را به اجرا در آوريم . در دانايي مؤثر مطلبي كه فوق العاده مهم است قدرت به اجرا در آوردن وعمل كردن است.

     
مثلث دانايي مؤثر در درون مثلث دانايي


با توجه به آنچه گفته شد اكنون مي‌دانيم كه بزرگترين مانع در برابر نفس اماره و يا در حالت كلي ذرات خواهان خواسته‌هاي نامعقول ، همين دانايي است. هر قدر دانايي به خصوص دانايي مؤثر نيرومندتر باشد در رسيدن به خواسته‌هاي نامعقول ذرات نفس ، همانند يك فيلتر (صافي) عمل مي‌نمايد و اين ذرات در رسيدن به اهدافشان ناتوانتر و ضعيف مي‌شوند. بنابراين ذرات خواهان خواسته‌هاي نامعقول يا نفس امر كننده در مرحله اماره كه ما آنها را از اين به بعد ذرات ناخالصي نيز مي‌ناميم به دنبال اين هستند كه دانايي ما افزايش نيابد .
اصولاً تمام نيروهاي بازدارنده اعم از ذرات ناخالصي يا شيطان و غيره براي رسيدن به خواسته‌هايشان يك هدف اساسي را دنبال مي‌كنند و آن عدم رشد دانايي ماست .


تا زماني كه دانايي ما بدون تغيير بماند همچنان با حقه‌ها فريب مي‌خوريم و مدام اشتباه ما تكرار مي‌شود و ما همچنان ناتوان در حل مسائل خود باقي مي‌مانيم اگر هم از شر موضوعي خلاص شويم يك موضوع ديگر ما را اسير خود مي‌كند . به قول معروف: از چاله در مي‌آييم و مي‌افتيم توي چاه .


مراتب دانايي

در نوشتارهاي كلاسيك يا كهن ، سه مرتبه از شناخت و ادراك ياد شده و نوشته شده است كه ما از آنها استفاده مي‌كنيم. دو مرحله آن جزء دانايي محسوب مي‌شود و يك مرحله آن جزء اطلاعات قرار مي‌گيرد.


 علم‌اليقين ، عين‌اليقين و حق‌اليقين كه ما با مفاهيم آن ها كار داريم و نام جديدي درست نمي‌كنيم.


علم اليقين

در واقع دانستن در مرتبه اطلاعات عمومي است؛ مثلاً : همه مي‌دانيم كه مرده ترسي ندارد و كاري از يك مرده بر نمي‌آيد ، ولي اگر بخواهيم شب را در كنار يك جنازه سپري كنيم ، آيا واقعاً مي‌توانيم خواب شيريني داشته باشيم ؟ چند جنازه چطور ؟ غسالخانه چطور ؟
شايد بعضي از ما حتي مرده را نديده باشيم ، در هر صورت اينكه مرده ترس ندارد و كاري هم با ما تدارد ، مطلبي است در حد علم اليقين كه شايدحتي كلمه يقين براي آن اضافه هم باشد. .تقريباً همه انسانها مي‌دانند كه اعتياد چيز خوبي نيست ، ويرانگر است! خانمان برانداز است ، فلان است وغيره . ولي چند نفر واقعاً از اعتياد سر در مي‌آورند ، اين گونه دانستن صرفاً در حد اطلاعات است و خيلي وقت‌ها برداشتي ، غلط و سطحي مي‌باشد و نمي‌توان آن را جزو دانايي محسوب كرد تنها در حد اطلاعات عمومي است .

عين اليقين

از اين مرحله وارد دانايي مي‌شويم ، تعدادي از مردم هستند كه بدون ترس و با خيال راحت در كنار اموات زندگي مي‌كنند ، مي‌خوابند ، غذا مي‌خورند ، كه در واقع شغل آنها مرده شويي و قبركني است . اين افراد در مورد اينكه مرده ترس ندارد و كاري نمي‌كند به عين اليقين رسيده‌اند . آنها اين مسئله را حس كرده‌اند زيرا تجربه آن را دارند .


حق اليقين

 به معني يقين در مقام حقيقت است، يعني يقين حقيقي ، هيچ‌كس به اندازه خود مرده از بي حركت بودن و همينطور بي خطر بودنش مطلع نيست. گاهي اوقات انسانها پس از مرگ كالبد فيزيكي خود را مي‌بينند كه بي حركت گوشه‌اي افتاده ، اين تجربه براي برخي بسيار غير منتظره است .يعني آن را با تمام وجود حس ميكنند.


در مورد مسئله بيماري اعتياد بعضي‌ها يك چيزهائي جسته گريخته شنيده‌اند و يا مثلاً فيلمهايي در موردش ديده‌اند حالا درست يا غلط خدا مي‌داند، شايد هم چند باري در چهارراه‌ها و بيغوله‌ها افراد بيچاره ژنده‌پوش وكثيفي را ديده باشند،با نام معتاد، و وجودشان مملو از تنفر و بيزاري ار چنين موجوداتي شده باشد كه سر بار جامعه‌اند،بي‌اراده،دزد‌و(…)هستند ولي هيچكدام پا را فراتر از اين نگذاشته‌اند كه البته اگر اطلاعات درستي به آنها داده شود ، مفيد فايده است وبسيار هم مؤثرمي‌باشد كه متاسفانه اغلب چنين نيست،اين مرتبه از دانستن همان علم‌اليقين است.


 برخي سالها با بيمار معتاد زندگي كرده‌اند،حالا در نقش پدر،مادر،فرزند،همسر،خواهر، برادر و... بوده‌اند و چه بسا سختي بسياري هم متحمل شده باشند،همسري كه سالها اعتياد همسرش را به‌دوش كشيده و خرج خانه را در آورده وبا شكيبائي آبروداري كرده،در تجربه همسرش بسيار سهيم است‌.


اين دانستن در مورد اعتياد مي‌تواند از نوع عين‌اليقين باشدكه جزء دانائي است. اماخود بيمار اعتياد يا معتاد ازهمه بيشتر اعتياد را تجربه كرده ،‌ با تمام ذرات وجودش ومفهوم خماري براي اوبا مفهوم خماري براي رهگذرخيابان كه تنها در مرتبه علم‌اليقين است فرق دارد. 
معتاد مي‌تواند به درجه حق‌اليقين در مورد مسئله اعتياد برسد،يعني شرطش را دارد.


نكته مهم:‌


 آنچه گفته شد به اين مفهوم نيست كه ما بايد هر چيزي را تجربه كنيم،اصولاً تجربه همه چيز كار انسانهاي نادان است زيرا بسياري مسائل را ديگران كشف كرده‌اند وبراي شكافتن و فهميدنش بهاي بسياري پرداخته‌اندو‌ما با اين كار زحمات و تلاش آنها را ناديده مي‌انگاريم و در اين صورت تجربه ديگران از گردونه خارج مي‌شود و لذا تاريخ تكرار مي‌گردد.  مثلاً اگر بخواهيم دوباره چرخ را اختراع كنيم كار خردمندانه‌اي نيست ؟! .
تجربيات ديگران در قالب آموزش در اختيار ما قرار مي‌گيرد و اين هديه آنهاست.


درمورد نحوه شكل‌گيري دانائي يك مثال مي‌تواند بسيار سودمند باشد. دانشجويي در دانشگاه به آزمايشگاه مي‌رود. استاد آموزش ابتدايي را مي‌دهد. نحوه آزمايش ، هدف از آزمايش و .... دانشجو پس از آموزش، كار خود را شروع مي‌كند و وسايل را فراهم مي‌نمايد. البته وسايل از پيش موجود مي‌باشند. سپس آزمايش شروع مي‌شود. در طول آزمايش دانشجو مدام نظاره‌گر است ، ارقام را يادداشت مي‌كند و ابزارها را به نوبت تنظيم مي‌كند و به آنچه روي مي‌دهد به دقت نظاره مي‌نمايد و شش دانگ حواس او محو مراحل آزمايش است و به چيز ديگري توجه نمي‌كند ، در واقع نمي‌تواند توجه داشته باشد، بايد در لحظه باشد؛ وگر نه بايد از نو تكرار كند.


اين فرايند همان تجربه است . شاهد و جاذب پيام‌ها و سيگنال‌ها.
پس از پايان آزمايش  ، دانشجو نت‌ها يا نوشته‌هاي خود را بر مي‌دارد و به بررسي آنها مي‌پردازد و گاهي اوقات هم به خاطر مي‌آورد كه چه كار كرده است . او با تفكر از يك‌سري مجهولات به معلومات مي‌رسد ، پرسش‌ها را پاسخ مي‌دهد . نمودار رسم مي‌كند و خلاصه به يكسري نتايج ميرسد اين فرايند تفكر است . در پايان نتايج خود را به استاد نشان مي‌دهد و استاد اشكالات و نقاط ضعف و قوت را خاطر نشان مي‌كند و به او آموزش مي‌دهد .
استاد آزمايشها را قبلاً انجام داده و به قول معروف فوت آب است . نكته مهم اينكه هر كدام از اين مراحل در زمان خود انجام مي‌شوند ما نمي‌توانيم وقتي آزمايش مي‌كنيم نتايج را به هم ربط دهيم ، زيرا بايد نظاره‌گر باشيم و يا وقتي استاد آموزش مي‌دهد آزمايش كنيم يا نتايج آن را بررسي كنيم .
در زندگي ، دانايي به همين طريق اتفاق مي‌افتد . بر اين باوريم كه هر كسي بر مبني خواسته‌اش آزمايش و يا آزمايشهاي بخصوصي را انتخاب مي‌كند ابتدا آموزش مي‌بيند، وارد تجربه مي‌شود ، تفكر مي‌كند و در پايان رفع اشكال مي‌شود و اگر ناقص بود ، دوباره قسمتهاي ضعيف را تكرار مي‌كند.
بگذريم !


در اين مورد هم به طور مفصل صحبت خواهد شد . دانشجويي كه حواسش پرت است مي‌خواهد كه بداند ولي ناخالصي‌هاي او حواسش را پرت مي‌كند ، دانشجو در آزمايش شركت كرده و اين امر نشان دهنده خواست او به جهت يادگيري مي‌باشد ، در قسمتي دچار تكرار مي‌شود و شايد مجبور شود يك چيز را چند بار تكرار كند ، زيرا در مراحل آزمايش دچار مشكل شده است ، چرا؟
همه ما پيرامون مسائلي كه با آن روبرو هستيم يك دانشجو هستيم و بهتر است اين را بدانيم .
تكرار صرفاً به اين دليل پيش مي‌آيد كه ما در يك مرحله دانايي متوقف شده‌ايم ، به همين دليل اميرالمؤمنين (ع) مي‌فرمايند :
آن كس كه دو روزش يكسان است متضرر شده است ! زيرا دانايش در هر روز بدون تغيير مانده است . زمان سپري شده ، انرژي هم مصرف شده ولي چيزي برداشت نشده است.


 هر كدام از مراحل پديد آمدن دانايي در زمان خود زيبا هستند . اين مطلب در زندگي ما بسيار تاثير گذار مي‌باشد . هنگامي كه برف مي‌بارد و يا دسته گلي برايمان هديه آورده مي‌شود يا فيلمي را براي اولين بار مي‌بينيم ، همين طور آهنگ دلنشيني را براي اولين بار مي‌شنويم ، اين زمان ، زمان نقد و بررسي نيست ، بلكه زمان ناظر بودن است .


ناظري تمام عيار ، زمان ، زمان تجربه است ،‌نه چيز ديگر .
 اگر غير از اين باشيم از دريافت حس محروم مي‌شويم و اين هم مقوله‌اي است كه بدان اشاره خواهد شد .

  حـس 


واژه‌هاي مجهول براي توصيف مجهولات ، خوب معلوم است كه به كجا مي‌رسد!؟ هيچ جا ! البته هر كدام  برداشتي داريم ،‌بهتر است ساعتهايمان را با هم تنظيم كنيم .


 حس يكي از صور پنهان است كه تقريباً در همه جا مي‌توانيم جاي پايش را ببينيم و دنبال كنيم .حس اولين شروع به كار افتادن قوه عقل است ، حس در يك كلام نيرو است . در واقع هر نوع حسي يك نوع نيرو مي‌باشد و همانند نيرو عمل مي‌كند.

بررسي نيروها 


 براي اينكه به اهميت حس پي ببريم ، كمي در مورد اثر نيروها در كائنات صحبت مي‌كنيم . در طبيعت چهار نوع نيرو داريم كه منشا كل پديده‌ها و رويدادها همين چهار نيرو هستند .


1-نيروي جاذبه ناشي از جرم
2-نيروي جاذبه و دافعه الكتريكي
3-نيروي هسته‌اي قوي
4-نيروي هسته‌اي ضعيف

اكنون مي‌خواهيم كمي در مورد نيروي جاذبه و اثرات آن صحبت كنيم . تمام اجسام داراي جرم هستند و طبق قانون جاذبه تمام اجرام به هم نيرو وارد مي‌كنند كه اين نيرو را به سمت يكديگر مي‌كشد و جذب مي‌كند .
بين دو جرم سبك اين نيرو اندك است ولي هر گاه دو جسم بزرگ باشند و يا لااقل يكي از آن ها بزرگ باشد ، آن وقت اين نيرو قابل مشاهده است . سرتان را درد نياورم ، تمام حركت اجرام آسماني بر اساس اين نيرو است . اثر اين نيرو بر روي اجسام (مثل اثر خورشيد روي سياره زمين) باعث پديد آمدن حركت دوراني مي‌شود ، گردش زمين به دور خورشيد ، گردش ماه به دور زمين و يا ماهواره‌ها به دور زمين را همين نيروي جاذبه پديد آورده است .
از آن گذشته ، پديده‌هايي نظير جذر و مد درياها و اقيانوسها ، اثر نيروي جاذبه ماه مي‌باشد . اگر اين نيرو وجود نداشت ، تمام اجرام آسماني به حالت معلق در فضا بدون هيچ حركتي باقي مي‌ماندند ، حتي هيچ ستاره‌اي نمي‌توانست نور افشاني كند زيرا شرايط لازم براي واكنشهاي هسته‌اي صرفا در اثر نيروي جاذبه پديدار مي‌شود .

خلاصه اينكه نه فصولي داشتيم ، نه شب و روزي ، اصلاً هيچ موجودي نمي‌توانست زندگي كند، چه رسد به اينكه متكامل هم بشوند .
حال اگر حس را معادل نيرو بگيريم، ‌مي‌توانيم اهميت آن را درك نماييم . حس در درون ما هم باعث حركت و تحرك مي‌شود و تاكنون هم شده است . اگر از ما انجام كاري را بخواهند و يا بخواهيم كاري را انجام دهيم ، ولي در پاسخ بگوييم حسش نيست! ، يعني در واقع زماني است كه ما براي انجام آن كار نيروي لازم را در خود نمي‌بينيم و يا دشوار است كه آن نيرو را در خودمان بيدار نماييم.


 در اين گونه موارد ، يا دست به آن كار نمي‌زنيم و يا با دشواري و ناراحتي آن كار را به انجام مي‌رسانيم . همه چهار نيروي نام برده شده ،‌دو تاثير عمده را در ما ايجاد مي‌كند . آيا مي‌توانيد حدس بزنيد آن دو اثر عمده چه هستند ؟


البته مي‌دانيم ذرات حاوي بار الكتريكي مي‌توانند دو نوع بار داشته باشند .


الف : بار مثبت
ب  : بار منفي


 بار مثبت در اثر كمبود الكترون و بار منفي در اثر فزوني الكترون پديدار مي‌شود . بارهاي هم‌نام يكديگر را دفع مي‌كنند و بارهاي غير هم نام يكديگر را جذب مي‌نمايند.


حس در وجود ما چنين اثري را ايجاد مي‌كند. يا ما را به سمت چيزي جذب مي‌كند و يا از چيزي دور(دفع) مي‌نمايد. در واقع ما به سمت برخي كارها ، اشخاص يا اجسام جذب مي‌شويم و يا از برخي كارها ، ‌اشخاص و اجسام دور مي شويم .


 حال بياييم كمي در مورد اين موضوع فكر كنيم . زمانيكه تمايل به انجام هيچ كاري نداريم و يا نمي‌خواهيم با كسي ملاقات كنيم و اصولاً‌دست به عملي بزنيم ، يا وضعيتي پيش مي‌آيد كه فكر مي‌كنيم ديگر چندان فرقي نمي‌كند كاري بكنيم يا نكنيم ،‌ معمولاً از اين واژه‌ها استفاده مي‌كنيم : حسش نيست! حس و حال ندارم ! بي حوصله‌ام ! بي حسم ! حسم بسته است ! ....


در هر صورت مي‌توان گفت تمايل ما و يا عدم تمايل ما براي انجام كارها ، برقراري ارتباطات ، با حس ارتباط نزديك و عميقي دارد .
مي‌توانيم بگوييم تقريباً در همه جا رد پاي حس مشاهده مي‌شود . پس به نظر شما لازم نيست براي طي سفر خود  در موردش كمي تعمق و تفكر نماييم ؟ در واقع لازم است كه بدانيم كمبود و يا فقدان حس و همينطور بيداري و قوي شدنش ،‌ در درون ما مي‌تواند مشكلات و حتي خطراتي را به همراه داشته باشد .


به عنوان مثال : بيماري پوچي و افسردگي و حقارت در اثر كمبود و فقدان حس هاي بخصوصي در ما به وجود مي‌آيد و بيماري هاي جنون ، خودشيدايي، ‌سرگشتگي در اثر افزايش و تقويت برخي حسها مي‌تواند بروز نمايد . قوي شدن حس در انسان اگر ظرفيتش بوجود نيامده باشد باعث انفجار در ساختارهاي ما يا انفجار سلولي مي‌شود .


عقل در تكامل خود مانند ماشين تابع خود است و حس اولين شروع به كار گيري قوه عقل است . اگر حس را همانند استارت و يا سوخت موتور عقل در نظر بگيريم ، چنانچه سوخت اوليه قدرت انفجارش 10 برابر شود تكليف موتور معلوم است . آنوقت احتراق درون موتور مي‌تواند به انفجاري بزرگ منتهي شود كه باعث تركيدن سيلندر و خرد شدن پيستون ها مي‌گردد. به ديگر سخن اگر استارت بسيار قوي باشد ، به موتور آسيب مي‌رساند .
انفجار دروني مسئله شوخي برداري نيست . اين همه انسان ها كه در بيمارستان ، دارالمجانين، ‌خانه و كلينيك بستري شده‌اند و قادر نيستند تعادل خود را حفظ نمايند ، حركات غير معقول انجام مي‌دهند و براي آرام كردنشان،‌ خروارها قرص و داروي شيميايي استفاده مي‌شود و تنها آن ها را در حالت منگي و گيجي نگه مي‌دارند،‌ قوي شدن حس آن ها و نبود ظرفيت لازم در آنان، ‌اين وضعيت را پديد آورده است . مايع درون گوش كه شايد مسئله ساده‌اي به نظر مي‌رسد ، تعادل فيزيكي ما را كنترل مي‌كند. با اندك به هم ريختگي در آن مي‌تواند ما را براي همه عمر زمين گير نمايد. براي مثال : شخصي همسر و فرزندانش را در يك حادثه از دست مي دهد و ناگهان از اين رو به آن رو مي‌شود و كارش به تيمارستان مي كشد . چرا ؟


 شخصي براي اولين مرتبه حشيش و يا چيزي مشابه آن مصرف مي‌كند و خل و چل مي‌شود، ‌فردي كوكايين مصرف مي‌كند و در قالب ورزش عضلاتش پاره مي شوند . اين ها همه نمونه‌هايي از انفجار ساختارها چه در قسمت صور پنهان و چه در قسمت صور آشكار مي‌باشند، ‌كه همه ناشي از قوي شدن حس و نبود ظرفيت لازم است . روزي از يكي از دوستان كه تجربه مواد مخدر گوناگوني را داشت ، پرسيدم : يك نفر كه مي‌تواند 10 بار از بارفيكس ، خود را بالا بكشد ،‌ اگركوكايين مصرف كند ، آن وقت چند تا بارفيكس مي‌زند ؟ دوستم با اطمينان پاسخ داد 100 بار تا 200 بار .
گفتم بعدش چي؟


پاسخ داد : احتمالاً تاندون هاي دستش پاره مي‌شود و براي مدتي و يا براي تمام عمر فلج و ناتوان مي‌شود .
ساختار فيزيكي استخوانهاي ما و تاندونهاي ما براي عضلات ما طراحي و پرورش يافته‌اند و نيروي عضلات ما هم مشخص است . هر گاه وضعيتي پيش بيايد كه ناگهان نيروي آن ها زياد شود ، ديگر استخوان ها و تاندون ها تحمل فشار وارده را ندارند و معلوم نيست چه بلايي بر سر آن ها بيايد . اين در مقوله صور آشكار و جسم است و وضعيتي مشابه آن در صور پنهان وجود دارد . 

 

 

|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهان بینی , تفکر , علم , صورانسان , اشکار , پنهان , عقل , شهر وجودی , نفس , روح , اماره , لوامه , مطمئنه , یقین , عین , دانایی , موثر ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

جهان بینی (2)

 
 

 

قوانين بازي

براي اينكه وارد يك بازي شويم گام اول فراگيري قوانين آن بازي است مثلا در بازي شطرنج حركت مهره ها در بازي الك دولك ياركشي و تعيين زمين بل گرفتن پرتاب چوب و.... فرقي نمي كند چه بازي باشد گام اول ياد گيري  قوانين است . شايد اين قسمت كمي خشك باشد، ولي وقتي  وارد بازي  شديم، وضعيت به گونه‌اي ديگر مي‌شود. حال فرض كنيم كه قسمت اول را حذف نموده ، ناديده بگيريم. اگر همينطوري وارد بازي شويم ، بدون فراگيري قوانين بازي، براي همبازي‌هاي خود مشكل درست مي‌كنيم و خودمان هم كلافه مي‌شويم ويا از خودمان قانون در مي‌آوريم وبه طور قطع قوانين را زير پا مي‌گذاريم . 


اگر حريفان رندي داشته باشيم سرمان كلاه مي‌رود و خلاصه اينكه شلم شوربا مي‌شود . بازي لذت‌بخش و مفرح برايمان تبديل به كاري بيهوده ومزخرف ميشود.حالا برويم سر زندگي خودمان.


اين زندگي ما هم شبيه يك بازي بزرگ وگسترده است. وقتي قوانين بازي را بلد نباشيم نمي‌توان انتظار چنداني داشت . ما در كنگره 60 معتقديم تمام مشكلات و بيچارگي ما در زندگي زير سر همين قسمت است. يعني ما به دليل اينكه قوانين زندگي كردن را نمي‌دانيم مدام خطا مي‌كنيم وبراي خود و سايرين مشكلات درست مي‌كنيم.


در جهان بيني ما به دنبال فراگيري قوانين زندگي هستيم .

 


نقش حس در توقف فرايند دانايي :

اگر يادمان باشد هدف اصلي نيروهاي باز دارنده توقف فرايند دانايي بود. اما هنوز درمورد اينكه چطور اين كار صورت مي‌گيرد، هيچ صحبتي ننموده ايم. خوب است مثلث دانايي را به خاطر بياوريم:  تفكر ـ تجربه ـ آموزش سه ضلع آن بودند. نيروهاي منفي يا بازدارنده كه حسهاي منفي وبازدارنده هستند، با كمك حسي كه همجنس خودشان است ، فرايند تخريب را كه شامل انهدام و انحراف است را به انجام مي رسانند. قبل از اينكه جلوتر برويم  بهتر است به اين نكته اشاره كنيم كه نيروهاي باز دارنده بيشتر و اصولا دانائي موثر را هدف قرار مي‌دهند، چون براي آنها مهم تر، عدم توانايي در انجام عمل سالم است. قدرت تشخيص در مرحله دوم اهميت قرار دارد كه به دانايي مربوط مي‌باشد.


 در اين مورد اگر ما روي يك ضلع مثلث كار كنيم ويا حتي دو ضلع و يك ضلع را رها نمائيم چندان توفيقي در قدرت به اجرا در آوردن پيدا نمي نمائيم ، به خصوص اگر آن اضلاع قبلا به اندازه كافي رشد كرده باشند 

به عنوان مثال اگردرمثلث دانايي شخصي ، ضلع تجربه از ساير اضلاع بزرگتر باشد و اين شخص مدام دست به تجربه بزند وبه  تجربياتش بيفزايد روز به روز مثلثش نا متقارن‌تر مي شود و دانائي موثر او رشد قابل توجهي نمي كند .

مثلث 2

با توجه به شكل :


مثلث شماره 1 مربوط به وضعيتي است كه در آن سه ضلع به صورت نامتقارن رشد نموده‌اند و مثلث شماره 2 مربوط به وضعيتي است كه شخص به جاي اينكه تفكر را تقويت نمايد، مدام به تجربيات خود افزوده است و اين امر باعث شده كه مثلث داناييش نامتقارن‌تر شود. اگر مثلث دانايي موثر را درون اين دو مثلث رسم نماييم ، متوجه مي‌شويم پس از افزايش تجربيات شخص وگذشت زمان قابل توجه، مثلث دانايي موثر رشد نا مطلوبي داشته است كه حتي مي‌  تواند اين رشد در حد صفر، شايد هم منفي باشد .


نكته مهم اين است كه، اگر چه نيروي بازدارنده بر روي هر سه ضلع كار مي كند ولي اگر مانع از رشد يك ضلع هم شود كار براي ما دشوار مي شود . هنر ما اين است كه به گونه اي عمل كنيم كه دانايي ما به دانايي موثر نزديك شود.
به نظر شما اين سه حس كدامها هستند؟
 بهتر است از تفكر آغاز نمائيم.

تفكر:


 چه چيز مانع تفكر كردن مي‌شود؟ در نوشتارهاي گنگره 60 در كتاب عبور از منطقه 60د رجه زير صفر جمله اي داريم تحت اين مضمون: ترس تفكر را مي‌خورد وتفكر خورده شده مانند غذاي فاسد غير قابل مصرف است .
واقعاً هم همينطور است زمانيكه مي ترسيم ديگر نمي توانيم ارتباط بين داده‌ها را برقرار نمائيم و از مجهولات به معلومات برسيم همه چيز را با هم قاطي مي كنيم مثلا لحظه اي كه يك شير مي‌خواهد به شكارچي حمله كند وشكارچي چند لحظ فرصت دارد تا تفنگش را فشنگ گذاري نمايد، در اينجا ترس باعث مي شود تا نتواند اين كار ساده را به انجام برساند فشنگها را چپكي مي‌گذارد، يا از دستش مي افتند. خلاصه اينكه معلومات را هم نمي تواند به هم ربط دهد چه رسد به مجهولات !!     


و يا وقتي قاتلي به دنبال ماست وما مي خواهيم وارد منزل شويم واز دستش خلاص شويم ، باز كردن در با كليد در آن زمان كاري دشوار محسوب مي شود ، پيدا كردن كليد مورد نظر، جا گذاري كليد در قفل ، ممكن است حتي كليد را در قفل بشكنيم .( البته بهتراست در اين هنگام نسبت به قاتل ديد مثبتي داشته باشيم!) پس مي توان گفت ترس يكي از ابزارهاي ذرات ناخالصي ونيروهاي بازدارند ه ما مي باشد كه اجازه نمي دهد ضلع تفكر رشد نمايد .

تجربه‌‌ :


خوب به نظر شما چه چيز يا چه حسي مي‌تواند مانع از تجربه كردن شود . اصلا چه حالتي ما را از تجربه محروم مي‌كند. مطمئـناً وضعيتي كه ما را از جمع ، مشاهده كردن وناظر بودن دور مي‌كند وما را در گوشه اي يا كنجي متوقف نموده و اسير مي‌نمايد. حس نا اميدي اين كار را به نحو احسن انجام مي‌دهد و فرآيند تجربه را متوقف مي‌كند. نا اميدي ما را زمين‌گير مي‌كند و مانند كالبدي بي جان در گوشه اي رها مي‌كند. حركت ما را بدون اينكه در زندان باشيم در حصاري نامرئي محدود مي‌كند. نا اميدي يك انفرادي نامريي است.
آيا جملات زير در حالت نااميدي برايتان آشنا نيست ؟


ديگرفايده ندارد، كار من تمام شده است ، ديگر وقت مردن من است ، بايد تا آخر عمر اينگونه باشم، با بدبختي بميرم ، كاش مرده بودم، مادر چرا مرابدنيا آوردي.
نا اميدي اثر غم و اندوه خارج از تحمل است و اصلا نااميدي بدون غم و اندوه پديد نمي‌آيد.
هنگاميكه تلاش ما براي رسيدن به خواسته هايمان بدون تاثير مي‌شوند و زماني‌كه بارها از راههاي گوناگون به جهت حل به مسائل حمله نموده‌ايم ولي آنها همچنان بدون تغيير به جاي مانده‌اند ، اين حس مي‌تواند حالمان را حسابي جا آورد . در مسئله بيماري اعتياد پس از ترك‌هاي مختلف و طاقت فرسا ، وقتي حسابي زور خود را زده‌ايم ديگر باورمان مي‌شود كه اين مسئله را بايد هميشه به دوش بكشيم. نا اميدي تجلي بار غمي است كه نمي توانيم آن را زمين بگذاريم. 
           
آموزش:


حالا ديگر نوبت آموزش است : براي آموزش هم ، حسي است كه مانع از رشد آن مي‌شود وآن جيزي نيست جز منيّت .


هر تنابنده‌اي كه به اين مرض مبتلا شود اصلاً نمي‌تواند از آموزش چيزي برداشت نمايد .منيّت به صورت زمينه‌اي و كلي مي‌تواند عمل نمايد، يعني اگر ما در مورد دانش و هنر به خصوصي منيّت داشته باشيم ودر آن مورد خود مركز بين شده باشيم مثلاً درس فيزيك، ديگر يادگيري وآموزش پذيري ما در آن مورد خاص وارد مرحله ركود مي‌شود. هرگاه فكر كنيم بهتر از همه فيزيك را مي‌فهميم آن وقت خود را به عنوان آموزگار خويش برمي‌گزينيم و ديگر كسي نمي‌تواند به ما آموزش دهد .


هر قدر در اين حس پيش برويم حلقه تنگ‌تر مي‌شود وما مي توانيم تنها چند نفر رادر حد واندازه‌اي ببينيم كه قادرند به ما آموزش دهند ، آنوقت نسبت به سايرين مانند يك موجود بسته عمل مي نماييم  وآموزش پذيري مان نسبت به آنها صفر مي شود. با استاداني برخورد داشته‌ام كه دانشجويان خود رادر اندازه‌‌اي نمي ديدند كه بتوانند از آنها بياموزند. وقتي دانشجوئي ايرادشان را خاطر نشان مي‌كرد پس از چند بار توضيح، باز هم متوجه نمي شدند زيرا باور نداشتند كه بتوانند از دانشجويانشان مطلبي بياموزند . 


درنهايت ما به جايي مي‌رسيم كه فقط خود را قبول مي‌كنيم . اين بيماري در بين قشري كه با علم وهنر سروكار دارند شيوع بيشتري دارد . كه مي توان به آن منيّت زمينه‌اي گفت .                                      

تعريف منيّت :


منيّت احساسي است ناشي از اينكه جايگاه خود را بالاتر از آنچه هست تصور نماييم نشانه آن اين است كه توانايي هاي ما بر عليه ما وبه ضررما به كار مي‌روند  واين اتفاق درست زماني ميافتدكه ظرفيت ودانايي ما در ابعاد و حد توانايي ها و استعدادهاي  بروز يافته نباشند . در اين حالت ما با نيروي خودمان ضربه فني مي‌شويم .


نقاط ضعف وناتواني‌ها نمي‌توانند منيّت را ايجاد نمايند.
كسي كه نوازندة ماهري در ساز گيتار است مي‌تواند در مورد گيتار نواختن دچار منيّت شود  والا شخصي كه اصلا نمي‌داند گيتار چه شكلي است واز آن سر رشته ندارد نمي تواند در گيتار نواختن دچار منيّت شود. ما در زمينه هايي كه دچار خود برتربيني مي‌شويم آموزشمان كند و يا متوقف مي شود. در واقع فرآيند يادگيري‌مان دچار اختلال مي گردد .


هرگاه شخصي كه ظرفيت لازم در او پديدار نشده است، در چند مورد نبوغي از خود نشان دهد، ممكن است تصور كند كه با بقيه فرق اساسي دارد و به قولي گل او را از جاي ديگري آورده و مايه افتخار و مباحات خالق هستي است.
ساير همنوعانش از اينكه او در بين آنها است بايد شاكر و سپاسگزار باشند ، اين انديشه در ادامه به جايي او را هدايت مي‌كند كه قدرت يادگيري وجذب را از دست مي دهد و اصولاً آموزش‌ناپذير مي‌شود. سالهاي متمادي بر او مي گذرد ولي همچنان در نقطه‌اي متوقف شده، دچار فرايند فرسايش مي شود كه مي توان آنرا منيّت كلي خواند .


شايد بسياري از ما اين حالات را در يكديگر رويت كرده باشيم وآنرا به عنوان يك رفتار اجتماعي و خصوصيت اخلاقي پذيرفته باشيم و بگوييم يك چيز ذاتي است ولي متاسفانه بايد به عرضتان برسانم كه اينها بيماري هستند.  اگر در شهري بيشتر آدمها چشمانشان چپ باشد، آنوقت اين توهم پيش مي آيد كه چپ بودن چشم يك امر طبيعي است و اگردرشهري بيشتر ساكنين آن به علت تغذيه نا درست به استخوان درد مبتلا باشند ، اين  توهم پيش  مي‌آيد كه استخوان درد يك وضعيت طبيعي است .


 زماني در دانشكده‌اي استادي بود كه دقيقا سر وقت به كلاس مي رفت ، كلاسش را طبق  برنا مه آموزشي تعطيل مي‌كرد واز وقت كم نمي گذاشت ، كلاس حل تمرينش هم برقراربود، امتحان ميان ترم را برگزار مي‌كرد، از روي نوشته پاي تخته كپي نمي‌كرد، در موقع تدريس نكات تازه‌اي به ذهنش مي‌رسيد، خصومت شخصي را در نمره ورقه تلافي نمي‌كرد، هيچ كدام از استادان ديگر، به اندازه او اين مسا يل را رعايت نمي‌كردند. دير مي‌آمدند و زود مي‌رفتند، مي دانيد نظر ساير استادها در مورد اين شخص چه بود ؟


آنها مي گفتند او ديوانه است، آنرمال است، رواني است! يك تخته اش كم است!!!
حال بهتر است برگرديم به سه نيرو.
اثر سه نيروي نام برده ( ترس ، منيّت ، نا اميدي ) در ما به صورت يك مقاومت چند جانبه و بزرگ بروز مي نمايد.

ترس


 ترس، حسي است ناشي از در آستانه سقوط قرار گرفتن و يا از دست دادن چيزي. هنگامي كه در حال از دست دادن آزادي ، قدرت ، اعتبار ، توانايي ، ثروت ، محبت ، زندگي وحيات هستيم دچار ترس مي شويم .گويا در حال اسير شدن، در تله افتادن ، و يا در مخمصه قرار گرفتن مي‌باشيم.
در ضمن ناشناخته ها مي توانند منشاء ترس باشند.      


 اگر به مكان نا شناخته اي برويم كه آنجا تاريك باشد، ممكن است دچار ترس بشويم ، چون نمي دانيم با چه چيزهايي روبرو مي‌شويم . در اينجا ناشناخته بودن محيط، باعث بروز ترس در ما شده است  . ترس باعث ميشود كه از روبرو شدن با خيلي از مسايل ويا تفكر پيرامون بسياري از اموري كه با آنها سروكار داريم ، سرباز زده و فرار نماييم. در اين مورد ما در جهت عكس شروع به حركت مي نماييم و يا در لحظه روبرو شدن جا خالي مي دهيم . در واقع ترس در ما دافعه‌اي ايجاد مي نمايد كه نتيجه آن، دور شدن از مسايلي است كه تفكر پيرامون آنها مي تواند باعث رشد ضلع تفكر در مثلث دانايي شود .
ما از برخي مسايل فرار مي كنيم و به سمت مسايل ديگر جذ ب مي‌شويم و به آنها مي‌چسبيم، يعني ترس، هم در ما اثر دافعه دارد و هم جاذبه.


روز اول دبستان را به خاطر بياوريم ،  برخي از بچه‌ها چند قدمي كه از مادرشان دور مي‌شدند كمي اين‌طرف آن‌طرف را نگاه مي‌كردند، به عقب بر مي‌گشتند ومادرشان را سفت بغل مي كردند. دست آخر يا بر ترس خود غلبه مي‌نمودند و وارد جمع مي‌شدند و يا كار به گريه و زاري مي‌كشيد و ممكن بود چند روزي هم طول بكشد. هنگامي كه بچه‌ها با يكديگر ارتباط بر قرار مي‌كردند وهمين‌طور بر ترسشان غلبه مي‌نمودند ، به شادي و شعف و جنب وجوش دست مي‌يا فتند.
اگر بتوانيم از ترسهاي خويش عبور نماييم ، چنين حالتي را تجربه خواهيم نمود. براي عبور نمودن از ترس لازم وضروري است كه با آن روبرو شويم. نا گفته نماند كه ترس مي تواند باعث حفظ شدن ما از برخي بلايا باشد، ولي در اينجا منظور از ترس ، ترس منفي و بازدارنده است. پس اين نكته را فراموش نكنيم ، در هنگام ترس مي‌خواهيم از كارهايي فرار نماييم وبه كارهاي ديگري متوسل شويم . اكنون اين پرسشها مطرح  است.


1- اينكه ترس از كجا پديد مي آيد، در واقع سرچشمه آن كجاست ؟


2- چگونه ترس از بين مي رود ويا به قولي محو مي شود ؟


 هنوز دانش‌مان براي اينكه به اين دو پرسش پاسخ دهيم تكميل نشده است، ولي مي‌توان به اين نكته اكتفا نمود كه ترس همواره در مقابل از دست دادن بوجود مي آيد.


 از دست دادن آزادي ، ازدست دادن توانايي ، قدرت ، اعتبار ، ثروت ، محبت ، حيات ، يا زندگي ، در يك كلام احساس ناشي از اينكه در حال اسير شدن هستيم  ويا ممكن است در تله بيفتيم و چيزهايي را از دست دهيم ، ترس ناميده مي‌شود. كه خوب مي‌دانيم ناشناخته ها مي توانند منشاء ترس باشند .
به عنوان مثال : دير آمدن فرزندان به خانه مي‌تواند در والدين ترس به وجود آورد ، زيرا ممكن است آنها را از دست بدهند . شركت در امتحان مي‌تواند مولد ترس و اضطراب باشد، به دليل اينكه خراب شدن امتحان ممكن است باعث آبروريزي ما شود . و يا باعث اتلاف وقت (از دست دادن پارامتر زمان ) ، از دست دادن امكان ادامه تحصيل. تصور كنيد شما در امتحاني شركت نموده‌ايد كه در صورت نياوردن نمرة به خصوصي از دانشگاه اخراج شويد. قبل از شروع امتحان دچار چه حسي مي‌شويد؟ اگر پاسخ سوالها را بلد نباشيد چه طور؟! دو ساعت فرصت داريد تا پنج سال موقعيت را حفظ نماييد.


هر قدر موقعيتها حساستر باشد شدت ترس به وجود آمده بيشتر مي‌باشد. مصرف اوليه مواد با ترس و نگراني همراه است ، زيرا اين احتمال را مي‌دهيم كه اسير و گرفتار شويم .

نا اميدي


حس نااميدي در ما دافعه وجاذبه پديد مي آورد. مانند ترس. در هنگام نا اميدي تمايلي به انجام كارها نشان نمي دهيم ، مگر مجبور شويم. وقتي اين حالت وخيم مي شود يعني نيروي نااميدي در ما قدرتمند مي‌گردد. خودمان را يك جا گم و گور مي كنيم ، كم حرف و بي صدا و بي‌‌حوصله مي شويم، تلفن را از پريز مي‌كشيم ، به خودمان مي‌گوييم ديگر كاري از من ساخته نيست. مي‌گوئيم روي من يكي حساب نكنيد،  نا اميدي هنگامي بروز ميكند كه ما با  تمام وجود خواهان چيز ي هستيم  و خواسته اي داريم ، ولي توان اينكه به آن خواسته برسيم را در خود نمي بينيم و نمي‌يابيم. با تمام وجود مي‌خواهيم از اعتياد رها شويم ولي تمام درها را بسته مي‌بينيم و خود را خسته و ناتوان از پيكارهاي بي حاصل، كه اغلب بسيار سنگين بوده‌اند و درد و رنج زيادي را به ما وارد كرده اند. نا اميدي تجلي فشار بار غم و اندوهي است كه نمي توانيم  به زمين بگذاريم، به دوش كشيدن اين بار دشوار است و گويا اين طور به نظر مي رسد كه زمين گذاشتنش دشوارتر.
در اين حالت تنها به ياد روزهائي مي‌افتيم كه مواد مصرف نمي‌كرديم ، آزاد و رها بوديم، بي‌پول نبوديم ، سر حال و پر انرزي بوديم، روزگار خوشي داشتيم، شاگرد اول بوديم، جوان و زيبا بوديم، تنها نبوديم. البته با ديدة حسرت و افسوس.


در حالي كه گوشه اي وارفته ايم مي‌گوييم آه چه بوديم وچه شديم وتصاويري را در ذهن خود مجسم مي كنيم كه از شكست هاي پي در پي ما و لحظات سخت ورنج آور خبر مي دهد. به سمت تصاويري جذب مي شويم كه بدبختي ما را بهتر نمايش مي دهد. در اين هنگام ما به عمق بيشتري از نا اميدي فرو مي رويم . گويا صدايي از درون مي گويد كار تو ديگر تمام شده است ، كاري از تو ساخته نيست ، خودت را مسخره كردي ، مال اين حرفها نيستي ، تاريخ مصرفت تمام شده ، مگر خوابش را ببيني كه از اين بلاها رها شوي.


نكته قابل توجه اينكه : نوعي از موسيقي مي‌تواند نااميدي را تشديد نمايد. ما آهنگهائي گوش مي كنيم كه ما را در حس نااميدي نگه مي‌دارند. كه اغلب هم نسبت به اين آهنگها تعصب به خصوصي از خود نشان مي دهيم ، غافل از اينكه از چيزي دفاع مي كنيم كه در تخريب و ويراني ما سهم قابل توجهي دارد. در نااميدي از چيزهايي دفاع مي‌كنيم كه خود مولد ، منشاء و يا تقويت كننده نااميدي هستند. تلي از زباله را دور خود جمع مي‌كنيم ، بارهاي اضافه و به دردنخور. در تعريف نا اميدي آورده شد كه (فشار ناشي از بار سنگيني كه به دوش مي‌‌كشيم) وسائل اضافه ، آت و آشغال ، دوستان بي فايده....  اثر نا اميدي در ما باعث مي‌شود كه دور و برمان پر از چيزهاي اضافه باشد. نه از آنها استفاده مي‌ كنيم و نه مي‌توانيم رهايشان كنيم. خانه تكاني، نمادي از حركت در خلاف جهت نا اميدي است . لجاجت ،‌ يك دندگي ، انزوا ، افسردگي ، خواب سنگين و نامتعادل ، پرخوري ، دفاع از روابط ويرانگر ، بي‌ حسي ، بي‌‌انگيزه بودن و پوچي ، محصولات نااميدي هستند . 


يك روز در ماشين يكي از دوستان بودم ، آهنگي گوش مي‌كرد كه حتي حال متعادل‌ترين آدمها را بهم مي‌ريخت. وقتي در مورد تاثير مخرب آهنگي كه گوش مي كرد صحبت كردم ، با ناراحتي تمام مخالفت كرد كه برايم غير منتظره بود ، تمامي انسانها ابتدا در مقابل مسئله‌اي كه بخواهد وضعيت فعلي آنها را تغيير دهد از خود مقاومت نشان مي‌دهند. چه تغيير در جهت خير باشد و چه در جهت شر. ميزان اين مقاومت در تغييرات مثبت به جهالت ما ودر تغييرات منفي به‌دانايي ما بستگي دارد .


تصاوير و اصوات داراي قدرت چشمگير و باور نكردني هستند و در مقوله جهان بيني ، نقش آنها در جهت پيمودن سفر اول ودوم وحتي سوم بسيار مهم مي‌باشد. نيروي باز دارنده از اين ابزارها به جهت پديد آوردن حس هاي مخرب و ويرانگر به صورت بسيار زيركانه استفاده مي‌نمايد، كه انشاالله بتوانيم ما هم از اين ابزارها در جهت اهداف خودمان بهره لازم را ببريم .      

  
وقتي بايكي از بچه هاي كنگره (علي صالحي) در مورد قرص هاي اكس صحبت مي‌كردم، به من گفت برخي از آهنگها مخصوص استفاده از اين قرصها مي باشد، آدمهاي معمولي حتي تحمل شنيدن اين آهنگهاي بخصوص را ندارند . 
نتيجه كلي‌‌: اكنون مي‌دانيم كه چرا در ما چنين نيروهاي وجود دارد و چرا اين حس ها در ما قدرت نمايي مي كند. حال فهميده‌ايم ، ترس ، نااميدي ، منيّت ابزارهايي هستند در اختيار نيروهاي باز دارنده و قطب هاي منفي و نفس اماره به جهت اينكه مانع از رشد دانايي ما شوند. زيرا دانايي محكم ترين سپر در برابر تحقق خواسته هاي نا معقول مي باشد. 


حالا مي‌توان اين پرسش را مطرح نمود كه حس‌هاي بازدارنده چگونه بوجود مي آيند ؟


نيروهاي منفي چگونه اين حالتهاي نا خوشايند را در ما پديد مي‌آورند منشاء آنها چيست ؟
 براي پاسخ به اين سوال لازم است كه در مورد مكانيزم ذرات نفس ونحوه ارتباط آنها با هم دانش خود را تكميل نمائيم .
تا فراموش نكرده‌ايم ، نااميدي ، منيّت و ترس، «مثلث جهالت» را تشكيل مي دهند.

 


نكته مهم : حسهاي منفي حتي در سفر سوم بروز مي‌ نمايند ، زيرا تكامل در تمام سطوح بر قرار است و آموزش همچنان ادامه دارد . ولي فرق اصلي در اين است كه در سفر سوم شخص همواره در جهت فرمان مي‌ باشد و اعمال چنين بزرگي در ديگران تخريب ايجاد نمي‌‌نمايد ، بلكه باعث آموزش مي شود. به عبارت ديگر يك مسافر سفر سوم از صراط مستقيم خارج نمي‌شود، ولي در سفر دوم انسان مي‌ تواند به طور كلي از صراط مستقيم منحرف شود و به تاريكيها بازگشت نمايد . 

قوانين حاكم بين ذرات نفس :


1ـ ذراتي كه داراي خواسته وحس مشترك هستند به سمت يكديگر جذب مي شوند ويكديگر را مي ربايند به قول معروف (آب مي گردد و گودال را پيدا مي كند). هرگاه قطرات جيوه را روي يك سطح پخش نماييم وهمين طور قطرات آب ، قطرات جيوه به سمت يكديگر جذب مي‌شوند و قطرات آب هم به سمت يكديگر.
    خلافكاران همديگر را پيدا مي‌كنند و انسانهاي صالح هم به همين طريق عمل مي‌نمايند. اين قانون شامل تمام ذرات هستي مي شود و مي توان گفت:  هر كدام از ما در هستي مانند يك ذره عمل مي نماييم.


            در جهان هر چيز چيزي جذب كرد                     سرد سردي كشيد و گرم ،گرم


 هر خواسته‌اي از بدو شكفته شدن تا به انجام رسيدن، حس مخصوص به خود را پديد مي‌آورد. واين حس باعث جاذبه و يا دافعه بين ذرات نفس مي شود. خواسته‌ها همانند دانه‌ها و يا هسته‌ها مي‌باشند، تا زماني‌كه در زمين ويا بستر مناسب قرار نگرفته‌اند شكفته نمي‌شوند، هرگاه دانه‌اي ساليان سال در كيسه‌اي بماند، بدون تغيير مي ماند و جوانه نمي‌زند البته در صورتي كه پوك نشود.! خواسته‌هاي ذرات نفس هم به همين ترتيب شكفته مي‌شوند. يعني براي شكوفايي به بستر مناسب نياز دارند، از زماني‌كه هسته در خاك قرار مي‌گيرد در آن تغييراتي بوجود مي آيد تا اينكه پس از مدتي پوسته خود را مي‌شكافد وجوانه مي‌زند. از اين لحظه حس به خصوصي در آن جريان مي‌يابد، يعني خود، منشاء يك حس مي شود. خواسته هاي معقول ونامعقول نفس براي شكفته شدن به بستر مناسبي احتياج دارند. 


1ـ هرگاه بستر منا سب محيا شود، ذراتي كه داراي خواسته و حس مشترك هستند دور يكديگر جمع مي‌شوند و به جهت تحقق خواستة خود سيستم هوشمندي را پديد مي آورند كه به آن  «ساختار»  گفته مي‌شود. حس مشترك، مولد ساختار است. هم ساختارهاي مثبت وجود دارد و هم ساختارهاي منفي. ما در اينجا فعلاً در مورد ساختارهاي منفي و باز دارنده صحبت مي‌كنيم، زيرا مشكلات ما تا حد زيادي به آنها مربوط مي شود. ذرات نفس مي دانند كه هرگاه با هم متحد شوند، قدرتمندتر مي‌گردند و رسيدن به خواسته‌ها برايشان سهل‌تر وآسان‌تر مي شود.


براي اينكه اين مطالب را كاملاً متوجه شويم نظري به دنياي بيرون مي‌اندازيم :


 بر اساس يكي از نوشتا رهاي كنگره 60 {تمام هستي در هستي ماست } يا به گفته امير مؤمنان(ع)، انسان جهان اصغر است . آنچه در درون ما وجود دارد بايد مشابه وهمانندش در بيرون وجود دا شته باشد . نمونه ساده ساختار را مي‌توان در يك اجتماع معمولي مثل يك شهر پيدا كرد ، مثلاً كساني كه در كار توليد كفش هستند يا فروش لاستيك ، حمل ونقل ، كارهاي ساختماني نظير زدن دار بست ، دور هم جمع مي شوند و يك ساختار را بوجود مي‌آورند كه در اصطلاح به آنها اتحاديه ، صنف يا سنديكا گفته مي‌شود . بسياري از مشاغل براي خود اتحاديه يا سنديكا دارند ، حتي رئيس و هيئت مديره و از اين جور مسائل . قانون دارند و نرخ . سنديكا به آنها كمك مي كند كه بتوانند از حقوقشان دفاع كنند .  ومنافع خود را حفظ نمايند و در صورت امكان منافعي بيشتر و موقعيت بهتري كسب نمايند. در مقابل نوسانات بازار امنيت شغليشان حفظ شود. اگر شرايط بحراني شود آنها تصميمات بخصوصي مي گيرند ،  مانند اعتصاب ، تحصن و تظاهرا ت. احتمالاً در اخبار شنيده ايد كه مثلا رانندگان كاميون در فرانسه دست از كار كشيدند، آن هم به دليل شرايط سخت كاري ويا پاپين بودن دستمزد .  اين جور كارها همان تصميمات اتحاديه است . به جهت حفظ منافع افرادي كه شغل مشترك ومنافع مشتركي دارند . مي‌توان گفت كه آنها خواسته وحس مشتركي دارند  . نمونه ديگري از ساختارها كه بسيار هم معروف هستند سازمانهاي مافيائي است . اين سازمانها بسيار شبيه ساختارهاي باز دارنده دروني ما هستند. مي‌توان گفت ايده برپايي اين سازمانها از روي ساختارهاي دروني خودما الهام شده است . اصولاً ما تمام چيزهاي را  در بيرون از خود به وجود مي آوريم كه به نوعي در درون ما هم وجود دارد و ما وقتي به درجه خاصي از ادراك وشناخت مي‌رسيم آنها را در جهان پيرامون خود پديد مي آوريم . مثلاً كامپيوتر كه اختراع درجه 1 عصرما مي باشد از روي عملكرد مغز ساخته شده است و يا برنامه ويندوز كه قابليت انجام چند برنامه شامل تصاوير و اصوات را دارا است همانند ذهن ما كه در آن تصاوير و اصوات گوناگون به نمايش در آمده و پخش مي شوند و عمل مي نمايد ، بگذريم.


داشتيم در مورد مافيا صحبت مي كرديم ، فكر مي كنم اولين بار اين تشكيلات ، به شكل كنوني در سيسيل ايتاليا پايگذاري شد ، البته مطمئناً سازمانهاي مشابه‌اي قبل از آن بوده اند، مانند فراماسونري. و اگر در تاريخ رد پايش را دنبال كنيم شايد در زمان اهرام هم ساختارها وجود داشته‌اند. سازمانهاي مافيائي در زمينه هاي مختلفي فعاليت دارند ودر آمد آنها هم سرسام آور است، مانند فروش اسلحه ، مواد مخدر ، قمار ، سكس ، الكل . شايد در آمد مافيا در مورد مواد مخدر از مرز 600 ميليارد دلار هم در سال بالاتر باشد و در مورد عنوان هاي ذكر شده ديگر، در همين حد و اندازه ها است. يعني در آمد كل مافيا در سال، بالاي دو سه هزار ميليارد دلارمي باشد . شايد هم بيشتر. اگر اين رقم را با در آمد كشور خودمان مقايسه نماييم  {در حدود سي ميليارد دلار }در آمد مافيا دست كم 70 برابر در آمد كشور ما مي باشد !


 خوب ، اين سازمانها مي‌توانند كشورها را بخرند و بفروشند .حالا فكر مي كنيد سرمايه آنها چقدر است ؟ نمي دانم 50 هزارميليارد دلار شايد هم صد هزار ميليارد دلار ، خدا مي داند ؟ اما آنچه به درد ما مي خورد برداشت نكاتي در مورد اين سازمانها است ، تا بتوانيم شناخت عميقي نسبت به ساختارهاي خود پيدا نماييم وبا آنها درست روبرو شويم .  


سازمانهاي ذكر شده درآمدشان از اسلحه ، مواد مخدر،الكل ، سكس ، قمار ... است كه براي مشتريان خود جز دردسر و بدبختي و جنايت نتيجه ديگري ندارد كه البته شامل حال خودشان نيز مي شود ، اكنون همه ما مي دانيم كه لااقل مصرف مواد مخدر خواسته معقولي نمي باشد ، زيرا باعث بدبختي و بيچارگي ما شده است ، بقيه اقلام ( قمار ، اسلحه ، سكس ، الكل ) هم تخريب هاي مشابهي بوجود مي آورند. ولي از همه مهمتر اينكه خواسته‌هاي نامعقول انسانها، در واقع نفس گرسنه آنها باعث شده است كه برخي انسانهاي ديگر بتوانند با تشكيل سازمانهاي قدرتمندي با بر آوردن نياز ناشايست و نامعقول مردم منابع مالي عظيمي را براي خود ذخيره نمايند. در واقع همين خواسته‌هاي نامعقول انسانها بستري مناسب را براي تشكيل چنين ساختارهاي پديد آورده است .
همان طور كه اشاره شد هر ساختار داراي دو هدف اصلي است :


1- حفظ وبقاي خود                             2- رشد و توسعه 


ساختارها به صورت شبكه اي عمل مي نمايند، حتماً اكثر شما فيلم پدر خوانده را ديده ايد كه البته يك فيلم است ولي چندان هم بي ربط و غير واقعي نمي باشد در آن فيلم سران مافيا به دور هم جمع مي شدند كه هر كدام ريس يك خانواده بودند. در واقع هر كدام ريس يك ساختار بودند آنها در مورد سياست كلي‌شان صحبت مي‌كردند هر گاه يكي از خانواده ها در خطر مي‌افتاد، بقيه از او حمايت مي‌كردند و هرگاه خانوادهاي تخلف مي كرد با آن برخورد مي‌كردند و حسابش را مي‌رسيدند چون حفظ و بقاي كل سيستم مطرح بود .


قوانين ذكر شده در بين ساختارها جاري است و رعايت مي شود هنگامي‌كه ساختارها با هم به صورت شبكه‌اي متحد باشند قدرتشان چند برابر مي شود. 
حالا برويم به سراغ ساختارهاي دروني خودمان. در درون ما ساختارهاي مانند اعتياد ، ترس ، نااميدي ، منيّت ، تنفر ، كينه ، شهوت مي‌تواند وجود داسته باشند ، هر كدام از حس‌هاي ذكر شده مي‌تواند مولد يك ساختار باشد، و اين طبق تعريف ماست. هر دسته از ذزات نا خالصي نفس كه حس مشترك دارند با جمع شدن به دورهم يك ساختار منفي و باز دارنده را پديد مي آورند آنها به صورت شبكه‌اي با هم در ارتباط هستند و زماني‌كه يكي از آنها دچار مشكل شود به كمكش مي‌روند و از آن حمايت مي‌كند زيرا مي‌دانند اگر بگذارند يك ساختار منهدم شود به زودي نوبت خودشان مي‌شود. ساختارهاي بيروني داراي در آمد مالي وذخاير مالي هستند يعني پول وثروت را ذخيره مي‌كنند و به جريان مي‌اندازند و با آن سروكار دارند ولي ذخاير ساختارهاي دروني چيز ديگري است كه به آن انرزي مي‌گوييم

يك اصل مهم :


پول در جهان بيرون هم ارز با انرژي در جهان درون است، البته از آن جايي كه پول از روي انرزي شبه سازي شده است كارايي وقدرتش همانند انرژي نمي باشد . قبل از ادامه بحث بهتر است كمي در مورد انرژي صحبت كنيم.
 
انرژي : 


توان انجام كار را انرژي مي گوييم . يعني انرژي باعث انجام شدن كارها مي شود البته ما براي درك عميق‌تر مفهوم انرژي نمي‌توانيم به اين تعريف مقدماتي اكتفا نماييم. 


انرژي در تمام ذرات هستي موجود مي باشد ، حتي در فضاي خالي از جرم بيني سيارات ، ستارگان ، وكهكشان‌ها مي‌توان گفت جايي از عالم را نمي‌توان پيدا كرد كه فاقد انرژي باشد. از اين‌رو شباهت‌هايي بين انرژي و حس وجود دارد ، براي دريافت و ادراك پيام‌ها ، نشانه‌ها ، (سيگنالها) وهمچنين براي ارسال پيام‌ها ما به انرژي نياز داريم. كلامي كه از زبانمان جاري مي‌شود، كاري كه براي خود و ديگران انجام مي دهيم ، مفهوم كارهاي ديگران براي ما و آنچه به نظر مي‌رسد، به انرژيي كه در اختيار داريم بستگي دارد . انرژي هيچ‌گاه از بين نمي‌رود؛ تنها از صورتي به صورت ديگر تبديل مي‌شود كه به اين مفهوم اصل بقاي انرژي گفته مي‌شود. براي انجام هر كار ابتدا به يك حس نيازمنديم وقتي در جهت حس مورد نظر حركت مي‌نماييم. انرژي دروني خود را از صورتي به صورتي ديگر تبديل مي‌نماييم كه البته اين تغييرات در جهان بيرون تاثير مي‌گذارد. مسير حركت ما، يا راهي كه براي رسيدن به هدف ( خواسته ) در پيش مي‌گيريم خود حايز اهميت است . با معادل گرفتن حس و نيرو با هم توانستيم از يك رابطه فيزيكي به مفاهيم فوق برسيم .

W=f *d       كار انجام شده(انرژي)        كه فرم كامل آن به صورت    w= f.dx   

     
براي اينكه با اين مفهوم آشنا شويم و بيخودي وحشت نكنيم كاربرد آنرادر زندگي خود بررسي مي‌كنيم. چون اكثراً چندان خاطرات خوشي از درس فيزيك نداشته‌ايم ممكن است جبهه بگيريم؛ ولي به شما اطمينان مي‌دهم كه بسيار ساده‌تر از آن است كه تصور مي‌كنيد. شخصي را در نظر بگيريد كه داراي حس حرص و طمع است اين شخص با حرص و طمع شروع به حركت مي‌كند و به مال اندوزي و ثروت از راههاي نادرست مشغول مي‌شود چون حرص و طمع يك حس منفي است، نمي‌تواند منجر به حركت از راههاي درست و شرافتمندانه شود پس از گذشت چند سال ثروتي انباشته مي‌شود كه نماد و تجلي انرژي در جهان فيزيكي است. اما ماهيت اين ثروت به ماهيت حسي بستگي دارد كه براي فراهم آوردنش به كار گرفته شده است. راههايي كه از آن طريق پول بدست مي‌آيد در واقع مسير حركت مي‌باشد كه در رابطه w =f * d     
با d نشان داده شده است . 


يك دعواي خياباني كه با حس خشم و نفرت صورت مي‌گيرد و در نهايت باعث تخريب ذهني و جسمي مي‌شود مثال خوبي است اعتماد به نفس و قدرتمند شدن در اثر كتكي كه به مردم مي‌زنيم در واقع ذخيره انرژي در اثر تخريب ديگران است در اينجا خشم و تنفر عقده و بيزاري حس حركت مي‌باشد چگونه درگير شدن و كتك زدن مسير حركت و اعتماد به نفس و قوي شدن و ذخيره شدن انرژي است كه با   w نشان مي‌دهيم.
انرژي هم مانند حس مي تواند مثبت يا منفي باشد. براي اينكه بتوانيم فرقي بين انرژي و حس قائل شويم از مثال هسته و دانه استفاده مي‌كنيم. البته شايد خيلي كامل نباشد ولي كاچي به از هيچي! هسته را در خاك قرار مي‌دهيم رطوبت جذب مي‌كند كه باعث بيداري آن مي‌شود كه در واقع بيداري حس مي‌باشد. هسته جوانه مي‌زند و از مواد غذائي درون خودش استفاده مي‌كند سپس ازخاك  آب نور انرژي مي‌گيرد و با جذب انرژي رشد مي‌كند هر چه قدر بيشتر رشد مي‌كند حس درآن نيرومندتر مي‌شود مي‌توان گفت: انرژي باعث تقويت و يا تضعيف حس مي‌گردد .

سطح انرژي : 


مي‌توانيم براي انرژي يك سطح در نظر بگيريم كه اين سطح به دو پارامتر كيفيت و كميت بستگي دارد كه البته كيفيت مهم‌تر مي‌باشد كيفيت ميزان و قابليت مارا در ادراك و احساس تعيين مي‌كند در واقع عمق را شامل مي‌شود. هر قدر كيفيت انرژي ما بالاتر باشد مي توانيم احساسات لطيف‌تر و زيبا‌تري از هستي را درك نمائيم كه در اصطلاح به آن ارتعاشات بالاتر گفته مي‌شود. انسانهائي كه داراي ارتعاشات بالاتري هستند چيزهايي را از هستي ادراك حس و دريافت مي‌نمايند كه براي سايرين مفهومي ندارد؛ بر عكس آن هم صادق است ارتعاشات پايين‌تر نمايانگر كيفيت پايين انرژي بوده و به طيف تاريكي‌ها مربوط مي‌شود. انسانهايي كه داراي ارتعاشات پايين مي‌باشند اكثراً چيزهايي را از هستي دريافت مي‌كنند كه چندان خوشايند نمي‌باشد يعني جهان پيرامونشان سخت ، خشن، زمخت ، بي عاطفه است. نتيجه كلي كه مي توان گرفت اين است كه ماهيت دنيايي كه درآن زندگي مي‌كنيم و احساسي كه نسبت به خود و هستي داريم، به سطح انرژي ما بستگي دارد نه شخص ديگري و نه هيچكس ديگر.


زماني‌كه گرسنه هستيم احساس ادراك ما با زماني كه گرسنه نيستيم فرق مي‌كند كه به دليل پايين و بالا بودن سطح انرژي ما است . زماني‌كه خمار هستيم سطح انرژي پايين چنين وضعيتي را پديد مي آورد. نشئگي هم در واقع وضعيتي است كه به دليل بالا رفتن سطح انرژي اتفاق مي افتد .
انتقال انرژي از يك نقطه به نقطه ديگر باعث پديد آمدن حس مي‌شود به شرط آن كه دو نقطه ذكرشده داراي ساختارهايي باشندكه بتوانندآنرا حس نمايند اين دو نقطه مي‌توانند دو انسان وحتي دوقسمت ازوجود يك انسان باشد و چيزهاي ديگر مانند انسان و حيوان، انسان و گل  . . راستش را بخواهيد خود من هم به سختي تفاوت حس و انرژي را متوجه شده‌ام. براي اينكه مطمئن شوم شما هم متوجه شده‌ايد از يك مثال استفاده مي‌كنم .


مثال استخر آب : 


 يك استخر را در نظر بگيريم در ديواره هاي اين استخر حفره هايي در ارتفاعهاي مختلف تعبيه شده است .درون استخر را با آب پرمي نمائيم اين حفره هادريچه هايي دارند كه باز و بسته مي‌شوند. هم آب از آنها خارج مي‌شود و هم آب به درون آنها ريخته مي‌شود.
اگر آب استخر را انرژي در نظر بگيريم، زلالي و پاكي و يا آلودگي آب درون استخر كيفيت انرژي مي‌باشد و مقدار آب يا حجم آب كميت انرژي را نشان مي‌دهد هنگاميكه آب درون لوله ها يا حفره ها جاري مي‌شود احساس پديد مي‌آيد . اگر آب درون استخر پايين باشد بسياري از حفره ها به دليل اينكه بالاتر از سطح آب هستند نمي‌توانند آبي را به بيرون منتقل نمايند . لذا حسي پديد نمي‌آيد. مثلا نمي‌توانند به ديگران محبت كنند. اين امر به دليل پايين بودن سطح انرژي است. هر كدام از حفره ها را مي‌توان به طيف بخصوصي از حس نسبت داد. حال اگر در استخري سطح آب بالا باشد ولي آب درون استخر، كثيف و آلوده باشد آب جريان مي‌يابد ولي فقط مي‌تواند تخريب در اطراف خود ايجاد نمايد و محيط اطراف استخر مبدل به لجن‌زار مملو از پشه و حيوانات موذي و گياهان هرزه ميشود . زمانيكه آب درون چنين استخري ريخته مي‌شود حتي اگر آب زلال و پاك باشد با تركيب شدن با آب آلوده درون استخر آلوده و كثيف مي‌شود . ممكن است در درون ما برخي ساختارها وجود نداشته باشند در اين صورت ما نمي توانيم نسبت به برخي از مقوله ها احساس داشته باشيم . اگر بخواهيم آن حسها را در درون خود پديد آوريم. دانائي كه پيش تر در موردش صحبت كرديم نمايانگر شكل و ابعاد استخر دروني ما است يعني ظرفيت استخر به ميزان دانايي ما بستگي دارد . دانايي بيشتر = گنجايش و ظرفيت بيشتر . 


هرگاه آب درون استخر زلال و پاك باشد نسبت به آلودگي و آشغالي كه درون آن ريخته مي‌شود حساس بوده و عكس العمل نشان مي‌دهد به عبارت ديگر ورود كوچكترين لكه و آشغالي قابل مشاهده است ولي زمانيكه ناخالصي‌ها و ناپاكي‌ها زياد باشند و آب استخر كثيف و آلوده ديگر ورود زباله‌ها و لكه‌هاي چربي، نا‌خالصي‌ها قابل تشخيص نمي‌باشد.
ورود يك قطره چاي به درون ليوان آب جوش واضح و آشكار است ولي ورود همين قطره ‌به درون ليوان چاي فكر نمي‌كنم قابل تشخيص باشد .

بسته بودن حس :


اين حالت به وضعيتي گفته مي‌شودكه ما قادر نيستيم برخي پيامها و امواج راحس نمائيم مثل حالتي كه شخصي به ما علاقه‌مند است ولي ما متوجه علاقه و احساس او نسبت به خود نمي‌شويم . بر اساس مثالي كه مطرح نموديم بسته بودن حس به دليل پائين بودن سطح انرژي و يا نبودن ساختار به خصوصي در درون ما حاصل مي‌شود البته ‌ممكن است طبق فرمان حس بسته شود كه دلايل مخصوص به خود را دارد .
اگر بيداري حسي در تكامل و تعادل ما نقش مخربي داشته باشد طبق فرمان آن حس بسته مي‌شود .

لذت :


لذت بردن در اثر جابجائي انرژي پديد مي آيد از دست دادن انرژي ، بدست آوردن انرژي تغيير انرژي از يك صورت به صورت ديگر مي تواند باعث لذت شود.
اين تعريف بسيار شبيه تعريف حس مي‌باشد كه البته جاي تعجب ندارد چون لذت خود يك حس است . از آنجايي كه لذت بردن مي‌تواند بر اثر بالا رفتن يا پايين رفتن سطح انرژي به وجود بيايد و اين امر به راحتي قابل تشخيص نمي‌باشد ممكن است باعث انحراف و خطاي بزرگ شود يعني كه ما نمي‌دانيم آيا انرژي از دست داده‌ايم يا دريافت نموده‌ايم انرژي ما به صورت كاملتري تبديل شده است و يا به صورت انرژي با ارتعاشات پايين‌تر .


در مراتب پايين دانايي ، ما عموماً فقط به اين مي‌انديشيم كه چگونه لذت ببريم و مدام به دنبال كسب لذت هستيم اين هيچ چيز بدي نمي‌باشد ولي به چه بهايي ؟!
 بايد بدانيم كه در مقابل چه چيز اين لذت را مي‌بريم لذتي كه در اثر تبادل انرژي هاي مخرب و ويرانگر باشد در نهايت باعث توليد رنج و گره در ما مي‌شود مانند مصرف مواد مخدر ، انحراف اخلاقي، كه خيلي وقتها بسيار هم لذت بخش مي‌باشند. حتي پول در آوردن از راه‌هاي نا درست بدون زحمت كلاه سر همنوعان خود گذاشتن از همين موارد مي‌باشند .


در هستي زيبائيهاي بسياري وجود دارد كه ما حتي تصورش را هم نمي كنيم اگر اكنون آنها را دريافت و ادراك نمي كنيم و دور از دسترس ما مي باشند عموماً به اين دليل است كه ما ظرف وجودي خويش را آلوده نموده‌ايم و يا ظرف وجودي ما آنقدر كوچك است كه نمي‌تواند ذره اي از عظمت هستي وخالق آنرا درخويش بگنجاند. هر قدرظرفيت ‌ما افزايش مي‌يابد به همان نسبت به سطوح بالاتري از انرژي دست مي‌يابيم و ارتعاشات بالاتر را جذب و دريافت مي‌نمائيم آن‌وقت به آرامش و لطافتي مي‌رسيم كه شايد براي خيلي از ما تنها يك رويا و افسانه باشد .


 دامنه ارتعاشات امواج يعني فركانس آنها بي‌انتها است تا بي نهايت ، مشكل از ماست كه نمي‌توانيم آنها را جذب و ادراك نمائيم گاهي وقت‌ها حوصله‌مان سر مي‌رود و مي‌خواهيم هر چه سريع‌تر آنها را حس نمائيم و آن‌وقت دست به كارهاي غير طبيعي مي‌زنيم كه در اصطلاح كائنات به آن بي‌روشي يا نقص فرمان گفته مي‌شود . آنوقت بدون در نظر گرفتن ظرفيت خويش ذخاير ميادين انرژي خود را آزاد مي نمائيم ( با استفاده از قرص ، مواد ، جادو .... ) سطح انرژي را بالا مي‌بريم كه در اين صورت آب از درون استخر فوران مي‌كند سدها مي‌شكنند و بلائي بر سر صور آشكار و پنهان ما مي‌آيد كه خداوند از اينكه موجوداتي مانند ما را خلق نموده پشيمان مي‌شود. مثال استخر در واقع تصويري بسيار ساده است از وضعيت دروني ما مي‌باشد .


حال كه صحبت به اينجا كشيد بد نيست كمي در مورد مراكز انرژي بدن ( چاكراها) توضيح بدهيم و تاثير اعتياد را بر روي آنها بررسي نمائيم .در هفت نقطه از بدن ما مراكز انرژي وجود دارد اين مراكز به صورت مخروط‌هايي هستند كه رأس آنها متصل به بدن ماست و دهانه آن به سمت بيرون پنچ تا از آنها داراي دو قسمت پيشين و پسين مي باشند ودو تاي ديگر يك ورودي دارند به ترتيب از پايين به بالا چنين نامگذاري شده‌اند: چاكراي تحتاني، جنسي، خورشيدي، قلب، گلو، چشم سوم، تاج. چاكراي تحتاني و تاج يك ورودي دارند و بقيه دو ورودي. بقيه چاكراها همانند گردابها و كردبادهايي هستند كه انرژي را از كائنات دريافت نموده به داخل سيستم ما هدايت مي‌كنند ويا بر عكس از درون ما به بيرون مي‌فرستد اكثر چاكراها دار اي مخروط‌هاي هم مركز ريزتري هستند كه انرژي درون ما را با سرعتهاي مشخص به بيرون مي‌فرستند (هر چاكرا خود داراي چندين مخروط ريزتر است.) در اين حركت دوراني طيف هايي از انرژي به داخل و خارج سيستم ارسال مي شوند اين چاكراهها تقريبا شبيه همان حفره هايي هستند كه در مثال استخر آورده شد. هر گاه سرعت چرخش مخروط‌ها و يا جهت حركت آنها و همين طور تقارنشان بهم بريزد اختلالاتي در ادراك و احساس ما پديد مي آيد براي برداشت بهتر مي توانيد آنها را مانند فن‌ها و يا تهويه‌هايي با پره‌هايي خميده در نظر بگيريد جهت حركت تعيين مي‌كند كه هوا از بيرون به درون وارد شود يا بر عكس. مصرف مواد مخدر، اسيد ها و بدتر از آن قرص هاي روان گردان بخصوص قرص اكستازي روي چاكراها تاثيرات مخربي مي‌گذارد. بدين صورت كه با تغيير سرعت چرخش و يا معكوس كردن جهت چرخش لذت و احساس دريافتي را از حالت معمول خارج مي نمايد .


بالا رفتن سرعت چرخش مخروطها خطرناك بوده و باعث پاره شدن جدار چاكراها مي شود (سرعت بالاي تهويه مي تواند منجر به شكسته شدن پره‌ها و يا سوختن تهويه شود.) ممكن است اين آسيب مدت زمان زيادي و يا در تمام عمر همچنان باقي بماند. آسيب ديدگي چاكرا كه در هاله تابان انسان قابل رويت مي باشد، ( البته توسط شخص هاله بين ) باعث اختلال در ادراك و احساس مي شود كه به آن اختلال شعور كفته مي‌شود. حركت معكوس مخروطها مي‌تواند ذخاير انرزي هالة ما را به بيرون پرتاب نمايد كه البته كيف هم دارد يعني لذت‌بخش است. فوران انرژي باعث بروز تواناييهاي عجيت و بي‌نظير در ما مي‌شود كه احساس ناشي از آن خوشايند است. گويا به قدرت جادويي دست يافته‌ايم كه ديگران فاقد آن هستند دوام اين حالت چندان طولاني نمي‌باشد و پس از فروكش نمودن انرژي و رسيدن كف‌گير به ته ديگ، ما مي‌مانيم و وجودي تهي،   ساختارهاي منهدم شده و چاكراهاي آسيب ديده.

هالة تابان  :

ميدان انرژي اطراف بدن را هالة تابان مي نامند. وضعيت هالة تابان يعني فرم رنگهاي آن و ارتعاشاتش نماينگر وضعيت ماست. وجود بيماري‌ها، گره‌ها، ناراحتي‌ها حتي قبل از بروز آنها در برخي موارد قابل رويت و تشخيص براي شخص هاله‌بين و متخصص است. هالة تابان در حالت تعادل مانند سپري غير قابل نفوذ عمل مي‌نمايد و هر چيزي نمي‌تواند به درون آن راه يابد اما در صورت آسيب ديدن آن، بدن شخص همانند شهري است با ديوارهاي مخروبه كه هر دزد و حيوان و جنايت كاري مي‌تواند وارد آن شود. كابوس‌هاي وحشتناك، توهمات، حالت‌هاي رواني كه مصرف‌گنندگان قرص‌هايي نظير اكستازي و اسيدها و... دچار آن مي‌شوند، در واقع عوارض مصرف آنها است كه به دليل آسيب ديدگي هاله تابانشان صورت مي‌گيرد. در ضمن قر صهاي روان گردان را فراموش نكنيد كه دست كمي از آنها ندارد. شكل ظاهري و وضعيت بهم ريخته، زردي و رنگ‌پريدگي به دليل تخليه شدن وجود انسانها از انرژي است. دقيق‌ترين تعريفي كه از مرگ مي‌توان داشت، بر اساس محو و ناپديد شدن هالة تابان اطراف بدن ما مي‌باشد. يعني ميدان انرژي اطراف ما تهي از انرژي گردد. تخلية بيش از حد انرژي به دليل زياده‌روي در مصرف مواد ذكر شده مي‌تواند چنين وضعيتي را پديد آورد؛ يعني مرگ.

 
 

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهان بینی , قوانین , بازی , عقل , دانایی ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه یازدهم

چشمه های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند .

 

آن گاه که روشنايي آبستن تاريکی بود ، اهريمن از فرمان سرپيچی کرد ، گويي نقطه ای سياه و تاريک از دل روشنايي ها زاده شد و حرکت خود را آرام و خزنده برای تاختن به جهان روشنايي ها آغاز کرد تا ظلمت و تاريکی را گسترش دهد و برتری خود را نسبت به انسان در مقابل قدرت مطلق ، به اثبات برساند.

اهريمن ، ياران و نيروهايي را در لامکان گرد آورد و گفت : به انسان يک ويژه گی داده شده که ما فاقد آن هستيم و ما برای اثبات شايستگی و برتری خود بايستی انسان را از طريق الهام و القاء ، از سير صعوديش منحرف نماييم. ما فقط از طريق الهام و القاء می توانيم او را به طرف ضد ارزش ها سوق دهيم ، به عبارت ديگر ، از او دعوت کنيم. ما اجازه اقدام ديگری را نداريم چون اختيار انسان محترم شمرده شده است.

مطمئن باشيد که انسان های زيادی به جرگه ما خواهند پيوست ، زيرا انسان موجودی است با دو ويژگی ، خوبی و بدی ، آن ها موجوداتی حريص ، زيان کار ، نا سپاس و پنهان کننده خدای خود هستند ، مگر اندکی از آن ها که عمل صالح انجام می دهند و ديگران را به صبر و محبت توصيه می کنند.

  از آن جاييکه قلمرو جهان مادی و جسم خاکـی يا مادی به انسان ها داده شده ، لذا کليدی ترين موضوع ، ماده و ماديات است . توجه داشته باشيد به انسان هشداری هم بدين مضمون داده شده است .

اگر بر ماديات سوار باشی ، نيمی از قدرت اهريمن را شکست داده ای ، اما اگر ماديات بر تو سوار باشد ، بدان که صد در صد تو را شکست می دهد .

از اسب پياده شدن ، همانقدر مهم است که بخواهی سوار شوی .

اهريمن اين گونه ادامه داد : انسان ها با قوانينی بسيار مستحکم که از طرف قدرت مطلق اعلام گرديده در حال زيستن و فراگيری هستند ، نابودی اين قوانين امکان پذير نيست ، ولی تحريف و مخدوش کردن آن ها ميسر است. تعادل قانون است ، ولی افراط و تفريط خواست ما .

يورش آغاز گرديد ، بازار دروغ ، کينه ، دشمنی ، خيانت ، حسادت ، ترس و اضطراب رواج يافت . خور و خواب ، توليد مثل و لذت جويي ، مال اندوزی ، تصاحب سرزمين های مختلف ، حکم فرمايي ، جنگ و خون ريزی توسط بشر بالا گرفت ، گويـــي درب های الهامات الهی آسمان به سبب نافرمانی بشر و نفوذ نيروهای اهريمنی بسته شد و قدرت در جسميت تحت فرمان نيروهای مخرب قرار گرفت و برای اين که انسان را به دسته افکار خود سوق بدهند، برای آن ها وسايل خوشی و لذت های زودگذر گوناگونی را مهيا کردند .

 

در اين شرايط ، الهامات خير و مثبت ، کمی ارسال می شد و همه موجودات به خصوص انسان ، بسيار در درد و رنج بودند . هرکس توان مالی و انديشه بسيار داشت می توانست بماند و در نبود اين ها شکست حتمی بود. جدال برای بدست آوردن بود ، برای نگهداری چندان نيرو به خرج نمی دادند. طوری بود که گويي اهريمن ها در قلمرو الله شورش نموده اند.

در اين وضعيت ، انگشت اهريمن به طرف خطرناک ترين و مهلک ترين موضوع نشانه رفت و تير زهراگين خود را که مربوط به جادوی هفت رنگ بود ، رها نمود و جادوی هفت رنگ چيزی نبود به جزء خمر ، از آن ميان گلی زيبا و وحشی را به نام خشخاش که يکی از مفيدترين و شفا بخش ترين و مهمترين گياه دارويي بود ، مطرح نمود و گفت :

اگر اين گياه در دست حکيم حاذق باشد ، حيات است ، شفاست ، زندگی است و اگر به دست مردم عادی باشد زهريست شيرين و به ظاهر گوارا . آن را ميان مردان ، زنان ، پيران ،جوانان نيرومند و سالم ، به بهانه سرخوشی و رسيدن سريع به خواسته هايشان هديه کنيد و دعوت به استفاده نماييد تا جنگ آور ترين و متفکرترين و زيباترين انسان ها را تبديل به بدبخت ترين و ترسوترين و زشت ترين انسان ها نمايد.

فرمان اهريمن اجرا شد و در طی هزاران سال انواع خمر گسترش يافت و ترياک ، حشيش ، کوکايين و الکل جای خود را باز کرد و مردان و زنان و پيران بسياری را به اعماق تاريکی سپرد .

در اين شرايط اهريمن لبخندی زد و گفت :

مرحله دوم خمر را اجرا کنيد.

ناگاه از ميان متخصصين دانشمند ، يک متخصص با کمال نادانی گفت : من از عصاره ترياک ماده ای را کشف کرده ام که برای درمان اعتياد به ترياک مفيد است و جاهل های ديگر باور کردند و هرويين پا به عرصه حيات گذاشت که دهها بار مخرب تر از ترياک و هر نوع اعتياد بود.

باز اهريمن لبخندی زد و گفت مرحله سوم :

آن گاه دانايان نادان انواع و اقسام قرص ها و مواد شيميايي از جمله کرک و شيشه را به جوامع سرازير کردند که صدها بار مخرب تر از ترياک و هرويين بود و ديگر نيازی به زمين کشاورزی نبود . زیرا در هر خانه ای و خيلی سريع قابل ساخت يا توليد است .

حال ای عزيز ، اگر اين موضوع را واقعيت مسلم بگيريم ، باز هم حقيقت جای ديگر و چيز ديگر و هدف ديگر است. زيرا خداوند حکيم و توانا است و خود تدبير می کند و او وجود نيروهای تخريبی و انسان های پليد و اهريمنی را برای وجود هستی به عنوان يک نيروی مکمل لازم دانسته تا انسان به درجه ای از فهم برسد و با استفاده از عقل سليم  به جايگاهی برسد تا بداند کدام کار درست و کدام غلط است و توان اجرای عمل سالم را نيز داشته باشد.

 بنابراين برای خروج از ظلمت و اين جهنم ما هيچ راهی نداريم ، مگر اين که به ريسمان الهی چنگ بزنيم و اصل ريسمان الهی محترم شماردن و اجرای فرامين و قوانين اوست و اين قوانين به گونه ای است که از بدوی ترين تا متمدن ترين و از بی دين ترين تا دين دار ترين مردمان ، همه و همه قبول دارند. چون کاملاً پسنديده و عقلانی است .

قوانين چه می گويند ؟

می گويند : دروغ نگو ، دزدی مکن ، خودبين مباش ، ربا نخور ، گمان بد مبر ، رشوه نخور ، عيب جو نباش ، کم فروشی نکن ، ترشروی مباش ، فساد نکن ، مواد مخدر مصرف نکن ، پيمان شکن مباش ، خيانت نکن ، عدالت خواه باش ، حق را نا حق نکن ، مهربان باش ، به درماندگان کمک کن ، تفکر کن و تعقل کن .

حال اگر هر فردی در هر دين و مذهبی ، تمام مراسم عبادی و ظاهری دين خود را به جا آورد ، ولی قوانين ذکر شده را محترم نشمارد و اجرا نکند ، بی دين ترين فرد و از پيروان اهريمن خواهد بود .

بنابراين اجرای قوانين توسط انسان شرايطی را برای او به وجود می آورد تا دربهترين حالت ، به زيستن ادامه دهد .

و اما ما تاکنون ده وادی را پشت سر گذاشته ايم که تمامی آن ها بر گرفته از قوانين می باشند و قادر هستند ما را از ظلمت خارج نمايند تا به طرف نور حرکت کنيم .

وادی اول : با تفکر ساختارها آغاز می گردد ...........و وادی دهم : صفت گذشته در انسان صادق نيست ................ درهمين وادی ، يعنی وادی دهم فرا گرفتيم برای تغيير صفت گذشته تنها يک راه وجود دارد و آن هم تهذيب اخلاق و يا پالايش به مفهوم تزکيه می باشد. برای انجام اين مهم ، تفکر سالم ، ايمان سالم ، عمل سالم ، حس سالم ، عقل سالم و عشق سالم همراه با آموزش و تجربه مفيد لازم است که به آرامی همه اين موارد را در طول زمان فرا می گيريم .

در وادی يازدهم ، چشمه های جوشان و رودهای خروشان ، همه به بحر و اقيانوس می رسند ، مطرح می گردد.

 چنانکه وادی های گذشته و موارد فوق الذکر را به انجام رسانده باشيم و يا به انجام برسانيم ، قطعاً تبديل به چشمه جوشان و سپس رود خروشان می گرديم و باز هم با اين شرايط اگر جام ما در شروع وادی اول خالی و يا هم اکنون نيمه پر باشد ، عاقبت با تلاش و کوشش خودمان و با تزکيه لازم ، پر خواهد شد.

اکنون برای اين که شرايط و دليل چشمه جوشان شدن انسان را مطرح نماييم ، چشمه های جوشان طبيعت را الگو قرار می دهيم و بررسی می کنيم.

يک چشمه جوشان پس از اين که موقعيت جغرافيايي آن مهيا شد ، بايستی دو ويژگی داشته باشد .

 -1منابع آب ذخيره شده

  -2اختلاف ارتفاع يا اختلاف پتانسيل منابع آبی با دهانه خروجی چشمه ، به منظور ايجاد و يا تامين فشار و يا تامين انرژی لازم برای جوشش همراه با فشار آّب از دهانه چشمه.

 

بنابراين انسان هم برای اين که تبديل به چشمه جوشان گردد ، همانند چشمه آب نياز به دو ويژگی دارد.

 -1منابع اطلاعاتی صحيح در مسير دانايي

  -2اختلاف پتانسيل درونی و بيرونی برای کسب انرژی

در مورد منابع اطلاعاتی صحيح برای رسيدن به دانايي ، تاکنون به قدر کفايت بحث کرده ايم خصوصاً در جزوه يک و دو جهان بينی ، اما در مورد اختلاف پتانسيل برای کسب انرژی ، کمی توضيح لازم است.

انرژی پتانسيل ، مربوط به اختلاف ارتفاع است ، اگر ما سنگی را از سطح زمين بالا ببريم ، در آن انرژی ذخيره می شود ، اگر آن را رها کنيم شديداً به زمين برخورد می کند و انرژی آن تخليه میشود.

به همين دليل منابع آب را در ارتفاع قرار می دهند ، چون انرژی پتانسيل فراهم می شود و آب با فشار از لوله ها خارج می گردد. به اين انرژی ، انرژی پتانسيل مي گويند.

به هر حال برای انسان هم می توان اين انرژی پتانسيل را به گونه ای ديگر توصيف کرد ، چون شديداً به آن نياز داريم. اگر انسان از نظر درونی و بيرونی جايگاه خود را به طرف ارزش ها تغيير بدهد و صعود کند ، در او ايجاد انرژی می نمايد که بستگی به تغيير جايگاه دارد. مثل فرد ديپلم که دانشگاه قبول می شود و يا فردی در مسابقات قهرمان می شود و يا کودکی صاحب دوچرخه میشود و يا معتادی که به درمان می رسد.

اين موضوع يکی از شاهکارهای کسب انرژی برای انسان است که بلافاصله پاداش خود را از کارهای خوب می گيرد و يا برای نمونه فردی که روزانه 5 گرم مواد مصرف می کند ، موقعی که با يک گرم کاهش ، به مصرف 4 گرم در روز می رسد ، به اندازه 1 گرم کاهش ، در او ايجاد انرژی پتانسيل می شود و اين انرژی باعث قدرت و اعتماد به نفس زيادی می گردد ، ولی پس از گذشت 21 روز ، انرژی ذخيره شده تمام می شود و بايستی کاهش ديگری انجام پذيرد. مثلاً به 3 گرم برسد تا دوباره تامين انرژی گردد ولی اگر برگشت کند و به سراغ 5 گرم اوليه برود ، اختلاف پتانسيل را از بين برده و باعث غم و اندوه و عدم اعتماد به نفس می گردد و يا فردی در کنگره يا در يک سيستم ، فردی عادی است ، موقعی که يک مسئوليت کوچک به او داده شود ، بلافاصله جايگاه او از حالت سکون تغيير می کند که باعث ايجاد اختلاف پتانسيل در جايگاه درونی و بيرونی او می گردد و اين موضوع از مسئوليت های کوچک تا مراتب خيلی بالا ادامه دارد . برای همين است که در کنگره می گويند هرکس خدمت کند حالش خوب میشود.

خدمت داوطلبانه يعنی تغيير جايگاه ، حتی اگر جارو کردن و شستن زمين باشد ، چون ديگران برای او ارزش قائل می شوند ، زيرا او داوطلبانه خدمت می کند.

بنابراين برای چشمه جوشان شدن بايستی مرتباً با حرکت های سالم ، ايجاد اختلاف پتانسيل نمود تا انرژی لازم برای ادامه ، مهيا گردد.

همانطوری که گفته شد انرژی پتانسيل در انسان در اثر تغيير جايگاه و يا به زبان فيزيک ، تغيير ارتفاع به وجود می آورد ، اگر اين تغيير جايگاه به طرف ارزش ها و يا بالا باشد باعث صعود میگردد و انرژی پتانسيل مثبت را به وجود می آورد که در انسان باعث ايجاد لذت و کسب آرامش می گردد. و اگر به طرف ضد ارزش ها و يا پايين باشد ، مثل مصرف مواد مخدر ، دزدی ، رشوه خواری ، خراب کردن حال ديگران .......... باز هم برای فرد در اثر ايجاد اختلاف ارتفاع به طرف پايين و يا تغيير جايگاه انرژی پتانسيل ، البته از نوع منفی مهيا می گردد که باعث ايجاد لذت می گردد  که معمولاً با دلهره همراه است. اگر چه اين انرژی را انرژی منفی اطلاق کرديم ، ولی به هر حال انرژی ، انرژی میباشد. چون در نهايت اين انرژی باعث تخريب خود فرد میگردد ، آن را انرژی منفی ناميده ايم. مانند نارنجکی که اول پوسته خودش را قطعه قطعه می نمايد و بعد ديگران را ، و در نتيجه انرژی منفی در دراز مدت شخص را به باتلاق و يا گنداب هدايت می کند.

انرژی منفی معمولاً از طريق تخريب خود و يا ديگران و يا به عبارتی از طريق سرقت به وجود می آيد. مثل کسی که حق و يا حقوق و يا اموال و يا حال ديگران را سرقت نمايد و يا انرژی ذخيره شده خود را از قبيل مصرف مواد مخدر و يا نااميدی و ناله کردن ، زدوبند ، سرقت ، ربا خواری ، رشوه خواری ، و يا فردی که با گرفتن و يا خراب کردن حال ديگران کسب انرژی مینمايد.

بنبراين هرکس ، با تدبير و يا بدون تدبير ، با عقل و يا بدون عقل ، با عشق و يا بدون عشق ، با ايمان و يا بدون ايمان ، با تفکر و يا بدون تفکر ، با حس درون و يا با حس بيرون ، هر چند کوچک ، گويی مانند چشمه آب عمل می کند . که اين موضوع مربوط به مراتب و خواسته های نفس شخص می باشد . يکی چشمه ای خشک و خنثی ، يکی چشمه ای با آب زلال و يکی چشمه ای با آب گنديده و ديگری چشمه ای با آب زهراگين.

بنابراين خلقت ، وجود نيروی منفی و ظلمت را برای ايجاد انرژی پتانسيل به عنوان يک نيروی مکمل لازم دانسته و هر کس و يا هر نفس ، خود اختيار کامل دارد تا انتخاب کند ، زشتی را ، زيبايی را ، بدی را ، نيکی را ، کژی را يا راستی را ، حقارت را يا سرفرازی را ، ترس را يا شجاعت را ، عشق را يا نفرت را ، در نهايت دوزخ را يا فردوس را ، بنابراين گويی قانون اصلی خلقت به زبان بی زبانی چنين بيان می کند:

کسانی که آنچه دريافت نموده اند ، چه مادی و چه معنوی ، هميشه در حال بازپرداخت آن هستند ، حداقل زکات آن ، هميشه مانند چشمه ای زلال و سرشار از انرژی و شادی و شعف هستند و کسانی که هرچه دريافت می نمايند در عوض هيچ گونه پرداختی ندارند و همه چيز را برای خود و يا خانواده خود می خواهند ، گويی تبديل به شوره زار يا کوير می شوند که هيچ گونه روئيدنی در آن نمی رويد و هميشه در گرمای کوير منتظر طوفان های شن می باشند ، چون گياهی نکاشته اند که از طوفان شن جلو گيری نمايد.

همانگونه که چشمه ها منابع آبی بسيار متفاوتی دارند ، انسان ها هم دقيقاً دارای مراتب دانايي گوناگونی هستند و ما بايستی با دريافت دانش و آگاهی لازم و پيروی از قوانين مرتباً منابع ذخيره شده درون خود را زياد و با حرکت ها و جهش ها ی لازم ايجاد انرژی نماييم تا تبديل به چشمه جوشان گرديم.

حال برمی گرديم به رود خروشان

همانگونه که چشمه ثابت است ولی منابع آبی چشمه بايستی جاری گردد و پس از طی مسافت های زياد و عبور از مناطق صعب العبور مثل کوهها ، دره ها ، صحراها و  بيابان ها و شکافتن آن ها ، خود را به بحر و اقيانوس برساند ، و اگر چشمه قدرت جوشش لازم را نداشته باشد ، رود آن پس از طی مسافتی بدون قدرت لازم و پشتوانه می گردد و به يک باتلاق منتهی می گردد ، انسان هم به همين گونه است .

 منابع اطلاعاتی را مرتباً بايستی دريافت کند و هيچ گاه دريافت نبايستی متوقف گردد و با ايجاد حرکت های آرام ، جهش های لازم برای کسب انرژی به وجود آورد تا در مسير زندگی بهتر يعنی همان صراط مستقيم حرکت نمايد .

 جسم انسان هم مانند چشمه ثابت است ، اما انديشه و روح و روان و آنچه او به وجود می آورد و يا از خود اثر می گذارد ، دائماً در حرکت و پرواز می باشد.

رود خروشان می داند که بستر او يا مسير حرکت او هموار نيست و موانع عظيمی در سر راه او قرار دارد ، ولی او پروايي در سر ندارد ، با تلاش از کوه ها و دره های مخوف عبور می کند و تمامی سنگ ها و يا قلوه سنگ ها را کنار می زند و يا دور می زند و به سير خود ادامه می دهد . انسان هم بايستی بداند که هرگز مسير او هموار نيست ، چيزی که مهم است ، خواست و تفکر سالم اوست  و با اين خواست و تفکر سالم خود بايستی بداند که با حرکت سالم ، اگر چشمه وجودی او خالی و يا نيمه پر باشد ، با حس سالم و عقل سالم و عشق سالم عاقبت پر خواهد شد و به مسير خود ادامه خواهد داد و زيستن را محترم خواهد شمرد.

انسان هايي که يک زندگی يکنواخت را تکرار می کنند و هر روزشان مانند روز قبل است و هيچ گونه جهشی را انجام نمیدهند و هيچ توليد و اثری را از خود باقی نمی گذارند و هيچ آموزشی را دنبال نمی کنند ، در حقيقت انرژی لازم را به دست نمی آورند ، به عبارتی اين جهش هاست و اثر گذاری هاست که انسان را سرشار از انرژی می نمايد.

 

 پایان وادی یازدهم

 

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهانینی/یازدهمین راه/چشمه/جوشان/رود/خروشان/بحر/اقیانوس ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه دهم 

صفت گذشته در انسان صادق نیست ؛ چون جاری است .

             

شهر به يكباره طغيان دچار ميگردد ، امّا نسيم آرام الله پس از چندي در تمامي آباديها حاكم ميشود و عظمت و سلامتي باز ميآيد و شما از آن بهره بيشتري ميبريد. دوستان همه سلام ميرسانند و از خداوند و نگهبانان شاكر هستند كه وصلها را انجام ميدهند تا همهچيز در كائنات به رحمت الهي سيراب گردد. در مقر شما دوستان هرلحظه اين روند و تكامل را با محبت حس مينمايند. آناني كه مجذوب رحمت قدرت مطلق ميشوند به ارتقاء ميرسند ، آناني كه فقط به سورچراني مشغولند نصيبي ندارند ، ميفهمي كه چه ميگويم ، چهارپاياني كه به دنبال پاهاي اضـــافي ميگردند تا خود را محكم در زمين نگه دارند. امّا نميدانند كه بدون دست و پا سر بر سجده الله بسيار آسان است. فقط تمناي دل ميخواهد كه با آن فاصله بسيار دارند. مانند نابينايان در روز به دنبال شب ميروند. آنكس كه بايد بداند ميداند و آن ميكند كه حق ميكند. دوستان دايرهوار دف بر دست به سماء مشغولند و نيايش حق تعالي را مينمايند.

جمعي از مستان از باده الهي .          

 شكر است.

چقدر اين قانون زيباست ، چقدر عظيم است و چه بار معناي سحرآميزي را در خود حمل ميكند. بله ، صفت گذشته در انسان صادق نيست چون جاري است. اين وادي يا اين قانون و يا اين راه بسان شمشيري برنده است ، هم هشدار ميدهد و هم اميد به بازگشت ، هم صعود است و هم سقوط ، هم مرگ است و هـم زندگي ، هم زنده را از داخل مرده خارج ميكند و هم مرده را از زنده و به طور كلي رحمت ، لطف و بخشندگي خداوند را در مسير زندگي انسان به نمايش ميگذارد و هم خطوط اختيار را به شكل بسيار زيبايي به دست انسان ميسپارد تا خودش هرگونه كه مايل است ترسيم نمايد و به انسان ميفهماند كه پايان هر نقطه ميتواند سرآغاز خط ديگري باشد. همه انسانها قادر هستند و ميتوانند در هر نقطهاي قرار دارند و هر صفتي را با خود حمل ميكنند آن را عوض نمايند ، حتي گناهكارترين ، گناهكارترين انساني كه مرتكب فجايع و جنايتهاي بيشماري گرديده است ، ميتواند صفت زشت خود را تغيير دهد و بازگشت نمايد. هيچ انساني مجبور نيست يك صفت يا صفتهاي زشت خود را به صورت جاودانه و يا تا ابد در خود حفظ كند. هيچ كسي مجبور نيست تا ابد در جهنم باقي بماند ، اگر كسي در عميقترين نقطه جهنم قرار داشته باشد ، اگر بخواهد اختيار كامل دارد و ميتواند صفتهاي زشت خود را تغيير بدهد تا رحمت خداوند شامل حال او گردد و به آرامي از جهنم خارج گردد. هيچكس نميتواند بگويد از من گذشته و من در زشتيها غوطهورم و كاملاً غرق شدهام و راه نجاتي نيست. راه نجات هميشه هست ، چون صفت گذشته در انسان صادق نيست، چون جاري است. به دليل جاري بودن انسان ، اگر ما در بالاترين نقطه بهشت قرار داشته باشيم ، هرگاه صفت نيك ما تبديل به صفت زشت گردد ، ما را از بهشت به طبقات زيرين جهنم فرو خواهند كشيد ، چون انسان جاري است ! همهچيز در هستي جاري و در حركت ميباشد ، هيچچيز در هستي و ماوراء آن را نميتوانيم بيابيم كه ثابت باشد و تغيير نكند ، چون مسير تكامل و مسير زندگي تغيير ، تبديل و در نهايت ترخيص است ، از حلقهاي در آفرينش به حلقهاي ديگر از آفرينش ، از آسمان به زمين و از زمين به آسمان و دوباره برعكس. يا از آسماني به آسمان ديگر و دوباره به زمين و يا زميني ديگر و دوباره به آسمان و برعكس!

تا كجا ؟ تا ناكجاآباد كه نميتوان با انگشت سبابه و يا قطبنما آن را نشان داد ، تا انتهاي ابديت كه خود ابديت ديگري را درپي دارد و اگر دقيق بخواهيم بدانيم تا انتهاي اعداد ! تا جاي كه انشعاب يافتهايم و دوباره حركتي ديگر چون ما هميشه با هستي هستيم !

 براي چي !

براي بودن ، وجود داشتن ، زندگي ، حيات ، فضا ، مكان ، زمان ، ساعت ، زيرا بزرگترين معجزه حيات خود حيات است. غوطهور بودن در آن ، نگاه كردن به آن ، به تمامي موجودات ، حُزن ، اندوه ، غم ، شادي ، عشق ، به دست آوردن ، از دست دادن و در نهايت جمع اضداد. چون نكته ظريف در اينجاست، تا زماني كه نفرت را نداني ، مفهوم عشق را لمس نخواهي كرد. بنابراين همه در ساعت بايد زندگي كنند و ساعت شامل سه بعد فضا ، مكان و زمان است و هر چيزي كه ساعتش تمام شد هر سه بعد فضا ، زمان و مكان را از دست ميدهد و به ماوراء منتقل ميشود. و هر چيزي كه طبق فرمان ساعتش فرا برسد، قطعاً خواهد رسيد !

قدما معتقد بودند چهار عنصر مخالف ، آب ، باد ، خاك ، آتش هستي را به وجود آوردهاند. صرفنظر از اينكه اين مطلب غلط است و يا درست ولي سه مؤلفه اصلي و اساسي وجود دارند كه نه تنها جهان فيزيكي (منظومه شمسي و كهكشانها) بدون آنها هيچ مفهومي ندارد ، بلكه اين سه مؤلفه در ساختار ساير جهانها يا آسمانها و جهانهاي پس از مرگ و ارتباط بين آن نقش بسيار كليدي را نيز به عهده دارند و بدون آنها هستي و نيستي يا عدم هيچ معناي پيدا نميكند و آن سه مؤلفه عبارتند از : نور ، صوت و حس.

نور در هستي فرمان ميدهد ، در جهان ما و در تمامي جهانهاي آفرينش ، تا جايي كه در كتاب شريف ميگويد الله نور زمين و آسمانهاست و اگر نور نباشد ما در كره زمين چيز با ارزشي نيستيم و هيچ چيز نداريم. نور افشاني نور چه زيباست وقتي كه نورها با رنگهاي الوان خود در يكديگر درميآميزند ، چه نمايش خارقالعادهاي را به نمايش درميآورند و در طلوع خورشيد فرمان صادر ميكنند . اي از خود رميده ، اي از شهر گريخته ، به شهرت يا جسمت برگرد كه زندگي دوباره آغاز گرديده تا در ساعت بياموزي چون ساعت مهد است ، مدرسه است ، بازپروري است و زندگي است.

و امّا صوت ، صوت مانند اداره مخابرات اطلاعات را در سطح كره زمين و همينطـــور ارتباط بين كليــه جهانهاي آفرنش را به يكديگر منتقل مينمايد. وقتي كه اصوات پشت سر يكديگر قرار ميگيرند چه موسيقي و اثرات جاودانهاي را خلق ميكنند و مرتباً درحال انتقال اطلاعات هستند. اصوات انسانها ، انگليسي ، فرانسه ، روسي ، فارسي ، صداي طبلها ، غرش توپها ، نعره شيرها ، صداي باد ، نواي ني و كوبيدن دفها به انسان چه ميگويد ؟ انسان را به كجا ميبرد ؟ انديشه به كجا پرواز ميكند ؟ ميتواند به جايي پرواز كند كه در تصور هر كسي نميگنجد !

حس : حس مانند خداوند است و در تمامي هستي و نيستي موجود و رويت ناپذير ، امّا همنام خودش قابل حس است و يا حس اولين نيرويي است كه قوهعقل را به كار مياندازد و يا حس آن چيزي است كه ما و يا كليه موجودات توسط آن هستي را درك ميكنند و با يكديگر ارتباط برقرار ميكنند و پيامهاي نور و صوت را دريافت و منتشر مينمايند. حس وقتي كه خوب كار كند و آرام باشد ، چه شادي و شعف غيرقابل توصيفي به انسان دست ميدهد ، حس دوست داشتن ، حس عشق ورزيدن ، حس ياري به انسانها و ياري به كل هستي كه عبد بودن انسان با اختيار كامل را در با شكوهترين حالت به تصوير ميكشد و ما اگر بتوانيم با تزكيه حس خارج از جسم خود را تقويت نماييم و از دروازههاي 5 حس درون جسم عبور كنيم ، آنگاه ميتوانيم دريافت كنيم ، حتي ، حس دريافت الهام تقوا را ، حس دريافت صداي روحالقدس را ، حس دريافت نغمههاي آسماني را ، حس رقصيدن در آسمان را ، حس همنشيني با ساكنين سر عفاف و ملكوت را ، حس شو ، شود را ، حس شنيدن صداي خدا كه به موسي گفت نعلين خود را دربياور اينجا سرزمين مقدس است ! آري حتي حس شنيدن صداي خداوندرا ، ولي افسوس و صد افسوس كه صفت بعضي از ما عوض شده و حس منفي و مخرب ما نيرومند شده و در نكبت جهل و ناداني كه خود با دستان خود براي خود مهيا نمودهايم غوطهور هستيم و تمامي شرف و انسانيت خود را به خاطر مشتي سنگ و آجر ، تيرآهن ، زمين و مواد كه هيچ بقايي ندارد زير پا گذاشتهايم ، اين همه زيبايي و عظمت را مشاهده نميكنيم و به جاي آن در كينه ، نفرت ، حسادت ، دروغ ، پيمانشكني ، مردمآزاري ، منيت ، خودخواهي . . . خود را سرگرم كردهايم و هستي را تبديل به جهنم و جهنم را تبديل به خود كردهايم و مانند اختاپوسي زشت و كريه خود را ميان چنگالهاي وحشتآفرين خود قـــرار دادهايم و هر روز فشار بيشتري به خود وارد ميكنيم تا كاملاً خرد شويم. آن وقت ميگوييم هدف از زندگي چه هست ؟ چرا ما را خلق كردهاند ، ما كه نخواستيم به دنيا بياييم و اين سؤالي است كه هميشه مطرح بوده است و خواهد بود ! تا باد چنين بادا !

به هرحال اين سه مؤلفه ، نور ، صوت و حس همان است كه خداوند ابزار آنها را در انسان قرار داد تا هستي را درك كند و از آنها به ديدن ، شنيدن و قلب يا دل ياد كرده است. ديدن جايگاه نور ، شنيدن جايگاه صوت و قلب يا دل جايگاه حس مركزي است. البته منظور از اين نور و اين صوت و اين حس ، فقط نور و صوت و حسي نيست كه ما درك ميكنيم. بلكه دامنه آنها بسيار تا بسيار وسيعتر از آن چيزي است كه در فهم ما بگنجد.

و امّا نكته قابل توجه در اين است كه نور و صوت ميتوانند در شرايطي مخرب و در شرايطي سازنده باشند ، چون خداوند كه نورالانوار است و پاك و منزه است ولي در مراتب پائيني نورها و صوتهاي مخرب و آلوده و ناخالص آنقدر وجود دارند كه در تفكر ما نميگنجد و بسيار فعال نيز ميباشند.

حال ممكن است سؤال شود اين مطالب چه ارتباطي با صفت گذشته در انسان دارد ؟ اگر كمي تحمل كنيم به زودي خواهيم يافت ، ما ميخواهيم بگوئيم انوار و اصوات مخرب و آلوده مرتباً فعال و در حال ارسال پيام و القاي اهداف بازدارنده و مخرب خود هستند و ما قادر به تغيير آنها ، به طور كامل نيستيم ولي طعمهاي مناسب براي آنها هستيم ، پس چكار ميتوانيم انجام بدهيم تا طعمه آنها نشويم ؟ ما فقط ميتوانيم موج گيرنده و فرستند يا صفت خود را تغيير بدهيم تا از بمبباران اصوات و انوار آلوده مصون باشيم و ما صفت گذشته خود را تغيير نميتوانيم بدهيم مگر حس ما تغيير كند ! لازم به ذكر است كه هر گيرندهاي قطعاً فرستنده هم ميشود ، اگر زشتيها را جذب كنيم ، قطعاً زشتيها را منتشر خواهيم كرد و اگر زيبائيها و يا خوبيها و يا ارزشها را جذب كنيم ، قطعاً همانها را منتشر خواهيم كرد و اين ميشود صفت  گيرنده و فرستنده ما و به عبارت ديگر ويژگيهاي گيرنده و فرستنده ما صفت خود ماست. نتيجه ميگيريم براي تغيير صفت گذشته بايستي حس يا موج گيرنده و فرستنده را عوض كرد و اين كاري است هم سخت و هم سهل ! براي تغيير حس در جهت ارزشها فقط و فقط يك راه وجود دارد ولاغير و آنهم راه تصفيه و تسويه و يا پالايش است كه در مورد انسان آن را تزكيه گفتهاند.

اولين قدم براي تزكيه ، تفكر است و تفكر سالم ، ايمان سالم را به ارمغان ميآورد و ايمان چيزي نيست مگر تجلي نور خداوند در انسان و يا اعتقاد راسخ به موضوعي و از ايمان سالم ، عملسالم پديدار ميگردد و از عملسالم ، حس سالم آشكار ميشود و از حس سالم ، عقل سالم و از عقل سالم عشق سالم خود را به نمايش درميآورد. آنگاه صفت گذشته تغيير مييابد. البته دو پله اصلي و اساسي دائماً و به صورت موازي در حال بالا بردن پارامترهاي فوق ميباشند كه به تدريج و يا به آرامي جهشهايي را به وجود ميآورند و آن چيزي نيست ، مگر آموزش سالم و تجربه مفيد. خصوصاً تجربههايي كه از عملسالم به دست ميآيد ، باعث جهش و ايجاد لذت ميگردد و تجربههايي كه شكست منتهي ميگردد بايستي باعث بازنگري در پندار ، گفتار و كردار گردد ، نه غم و اندوه ! چون ما دائماً به پندارهاي خود لباس گفتار و كردار ميپوشانيم و ممكن است ما به پندار خود و به ظاهر صدها قدم سالم برداريم و در انتها متوجه شويم كه فقط چند تاي آنها سالم بوده است .

لازم است كه براي مطالب گفته شده مثالي زده شود : درنظر بگيريد فردي كه مصرفكننده موادمخدر است به كنگره ميآيد با صفت اعتياد ، اولين قدم و در سه جلسه اول فكر ميكند و سپس با ديدن بچههاي سالم اگر به راه و مسير ايمان بياورد بايستي به مرحله عمل كه همان كاهش مصرف موادمخدر است پا بگذارد ، به محض آنكه روي برنامه موادمخدر خود را كاهش داد يعني عمل سالم را به انجام رسانيد حس او تغيير ميكند ، با تغيير حس سالم بلافاصله عقل وارد ميدان ميشود و به فرمانروايي نزديك ميشود و آنگاه عقل با صداي ضعيف عشق را صدا ميزند و عشق به ادامه راه و يا رهايي و آزادي در وجود او جوانه ميزند و اين عمل مرتباً از تفكر تا عشق تكرار ميگردد تا روزي كه به رهايي و آزادي از دست اهـــريمن اعتياد نايل گردد. (توجه وادي اول تفكر و وادي چهاردهم عشق يا محبت ) و امّا عشق سالم مرحلهاي است كه تو تمام هستي را دوست داري مثل كوه ، سنگ ، درخت ، خاك، هوا ، حيوانات ، باران ، شيريني ، تلخي ، آدم خـوب ، آدم بد. چون خواهي فهميد كه تمام هستي براي توست و تو براي تمام هستي و تو بدون آنها هيچ مفهومي نداري. براي مثال ، تو تمامي وجودت از خاك است و روي كره خاكي كه در آسمان در حال چرخيدن است قرار داري. اگر او نباشد تو در اين شرايط وجود نداري. پس خاك را دوست خواهي داشت و به آن احترام خواهي گذاشت. آدم بد ، به تو ميآموزد كه بدي زشت است و او معلم توست. بنابراين آموزگارت را دوست خواهي داشت ! چون موقعي كه به عشق سالم برسي ، خواهي دانست بدي و زشتيهاي انسان از روي جهل ، ناداني و يا نياز آنهاست و دلت براي آنها ميسوزد و براي آنها دعا خواهي كرد. چون آنها با جهل خود در حال خودزني يا خودسوزي خود هستند و با دستان خودشان وسايل نابودي خودشان را فراهم مينمايند و آنگاه تو بر مبناي شرايط يا بايستي ببخشي و يا بايستي پاسخ بديها را بدهي ، اين شرايط است كه تو بايستي تصميم بگيري گاهي دندان در مقابل دندان ، گاهي سر در مقابل سر و گاهي بخشش و گذشت چون خداوند هم بخشنده و مهربان است ، هم قهار و توانا و هم عزيز و حكيم ! البته لازم به ذكر است عشق سالم ذره ذره پديدار ميگردد و نبايستي انتظار داشت يك مرتبه به وجود آيد ، اگر احساس كنيم به صورت ناگهاني عشق پديدار گردد ، بايستي بدانيم آن شور و هيجان است ، اگر اين شور به شعور تبديل گردد عشق سالم خواهد بود وگرنه فروكش خواهد نمود ! چون عشق سالم هيچگاه به نفرت تبديل نخواهد شد ولي عشق خيالي كه ما آن را خودشيدائي مستان ميگوئيم و با شور و هيجان بوجود ميآيد ، احتمال آن هست كه گاهي اوقات به نفرت تبديل گردد ! ناگفته نماند كه عشق سالم هم خود تماماً شـور است ، امّا از نوعي ديگر !

 

 

تفکر سالم ----- ایمان سالم ----- عمل سالم ----- حس سالم ----- عقل سالم ----- عشق سالم  و  باز تکرار

 

 پایان وادی دهم

 

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهان بینی/راه دهم/صفت/انسان/صادق/جاری ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه نهم

نقطه تحمل : وقتی نیرویی که از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتر برسد ، نقطه تحمل پیدا میکند .

                        

 پيام براي كساني كه به دنياي تازه قدم نهاده‌اند و به خويش خويشتن توجه مي‌نمايند. بر شما واجب و ضروري است كه از سخن به نقطه عمل حركت بنمائيد و بر زمين و سماء توجه كنيد. با انديشه ژرف خود به رحمت ماوراء ايمان راسخ داشته باشيد و بدانيد كه پاداش شما دست همياري شما را خواهد داد. آنگاه بذر نيكو بكار و يا تخم و دانه با ارزش. هم قوت كافي و هم سايبان‌هايتان برافراشته خواهد شد.

 پس آن كنيدكه فرمان است.

فرمان چه مي‌گويد : وقتي كه انسان خلق شد و از آسمان‌ها به زمين رانده شد موجودي بود از نظر شعور بالاتر از هر حيواني قرار داشت و مجموعه رذائل و فضائل به صورت قوه در او نهاده شده بود و به او اختيار كامل تفويض شد تا خود را بيازمايد. در نتيجه او بر سر يك دوراهي قرار گرفت. يك راه فجور و يك راه تقوا. يك راه خير و يك راه ديگر شَر و براي انجام اين مهم قدرت مطلق دو راهنما ، يا دو پيامبر براي اين موجود يا انسان قرار داد. يك راهنماي درون كه مي‌توان آن را وجدان يا عقل ناميد و يك راهنماي بيرون كه پيام‌آوران قدرت مطلق هستند كه آن‌ها را يكي بعد از ديگري گسيل نمود و براي انسان ترسيم نمود كه هر كدام از اين راه‌ها چه ويژگي دارند و پايان آن‌ها به كجا ختم مي‌گردد و راه‌ رهايي ، آزادي و رستگاري كدام راه است. بنابراين فرمان دستورات قدرت مطلق است كه توسط پيام‌آوران اعلام گرديده است. فرمان چه مي‌گويد ؟

 مي‌گويد :

دروغ مگوي ، دزدي نكن ، رشوه نخور ، غيبت نكن ، گمان بد مبر ، در امور شخصي ديگران تجسس نكن ، كم‌فروشي نكن ، نزول نخور ، نزول نگير ، تجاوز نكن ، عيب‌جوي و طعنه‌زن مباش ، پيمان‌شكن نشو ، فساد نكن ، سئوال‌كننده را از خود مران ، ظلم نكن ، ارث ديگران را نخور ، يتيمان را نوازش كن ، درماندگان را ياري برسان ، به فقرا كمك كن ، زكات خود را پرداخت كن و بدان كه مال بهر آسايش عمر است ، نه عمر بهر گرد آوردن مال و در نهايت دور خمر را قلم بكش يعني آنچه روي شخصيت ، انديشه و تفكر تو پرده يا حجاب يا پوشش مي‌كشد مثل عرق ، ترياك ، حشيش، هرويين و قرص بر حذر باش كه عملي شيطاني مي‌باشد و اما نكته قابل توجه در اين فرامين بسيار حساس مي‌باشد. چون راه فسق و فجور و يا ضدارزش‌ها راهي است به ظاهر جذاب و دست‌يافتني و انسان تصور مي‌كند از اين راه زود به خواسته‌هاي خود مي‌رسد و بسان زهري است با طعم شيرين در جامي طلايي كه نوشيدن آن انسان را به طرف نابودي و بيماري سوق مي‌دهد و راه صراط‌مستقيم بسان آب زلالي است در كوزه‌اي گِلي كه نوشيدن آن مايه حيات است و رفع تشنگي . بعضي از ما كه امروز شايد در مجموعه‌اي از ضدارزش‌ها غوطه‌ور هستيم ، بسيار دشوار و شايد محال باشد كه بخواهيم يك‌مرتبه از تمامي ضدارزش‌ها خارج شويم ، البته منظور ما اين نيست كه همه ما فاسد هستيم ، خير ! بلكه منظور اين است شايد رشوه بدهيم يا يگيريم ، غيبت كنيم ، كم‌فروشي كنيم ، دروغ‌هايي بگوييم ، هر كسي از ما سئوالي بكند ، سربالا جوابش را بدهيم. اگر شرايط مناسب بود ارثي بالا بكشيم. بنابراين براي پرهيز از ضدارزش‌ها بايستي نقطه تحمل خود را به آرامي بالا ببريم. براي مثال اگر بر مبناي دادن رشوه و گرفتن آن تاكنون سيستم خود را تنظيم نموده‌ايم ، حال اگر بخواهيم يك‌مرتبه مسئله اين ضدارزش را حل كنيم به احتمال قوي تمامي سيستم ما فرو خواهد ريخت ، بايستي زماني را براي آن درنظر گرفت مثلاً در طول يك‌سال و به آرامي رشوه‌ها را حذف كنيم تا نقطه تحمل ما در مقابل ندادن و نگرفتن رشوه بالا برود و يك روز بدون رشوه امورات ما مرتب شود. نكته قابل توجه اين است كه مسئله كليه ضدارزش‌ها بايستي تقريباً با هم حل شود و بصورت تك شاخه‌اي يا تك موردي امكان‌پذير نيست. براي مثال امكان ندارد من مسئله دروغ را حل كنم ولي بتوانم كم‌فروشي كنم و يا به غيبت کردن خود ادامه دهم.

راه فسق و فجور بايستي به كلي عوض شود. چون ضدارزش‌ها مثل درختي است كه كليه ميوه‌هاي آن تلخ و زهرآگين است و ما قادر نيستيم فقط ميوه‌هاي يك‌ شاخه را اصلاح كنيم ، اگر كل درخت اصلاح شود ، تمامي ميوه‌ها شيرين خواهد شد.

 و اما نقطه تحمل ، وقتي كه نيرويي از كم آغاز مي‌شود و مرتب ازدياد پيدا مي‌كند و به درجه بالا و بالاتري مي‌رسد ، نقطه تحمل پيدا مي‌شود.

هر چيزي در هستي داراي نقطه تحملي مي‌باشد ، و اگر از نقطه تحمل خودش عبور كند ، دچار دگرگوني مي‌شود و از نظام يا سيستم خودش خارج مي‌گردد كه معمولاً اين تغيير سيستم گاهي با تخريب و يا آشوب مواجه مي‌گردد. براي مثال يك ظرف فلزي يا شيشه‌اي را زير فشار قرار دهيم ، اگر اين فشار بيشتر از حد تحمل ظرف باشد قطعاً ظروف فلزي مچاله و ظرف شيشه‌اي خواهد شكست و از سيستم قبلي خود خارج خواهد شد ، و يا اينكه فلزات هر كدام داراي نقطه ذوب مشخصي هستند ، مثل طلا ، نقره ، مس ، قلع ، سرب. و اگر ما بيش از نقطه تحمل ، اين فلزات را تحت حرارت قرار بدهيم ، هركدام در يك درجه بخصوصي كه نقطه تحمل گرماي آن‌ها مي‌باشد ، شروع به ذوب شدن مي‌نمايند و از سيستم قبلي خود خارج مي‌گردند ، و همين‌طور نباتات نيز داراي نقطه تحمل مي‌باشند ، يك گياه دو درجه زير صفر را نمي‌تواند تحمل كـند و گياه ديگـر تا 60 درجه زير صفر هم مي‌تواند تحمل نمايد. حيوانات هم از اين قانون پيروي مي‌كنند. و اما انسان موجودي است كه داراي نقاط تحمل مختلفي مي‌باشد كه دامنه آن بسيار وسيع و كاملاً متفاوت مي‌باشد. براي مثال هر شخصي براي پذيرش موضوعات متفاوت ظرفيت‌‌هاي گوناگوني دارد و اگر خارج از اين ظرفيت به اشخاص فشار روحي و رواني وارد كنيم از كنترل خارج مي‌گردند. و به قول خودمان به سيم آخر مي‌زنند. اين موضوع را مي‌توانيم در دعواها و مشاجرات شديد و ردوبدل كردن الفاظ با صداي بلند بين دو نفر يا چند نفر مشاهده نماييم. براي نمونه ما مي‌توانيم به عنوان يك دوست ، یک صاحب‌كار ، يك استاد ، يك پدر ، يك فرزند ، و يا يك همسر تا حدودي رفتارها و سخنان خود را بر ديگران تحميل كنيم و طرف مقابل هم بستگي به ظرفيتش ما را تحمل كند ، ولي بايستي هميشه مراقب باشيم كه اگر اين رفتارها و سخنان ما ، بيش از نقطه تحمل شخص باشد ، شخص از كنترل خارج مي‌گردد ، و بلافاصله گوش‌هايش سرخ مي‌شود ، رنگ چهره‌اش تغيير مي‌كند ، ضربان قلبش بالا مي‌رود و بدنش شروع به لرزيدن مي‌كند. در اين لحظه بدون اراده تمامي سدهاي احترام ، بزرگي ، كوچكي ، استادي و شاگردي شكسته خواهد شد. در اين هنگام احتمال هرگونه واقعه ناگواري وجود دارد ، چون ما از نقطه تحمل شخص عبور كرده‌ايم و او از سيستم و نظام طبيعي خودش خارج كرده و در آستانه آشوب قرار داده‌ايم. بنابراين هميشه بايستي مراقب باشيم با رفتارهاي ناهنجار خود اشخاص را وارد آستانه آشوب نكنيم. و در اینجا نتیجه می گیریم ، کلیه هتک حرمت ها ، جدایی ها ، نا کامی ها ، ضرب و شتم ها و حتی حرکت به سمت ضده ارزشها ، کفر و عناد و سرپیچی از فرامین الهی در آستانه آشوب انجام می گیرد و بایستی آن را بشناسیم و شدیداً از آن بپرهیز نماییم .

 در بعضی موارد دیگر نیز نقطه تحمل انسان ها متفاوت می باشد . مثلاً یک انسان فقط مي‌تواند ده‌ثانيه نفس خود را حبس كند و انسان ديگـري مي‌تواند ده‌روز در قبر بخوابد و نفس نكشد ! شخصي مي‌تواند فقط 50 متر بدود و شخص ديگري 5000 متر و همين‌طور در سرما و گرما و تشنگي و گرسنگي و يا در اتفاقات ناگوار و يا حوادث و مسائل روحي و رواني این مسئله متفاوت است . و اما موضوعي كه مورد كاوش و يا بررسي ما مي‌باشد ، اين است كه ايجاد نقطه تحمل در انسان در اكثر موارد كسب كردني مي‌باشد كه در اثر استمرار و يا تكرار در طول زمان مي‌توان آن را تغيير داد و در دو جهت مثبت و منفي ، نقطه تحمل را گسترش داد. ازدياد نقطه تحمل در مسايل منفي ، مثل دروغ گفتن ، غيبت كردن ، حسادت . . . و يا موادمخدر مصرف‌ كردن به راحتي و آساني بالا مي‌رود و شخص لازم نيست فشاري تحمل كند و گاهي اوقات بالا رفتن نقطه تحمل در مسايل منفي با احساس لذت توأم مي‌باشد و اين اصل شعبده‌بازي طراح اصلي يا معمار بزرگ است. درنظر بگيريم شخصي روزانه 5 عدد قرص روان‌گردان مصرف مي‌كند ، او به راحتي مي‌تواند پس از گذشت مدتي كوتاه مثلاً شش‌ماه ، مصرف خودش را به 50 عدد قرص برساند و يا شخصي روزانه 1 گرم ترياك مصرف مي‌كند او مي‌تواند پس از گذشت شش ماه مصرف خودش را به 5 گرم ترياك برساند. بدون سختي و به راحتي همراه با لذت.

بنابراين بالا رفتن نقطه تحمل در مسايل ضدارزشي كاري است هم آسان و هم لذت‌بخش ، البته بگذريم كه بعداً چه پوستي از سر انسان مي‌كند و با چه بدبختي‌هايي مواجه مي‌گرديم ! نكته قابل توجه اينكه براي بالا بردن نقطه تحمل در مسايل منفي ما نه به آموزش نيازمنديم ! و نه به تفكر ! و نه تجربه ! مي‌گويد برو خوش باش ! بي‌خيال ! اصلاً لازم نيست فكر كني ، آموزش هم لازم نداري مگر پاي بساط ، تجربه هم دمت‌گرم ! ما خودمان اصل تجربه‌ايم ! ولي براي رسيدن و بالا بردن نقطه تحمل در مسايل مثبت مثل ، بالا بردن نقطه تحمل در مصرف نكردن موادمخدر و يا دروغ نگفتن و يا كاهش ساير مسايل ضد ارزشي ما شديداً به آموزش ، تفكر و تجربه و يا مثلث دانايي نيازمند هستيم. چون فرق نگاه كاملاً مطرح است و ما در صورتي مي‌توانيم نگاه خود را تغيير دهيم كه با دانايي توأم باشد ، ما در صورتي مي‌توانيم مواد خود را كاهش دهيم كه دانايي ما بالا رفته باشد بدون دانايي اگر يك مسئله را هزاربار هم تجربه كنيم ، نمي‌توانيم از آن نتيجه مطلوب بگيريم و هر تجربه‌اي پله‌اي مي‌شود براي فرو رفتن در اعماق تاريكي‌ها، درنظر بگيريم فردي كه كليه موادمخدر را مصرف مي‌كند ، قرص ، هرويين ، شيره ، ترياك ، حشيش و يا هرچه گيرش بياد و بدن او در اثر تزريق كاملاً عفوني شده است ، ديگر رگ براي تزريق ندارد ! اين شخص مانند حيوانات زندگي مي‌كند و به نقاط تحمل منفي بسيار زياد همراه با تجربه دست پيدا كرده است ، ولي با نگاه سراسر جهل و ناداني اين مسايل را به گونه‌اي ديگر تفسیر میکند و به زمین و آسمان ممکن است نا سزا بگوید و کل خلقت را مقصر بداند و هيچ‌گاه به خودش نگاه نمي‌كند كه مسبب اصلي خودش است. و همينطور انسان‌هايي كه از شدت حسادت ، حماقت ، تنفر ، كينه و غيبت در حال تركيدن هستند و به نقاط تحمل منفي بسايري دست پيدا كرده‌اند ، هيچ‌گاه آرام نمي‌گيرند. این اشخاص برای رسیدن به آرامش بایستی تغییر جهت دهند تا آموزش ، تجربه و تفكر آنها در جهت مثبت حركت كند و به آرامی از ضد ارزشها بازگشت نمايند و نقطه تحمل خود را در مقابل مسايل منفي كاهش دهند.حال نقطه تحمل را در مورد مصرف تریاک که یک مسئله ضد ارزشیست بررسی میکنیم . همه ما مي‌دانيم مصرف 1 تا 2/1 گرم ترياك به صورت خوراكي براي فرد بزرگسالي كه سابقه مصرف ترياك نداشته باشد اثر كشنده دارد. در همين رابطه ما افرادي داريم كه مصرف ترياك را از كم شروع نموده‌ و به مرور زمان به نقطه‌اي رسيده‌اند كه روزانه 7 يا 8 گرم يا بيشتر ترياك را به صورت خوراكي مصرف مي‌كنند و هيچ اثر كشنده‌اي روي آن‌ها ندارد. حال سئوال اين است كه چه مسئله‌اي باعث گرديده كه شخص با مصرف اين ميزان ترياك به جاي اين كه مرگ به سراغش بيايد ، تازه شخص سرخوش هم مي‌شود ؟ در جواب خواهيم گفت نقطه‌تحمل بنابراين براي بالا بردن نقطه تحمل دو نكته ضروري به نظر مي‌رسد :

الف : تكرار منظم موضوع

 ب : پارامتر يا طول زمان

براي مثال براي بالا بردن نقطه تحمل در دويدن دو موضوع ضروري است :

الف : شخص بايستي هر روز به طور منظم بدود

 ب : در طول زمان مرتباً مقدار دويدن را زياد كند

 حال برمي‌گرديم به موادمخدر خودمان. درنظر بگيريم شخصي هر روز موادمخدر يا الكل يا قرص مصرف مي‌كند ، در اين مرحله نقطه تحمل شخص در مقابل مصرف موادمخدر بالا رفته است و در عوض نقطه تحمل شخص در مقابل مصرف‌ نكردن موادمخدر بسيار ضعيف و شكننده است. كاري كه ما مي‌خواهيم انجام بدهيم يا انجام داده‌ايم معكوس كردن نقطه تحمل در رابطه با موادمخدر جسم خودمان مي‌باشد. ما از اين قانون استفاده مي‌كنيم و به روش كاهش تدريجي و پله‌اي نقطه تحمل جسم خودمان را در مقابل مصرف نكردن موادمخدر به آرامي و به مرور زمان بالا مي‌بريم ، و بالاتر تا جائيكه مصرف موادمخدر به صفر برسد و به طور كامل قطع گردد. بنابراين براي انجام اين مهم فرايندي را كه طي سال‌ها طي نموده‌ايم ، براي مدت تقريبي يك‌سال معكوس مي‌كنيم ، چون بهترين ، منطقي‌ترين ، كم‌خطرترين و اصولي‌ترين راه همين است. لازم به ذكر است ما براي ترميم و بازسازي سيستم ضد درد و سيستم‌هاي شبه‌افيوني جسم خود از اين روش استفاده مي‌كنيم و باید یدانیم كمتر از 11 ماه اين سيستم‌ها راه‌اندازي كامل نمي‌شوند چون مصرف دايمي موادمخدر يا الكل يا هر دارو و قرصي كه انسان را از حالت تعادل طبيعي خارج مي‌كند رابطه معكوس دارد با مواد شبه‌افيوني جسم ما ، مثل : دينورفين‌ها ، اندرفين‌ها ، انكفالين‌ها و غيره . . .

به عبارت ديگر هر چه موادمخدر يا الكل يا قرص بيشتري مصرف كنيم ، جسم ما موادمخدر يا مواد شبه‌افيوني كمتري توليد مي‌كند و به آرامي به طور كل موادمخدر بيروني جايگزين موادمخدر دروني مي‌گردد و براي همين مسئله است كه مي‌گوييم :

 

"  اعتياد جايگزيني مزمن است ! "

 بنابراين ، طبق برنامه‌ريزي موادمخدر يا الكل بيروني خود را در پله‌هاي 21 روزه تيپر مي‌كنيم تا مصرف مواد ما به صفر برسد ، در آن زمان سيستم‌هاي توليد كننده مواد شبه‌افيوني جسم ما در مغز و در سيستم‌هاي ديگر كاملاَ راه‌اندازي گرديده است. آن‌گاه پاداش ما سند يا كوپن سهميه موادمخدر طبيعي جسم ماست كه خود جسم ما توليد مي‌كند و موادمخدر طبيعي ناب ، مرغوب و درجه يك مثل دينورفين‌ها كه دويست برابر مرفين قدرتمند است ، براي تمام عمر به ما هديه مي‌گردد و ديگر هيچ احدي نمي‌تواند به ما گير بدهد و ديگر نيازي به موادمخدر آشغال ، ناخالص ، گران و غيرقانوني كه بايستي براي آن هم پول داد و هم جان و هم آبرو و هم زندگي نداريم .

 حال دوباره بازگشت مي‌كنيم به ساير مسايل و از جهان موادمخدر براي لحظاتي خارج مي‌گرديم. براي كسب نقطه تحمل ، انسان به مشكلاتي مي‌رسد كه بايستي با مخروج دو نيرو و بكارگيري پتانسيل‌هاي مكمل به بالاترين نقطه تحمل خود برسد. طبق گفته قُدما جهان بر پايه اضداد بنا شده است و چهار عنصر مخالف ، باد ، خاك ، آب و آتش هستي را به وجود آورده‌اند كه البته اجزاء اين عناصر اربعه را مي‌توان در جدول مندليف بزرگ مشاهده نمود. و به قول معروف هر چيزي را بر مبناي ضدش مي‌شناسيم. تاريكي در مقابل روشنايي ، سفيد در مقابل سياهي ، اندوه در مقابل شادي و به طور كلي قسمتي از نيروهاي الهي در مقابل نيروهاي اهريمني. بنابراين از يك ديدگاه بسيار بالا توجه كنيد ؛ بسيار بالا ، نيروهاي اهريمني يا تخريبي و بازدارنده با تمامي خصوصيات منفي خودشان ، نقش نيروهاي مكمل يعني تكميل‌كننده را در هستي به عهده دارند و شايد هستي بدون آن‌ها نتواند به مسير تكامل خود ادامه بدهد.

براي مثال ميكروب يك نيروي منفي تلقي مي‌گردد و ما در مقابل ميكروب توانستيم به دانش بالايي در علم پزشكي دست‌رسي پيدا كنيم. به سخن ديگر نيروهاي منفي كه بسيار هم مخرب هستند و روزگار ما را سياه كرده‌اند و سياه مي‌كنند در حقيقت جهت ساخته شدن ما طراحي شده‌اند و ما هستيم كه بايستي در مقابل آن‌ها ايستادگي كنيم و با علم و دانش ، تفكر و استقامت آن‌ها را از سر راه خود كنار بزنيم. براي نمونه اگر حيوانات درنده‌اي مثل شير ، ببر ، پلنگ و گرگ وجود نداشتند چه اتفاقي رخ مي‌داد ، و ممكن است بعضي‌ها بگويند خداوند چرا آن‌ها را علف‌خوار خلق نكرده است ؟ چرا بايد شير گورخر نازنين و يا گوزن زيبا و يا گاوميش رعنا را از هم بدرد ؟ قدر مسلم اگر كمي تفكر كنيم درخواهيم يافت كه اگر اين حيوانات درنده نبودند ، گورخرهاي نازنين و گوزن‌هاي زيبا و گاوميش‌هاي رعنا آنقدر مي‌خوردند و مي‌خوابيدند كه قادر به راه رفتن نبودند و هيچ‌گاه اتحاد خود را حفظ نمي‌كردند و از پرخوري و تنبلي ديگر قادر به كوچ و عبور از گذرگاه‌هاي سخت نبودند. آيا مشاهده كرده‌ايد در هنگام شكار شير درنده ، گاوميش‌هاي رعنا با چه سرعتي فرار مي‌كنند ؟ چه عاملي باعث ايجاد اين چابكي و سلامتي و قدرت‌بدني گاوميش‌هاي رعنا گرديده است ؟ آيا چيزي به غير از ترس از چنگال و دندان‌هاي تيز شير درنده و خون‌خوار است ؟! كه آن‌ها را مجبور كرده است هميشه هوشيار و بيدار باشند. بنابراين با كمي تفكر درخواهيم يافت وجود حيوانات درنده و خون‌خوار باعث گرديده است ما با گله‌هاي نيرومند و قوي و چابك از حيوانات علف‌خوار كه هميشه آمادگي خود را براي هرگونه گريز و يا تغيير مكان حفظ نموده‌اند مواجه گرديم و با نسلي از حيوانات سالم و پر انرژي روبرو شويم . آن‌هايي هم كه از آمادگي لازم برخوردار نيستند و نتوانسته‌اند خود را قوي نمايند ، طعمه درندگان خون‌خوار مي‌شوند و اين عين عدالت است. همان‌گونه كه يك معتاد نتواند كار و خانواده خود را حفظ كند به كارتن خوابي مي‌رسد كه عين عدالت

است. به ديگر سخن وجود حيوانات درنده باعث مي‌گردد كه نقطه تحمل بعضي از حيوانات به ميزان قابل توجهي افزايش يابد. نتيجه‌اي كه مي‌توانيم بگيريم ، براي بالا بردن نقطه تحمل ما بايستي از سد رنج‌ها ، سختي‌ها و يا نيروهاي تخريبي و بازدارنده عبور كنيم. براي رسيدن به شجاعت از ترس ، براي رسيدن به ايمان از كفر ، براي رسيدن به نور از تاريكي ، براي رسيدن به عشق از نفرت ، براي رسيدن به سواد از بي‌سوادي . . . عبور كنيم. و اين كاريست هم سخت و هم سهل بله ، براي بالا بردن نقطه تحمل بايستي از مرزهاي متفاوتي عبور كرد و با سختي‌هاي گوناگون دست و پنجه نرم كرد ، شايد بعضي از مشكلات روزمره كه ما آن‌ها را لعنت خدا مي‌دانيم ، اگر روزي آن مشكل را حل كنيم و از آن‌ها عبور نماييم و برگرديم و دوباره پشت سرمان آن‌ها را مشاهده و بررسي كنيم ، شايد دريابيم كه لعنت‌ها براي ما رحمت خداوند بوده‌اند و چون ضرورت آن‌ها را درك نمي‌كرديم لعنت مي‌دانستيم. مانند همان شير درنده براي گله گوزن‌ها ، البته ناگفته نماند ، اگر تمرين نكنيم و فكر نكنيم و استقامت به خرج ندهيم ، در زير پنجه‌‌ها و دندان‌هاي تيز نيروهاي تخريبي قطعه قطعه خواهيم شد.

 

 پس آن‌كنيم كه فرمان است  ! "

 

 و اما نكته ديگر : اگر حس انسان قوي شود ولي تحمل آن را نداشته باشد در او انفجار رخ مي‌دهد و ما نيك مي‌دانيم انفجار در اكثر اوقات با تخريب همراه است. براي نمونه ما در مصرف موادمخدر توهم‌زا با اين مسأله مواجه هستيم ، اشخاص با مصرف اين موادمخدر جايگاه حواس و ادراكات خود را تغيير مي‌دهند و آنگاه ممكن است چيزهايي را در حالت غيرعادي خود درك كنند و يا رويت نمايند و يا بشنوند كه قادر به توجيه و تحمل آن نباشند ، حال چه اين احساس درست باشد و يا نادرست ، بهرحال فرق چنداني نمي‌كند ، چون هر دو حالت به احتمال قوي به پريشاني ، سردرگمي ، ديوانگي و در نهايت به تيمارستان و يا مرگ و غيره منتهي مي‌گردد. ما در كنگره به اين افراد بسيار برخورد كرده‌ايم كه در موارد حاد حتي ادعاي رسالت و يا بنده برگزيده خداوندي مي‌كردند ، كه اسرار الهي بر آن‌ها آشكار شده است. حال چگونه مي‌شود با مصرف قرص و يا حشيش و يا ساير موادمخدر كه عملي كاملاَ شيطاني است ، انسان تبديل به بنده برگزيده خداوند شود ، جاي تفكر دارد ! بنابراين نتيجه مي‌گيريم نقطه تحمل در تمامي سطوح مطرح است. اكنون مي‌توانيم نقطه تحمل را در ساير مطالب نيز شرح و بسط دهيم ، درنظر بگيريم فردي كه هميشه منتظر يك پول سياه يا كم ارزش بوده ، يك مرتبه و به صورت ناگهاني پول بسيار زياد و هنگفتي در اختيار او قرار بگيرد ، چه اتفاقي رخ مي‌دهد ؟ قدر مسلم اگر تحمل نداشته باشد ، اين پول مي‌تواند اسباب سقوط يا نابودي او و ديگران را فراهم نمايد. حتماً نمونه‌هاي زيادي را در جامعه سراغ داريد و همين‌طور مقام ، منصب ، احترام ، محبوبيت ، قهرماني ، علم ، عشق ، محبت ، پاكي ، رهايي ، آزادي ، كمك‌راهنمايي ، راهنمايي ، نگهباني ، استادي ، مرزباني ، ديده‌باني و در نهايت حتي مسئوليت آبدارخانه و يا هر مسئوليت ديگر اگر به شخص اعطا گردد ولي او تحمل نداشته باشد ، قطعاً دچار مشكل خواهد شد. بنابراين نقطه‌تحمل در سختي‌ها ، رنج‌ها و در آساني‌ها و نعمت‌هاي الهي در هر دو مطرح است.

تكيه برجاي بزرگان نتوان زد به گزاف

مگر اسباب بزرگي همه آماده كني

و يكي از اسباب بزرگي مي‌تواند فراهم كردن نقطه‌تحمل باشد.

 

                                             پایان وادی نهم

                                                    

 

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهان بینی/راه نهم/وادی نهم/نقطه تحمل/فرمان ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه هشتم

باحرکت راه نمایان میشود.

 

امواج چون گردباد برزمین فرود می آیند وآنچه برداشتنی باشد با خود به امانت می برند واین جز فرمان حاصل نمی گردد .

پس با شما که پیمان می بندید در اندیشه آن باشید که از زمین برخواسته وبه آن مکانی که فرمان است رهسپار شوید .

روزی در آسمان ها در مقابل خلق جدید یا انسان که توسط قدرت مطلق به انجام رسیده بود یکی از فرشتگان یا فرماندهان رده بالا که مورد لطف قدرت مطلق قرارداشت سربه شورش گذاشت واز فرمان سرپیچی کرد شاید هم قدرت مطلق خود چنین می خواست که از فرمان سرپیچی شود به هر حال این فرشته یا فرمانده چنین تصور کردکه او هم میتواند با قدرتی که از طرف قدرت مطلق به او داده شده برای خودش فرمانروایی کند به همین دلیل مهلت خواست تا قدرتش را حفظ کند قدرت مطلق تا روز موعود به او مهلت داد واورا از درگاه خود طرد نمود.اوگروهی رابا خود هم آواز کرد و کینه آدم را به دل گرفت پس از آن اعلام نمود که من با تمامی قدرت خود انسان را از مسیرش منحرف خواهم کرد و کاری را انجام خواهیم داد تا انسان از فرامین قدرت مطلق سرپیچی نماید چون می دانست انسان تنها موجودی است که با اختیار خلق شده است یعنی حق انتخاب داردبه عبارتی هم میتواند مسیر تقوا ارزش ها عشق محبت درستی صداقت را طی نماید وهم میتواند مسیر فسق فجور قتل جنایت حسادت کینه نفرت دشمنی خونریزی وفساد را بپیماید.در این هنگام آدم وحوا در بهشت قرارگرفته بود دیری نپایید که توطئه شیطان در مورد آنها به کار افتاد و دسیسه او کارخودش را کرد وآدم نیز از فرمان سرپیچی کرد.قدرت مطلق از آنها توضیح خواست وگفتند:جبران میکنیم اشتباه کردیم .خداوند عذر آنان را پذیرفت و گفت :بایستی عملا ثابت کنید بنابراین قدرت مطلق تمامی بنی آدم را که در آسمان ها بودند جمع آوری کرد وگفت :با شما پیمان می بندم آیا من پروردگار شما هستم به عبارت دیگر یعنی تصدیق می کنید که من قدرت مطلق و بالاترین فرمانروای شما هستم از فرمان من سرپیچی نخواهید کرد دستورات یا فرمان های مرا اجرا خواهید کرد ؟همه ما گفتیم بلی !

پیمان بسته شد!

قدرت مطلق گفت شما هم بروید به زمین که با حرکت راه نمایان خواهد شد ، ولی به شما هشدار میدهم که شیطان دشمن آشکار شماست .بروید تا در عمل و حرکت مشخص گردد کدام یک از شما بر پیمان خود استوار است وکدام یک از شما راه شیطان را که ظاهـری فریبنده وباطنی بس وحشت آفرین دارد می پیماید و کدام یک از شمــا راه الهی ونور را طــی طــریق مینماید.در پایان جایگاه شما مشخص خواهد شد واگر درست حرکت کنید می توانید به نقطه ای برسیدکه امروز آغاز نموده اید و یا دوباره به مکانی برسید که از اینجا انشعاب یافته اید و به نزد پرودگار خود با شادی و سربلندی بازگشت نمایید.گرچه نقطه ای که برای این سفر پر ماجرا آغاز می نمائید ونقطه که باز پس از گذشتن سختی ها رنج عشق ها بازهم به آن می رسید هر دو یکی هستند ولی بدانید که با هم تفاوت فاحش دارند.زیرا درک آگاهی ها معرفت وآموزش ها در نقطه و یا شما باقی می ماند و میتوان از آن تمامی فضاهای شلوغ و ناشناخته را که امروز برآن واقف نیستید کنترل نمایید .بروید که با حرکت راه نمایان می شود.

 

این وادی و این جمله که با حرکت راه نمایان میشودیک قانون است درست مثل قوانین نیوتن مثل قوانین ریاضیات و این همان قانونی است که بزرگی چه زیبا گفت :

گرمرد رهی میان خون باید رفت

از پای فتاد سرنگون باید رفت

توپای در راه بنه وهیچ مگوی

خود راه بگویدت که چون باید رفت

 

بله خود راه بگویدت که چون باید رفت البته لازم به یادآوری است بدون مقدمه ومطالعه نمی توانیم بگوییم حرکت کنیم با حرکت راه نمایان میشود .برای مثال چگونه می توان از منطقه ای کوهستانی و یخ بندان بدون تجهیزات حرکت کنیم وسالم به مقصد برسیم .خوشبختانه ما اکنون در وادی هشتم هستیم وهفت وادی را در خورجین خود داریم مثل با تفکر ساختارها آغاز می گرددیا در مسایل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن یعنی سلب مسئولیت از خویش است و یا فرمان عقل و یا رمز و راز کشف حقیقیت این وادی می گوید وقتی که میخواهیم حرکت کنیم با جمع آوری اطلاعات کافی ودانستن مسیر راه لازم نیست تمام جزئیات را در نظر بگیریم .چون امکان پذیر نیست وبه قول مشهور حساب خانه تا بازار دوتاست .یعنی آن چیزی که من تصور میکنم در عمل ممکن است با هزارویک شکل وگونه های مختلف برخورد نمایم که در محاسبات اولیه من محاسبه نشده بود بنابراین وادی هشتم میگوید دراین شرایط پروا مکن به خداوند توکل وحرکت نما قطعاً در حرکت راه یا مسیر مشخص خواهد شد برای مثال ما مشکل اداری داریم ودر خانه نشسته ایم و در حال فکرکردن هستیم اگر تا قیامت هم بنشینیم و فکر کنیم مشکل هرگز حل نخواهد شد اما موقعی که وارد عمل شدیم و حرکت نمودیم راه به تدریج مشخص می گردد مثلاً در مسیر ممکن است با دوستان و آشنایان و یا راهنمایانی برخورد نماییم که در حل مشکل به ما کمک و مساعدت نمایند در حقیقت ما این قانون را کاملاً بلد هستیم و سال ها از آن استفاده می کردیم البته در جهت منفی مثل تهیه مواد مخدر یا الکل خودمان بارها و بارها اتفاق افتاده بود که ما موادمان را تمام کرده بودیم تریاک هروئین الکل سوخته هیچی نداشتیم داخل حقه وافور را هم چندین بار با آب شسته و آبش را هم خورده بودیم تا شاید کمبود مرفین بدن ما را جبران نماید حتی یک ریال پول هم نداشتیم هر چقدر صبرمی کردیم در خانه می ماندیم موادی به دست ما نمی رسید همیشه اول کمی فکر می کردیم و سپس حرکت آغاز می شدبعضی وقتها موقعی حرکت میکریم که از شدت بی موادی یا خماری قادر به راه رفتن نبودیم ولی نیاز به مواد وشدت خماری مارا ناگزیر به حرکت می کرد .به هرحال حرکت آغاز می شد تلفن می کریم و بلافاصله راه میافتادیم و این قدر به حرکت خود ادامه می دادیم تا راه نمایان می شد ومواد تهیه می گردید.و اما ما امروز هم یاد میگیریم و یا یاد گرفته ایم که از این قانون در جهت مثبت استفاده نماییم ما یاد می گیریم هر گونه مشکلی داریم با تفکر و بررسی موضوع به آرامی حرکت کنیم و مطمئن هستیم راه خودش نمایان خواهد شد ما یاد می گیریم و یاد گرفته ایم وقتی که به کنگره می آییم قوانین اصول و حرمت کنگره را که قوانین راه وحرکت در رسیدن به مقصد می باشند را رعایت کنیم تا به پایان راه که همان رهایی وآزادگی از بندهای اهریمن است برسیم و ایمان داریم وقتی که بندهای اهریمن را جدا کردیم ، آنگاه بند عشق به قدرت مطلق در تمامی هستی را هرروز محکم تر خواهیم نمود و رابطه ای ناگسستنی با او برقرارخواهیم نمود و بربالای بلندترین قله ها خواهیم رفت و با صدای بلند و بافغان خواهیم گفت : تنها تورا می ستاییم و تنها تورا ستایش می کنیم برای انجام این عمل عظیم تا شاید او به ما و یا ما به او قدری نزدیک تر شویم .

 

بازپرداخت بدهی

در این وادی ما یاد گرفته ایم و یا یاد می گیریم که حرکت نماییم برای بازپرداخت بدهی های خود وجبران تخریب هایی که تا کنون وارد نمود ایم اولین و نزدیکترین فردی که بایستی نسبت به او بدهی خود را تسویه کنیم آیا می دانید کیست ؟تعجب نکنیم خودمان هستیم بله خودمان کافیست به عنوان ناظر در گوشه ای قراربگیریم و خود را نظاره کنیم خوب نگاه کنیم خوب نگاه کن به زودی در خواهیم یافت و خواهیم دید که چه صدمات جبران نا پذیری به جسم روان وحیثیت خود وارد کرده ایم .چه مواد منفجره و مخربی را تحت عنوان مواد مخدر الکل و یا قرص در جسم خود ریخته ایم در صورتی که جسم ما بهترین مواد مخدر را خود تولید می کرد و ما با این عمل غیر خردمندانه کارخانه های تولید مواد مخدر طبیعی جسم خود را و سیستم های ضد درد و عصبی خود را به نابودی کشانده ایم و آن ها را وام دار خود نموده ایم .

قیافه وشادابی چهره خود را در اثر استفاده از مواد مخدر به چهره ای زشت و کریه تبدیل نموده ایم تمامی اختیارات شهروجودی یا جسم خود را به طور کامل در اختیار اهریمن مواد مخدر قـــرارداده ایم.بنابراین ما بایستی سعی وتلاش کنیم تا تخریب هایی را که خود وارد نموده ایم جبران نماییم تا بدهی ما تسویه گردد به ترتیب ذیل :

1- بازپرداخت بدهی یا جبران تخریب نسب به خودمان که شامل :

الف : جسم و روان خودمان

ب : شخصیت یا حیثیت یا شرف انسانی خودمان

                            ...............

 

الف : جسم وروان خودمان :

اولین و مهم ترین بازپرداخت بدهی مربوط به رفع تخریب از جسم وروان خودمان می باشد که یا در حال بازسازی آن هستیم ویا آن را بازسازی نموده ایم .به عبارت دیگر در حال سفر اول هستیم و یا سفر اول تمام شده است اگر سفر اول ما تمام شده است بایستی حتماً برنامه ورزشی منظمی را برای خود به اجزا در آوریم مثل شنا فوتبال والیبال دویدن و یا هرورزش دیگر و اگر قادر به اجراءهیچ گونه ورزشی نبودیم حداقل روزی یک ساعت پیاده روی نسبتا تند که از آرام شروع می کنیم تا به سرعت برسیم .عملیات ورزشی برای رسیدن به تعادل و داشتن جسم و روانی سالم و شاداب و راه اندازی و فعال کردن سیستم های شبه افیونی جسم و اگر در حال بازسازی جسم وروان خود هستیم یعنی سفر اول بایستی با دقت تمام کوشش کنیم تا با کاهش مواد مصرفی خود طبق پله های تعیین شده و دستورات راهنما نسبت به راه اندازی سیستم های شبه افیونی جسم خود اقدام نماییم و از ورزش های سنگین جداً خودداری کنیم چون در شرایط بازسازی جسم ورزش سنگین میتواند مخرب باشد در ضمن در طول سفر اول با کاهش مواد بعضی از بیماری هایی که ممکن است تا کنون در اثر استفاده بی رویه ازمواد خود را پنهان نموده بودند از زمان کاهش پله ها خود را بروز دهند مثل :درد دندان درد کلیه دردمفاصل نامنظم بودن ضربان قلب و.....

از آنجایی که جسم در حال بازسازی سیستم شبه افیونی و ایمنی خود می باشد تجربه به ما نشان داده است که بعضی از بیماریها در کاهش تدریجی خود به خود درمان می شوند در این شرایط اگر بیماری به صورت اورژانس و غیر قابل تحمل است حتما به پزشک مراجعه گردد درغیر این صورت منتظر باشیم تا سفر اول تمام گردد.

ب : شخصیت یا حیثیت یا شرف انسانی خودمان

مرحله بعدی جبران تخریب از خودمان مربوط به جبران تخریب از شخصیت خودمان می باشد البته لازم به توضیح است نمی توانیم بگوییم هر کس معتاد است کاملا بی شخصیت است اگر چنین بگوییم سخنی خردمندانه نیست منظور این است که به هر حال ما با مصرف مواد مخدر قطعا به شخصیت خود ضربه ای وارد نموده ایم ممکن است این ضربه کم ویا زیاد باشد به هر حال هیچی نیست ما تحت تاثیر مواد مخدر الکل یا قرص رفتار غیر معقول را از خود بروز داده ایم و اعتماد دیگران نسبت به ما سلب گردیده است و گاهی اوقات نگاه های حقارت آمیز و یا توهین آمیز دیگران را روی خود احساس می کردیم گر چه به روی خــود نمی آوریم اکنون بایستی در مسیری حرکت کنیم و دست به اقداماتی بزنیم تا اطرافیان به مرور زمان به ما اعتماد کنند ونگاه خود را عوض نمایند مثلا ممکن است ما در نظر دیگران فردی دروغگو و یا بدقول بوده ایم بایستی با عمل سالم خودمان این جو را از بین ببریم به عبارتی وقتی خودمان را باور کنیم دیگران هم مارا باور خواهند کرد .

2- دومین مرحله جبران تخریب بایستی از اعضای خانواده صورت پذیرد . مگر دیگران گناه کردند که پدر و مادر خواهر برادر فرزند و یا همسر ما شده اند ؟اگر خوب نگاه کنیم در خواهیم یافت که ما با مصرف مواد مخدر قرص الکل چه لطمه های جبران ناپذیری به آن ها وارد کرده ایم  چقدر آن ها را آزرده ایم هم از نظر روحی وروانی وهم از نظر حیثیتی و آبرویی به طور کامل هم مادی وهم معنوی تا جایی که گاهی اوقات شرم داشتند که مارا به دیگران معرفی نمایند ونسبت خود را با ما آشکار کنند.اکنون در صدد جبران تخریب بر می آییم این نکته باعث گمراهی ما نشود که مثلا برویم و به اعضای خانواده بگوییم من اشتباه کردم معذرت می خواهم مرا حلال کنید و پس از آن هر اتفاقی که رخ داد صورت حق به جانب به خود بگیریم وبگوییم من معذرت خواهی کردم دیگرچه میخواهید خیر !در کنگره 60 جبران تخریب اینگونه نیست چون جبران تخریب و یا بازپرداخت بدهی با زبان کاریست آسان لازم است ولی کافی نیست جبران تخریب بایستی با عوض شدن اندیشه زبان کردارما انجام پذیرد به سخن دیگر بایستی به سمتی حرکت کنیم که معرفت عمل سالم و عدالت با چاشنی عشق و محبت در اندیشه زبان و کردار ما خود را به نمایش در بیاورد.

3- سومین مرحله جبران تخریب مربوط به فامیل دوست آشنایان وبه طور کلی جامعه و کل هستی میباشد . در این مرحله اگر بدهی به کسی داریم به آرامی وبه مرور زمان پرداخت نماییم و اگر خسارتی را به اشخاص وارد نموده ایم اگر امکان جبران وجود دارد بصورت مستقیم یا غیر مستقیم جبران نماییم و همین طور خساراتی راکه به جامعه وارد نموده ایم که البته می توانیم آن را با تبدیل شدن به انسانی سالم و صالح تلافی کنیم.

تا باد چنین بادا !

                                                  پایان وادی هشتم


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهان بینی/جهان/بینی/راه هفتم/حرکت/انسان ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه هفتم :

رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است ، یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت می نمائیم .

در اين وادي بحث را روي پيدا كردن راه ادامه ميدهيم تا به اهميت آن بيشتر پي ببريم زيرا مسئله فوق العاده مهمي است .چه انسانها و دوستان زيادي از ما قرباني شدند فقط به دليل اينكه راه را پيدا نكردند و يا اشتباه رفتند . چه بسيارند معتاديني كه قرباني شدند و زندگي آنها متلاشي شد فقط براي اينكه راه را پيدا نكردند . بعضي از آنها از هيچ تلاشي فرو گذاري نكردند و انسانهاي مصمم و با اراده أي هم بوده اند ، اما فقط در اثر انتخاب غلط ، وسايل نابودي خود و ديگران را فراهم نمودند . حتي برخي كه راه حل نهائي را براي ترك اعتياد پيدا نكردند دست به خودكشي زدند . ما نمي توانيم بگوئيم كه آنها بي اراده بودند . چرا كه اراده فوق العاده قوي هم داشتند اما جسم آنها از تعادل طبيعي خارج شده بود و آنها بيمار بودند . بيمار جسم . نه بيمار روحي و رواني . چون وقتي جسم در حال تعادل نباشد روح و روان را هم از تعادل خارح ميكند ولي ريشه بيماري ، عدم تعادل جسم ميباشد. مشكل پيدا نكردن راه صحيح در تمام زندگي ما نقش موثري دارد . چه انسانهاي زيادي وارد دسته هاي گوناگون شده و به خيال خود راه درستي انتخاب كرده بودند و به فكر خود به مرغزار ميرفتند در حالي كه سر از مسلخ در آوردند و نابود شدند و زماني فهميدند كه كار از كار گذشته بود. بنابراين يافتن راه ، يكي از مهمترين و اصلي ترين مسئله ها مي باشد.

 

خوب مي دانيم اعتياد به آرامي و اندك اندك جلو ميآيد و همه چيز را سر راه خود نابود مي كند هر چه انسان اراده محكم تر داشته باشد ، زودتر به دام اعتياد مي افتد. بعبارت ديگر آنهايي كه تصور نميكنند هرگز معتاد شوند و با همين اطمينان گاهي مواد مصرف ميكنند ، قطعاً معتاد خواهند شد. در دريا كسي غرق مي شود كه شناگر باشد .كسي كه شنا بلد نيست اصلاً وارد آب نمي شود. ما از سنگ سخت تر و از آب نرم تر نداريم ، اما همين آب با خصوصيات نرمي خود قطره قطره روي سنگ ميريزد و در نهايت و به مرور زمان آنرا سوراخ و در نهايت آنرا متلاشي مينمايد. ما سالها سنگ بوديم و خرد شديم . از حالا بايستي آب باشيم تا از طوفان در امان بمانيم . ما تجربه كرديم و اعتياد براي نابودي ما از همين روش استفاده كرد و شخصيت و اراده ما را در هم شكست و ما را به زانو در آورد.

 

قبل از اينكه راه را پيدا كنيم سئوالات ذيل را مطرح ميكنيم:

- چرا ما چندين بار تمام سختيهاي ترك اعتياد را تجربه و تحمل كرده ايم و دوباره به اعتياد روي آورده ايم ؟

- چرا تمام اهانتها و حقارتهاي جامعه را ميپذيرفتيم و حاضر نمي شديم ترك اعتياد نمائيم؟

- چرا بعضي از ما از خانواده طرد شده و حاضر نبوديـم ترك اعتيـاد نمائيـم ؟ و مرتـب شكسـت می خورديم ؟

- چرا بعضي از ما در مراكز بازپروري معتادان ترك اعتياد نموديم و دوباره به اعتياد برگشتيم؟

- چرا بعضي از ما تمام سرمايه خود را از دست داديم ولي حاضر نمي شديم ترك اعتياد كنيم و اگر هم ترك مي كرديم دوباره به اعتياد روي ميآورديم؟

- در نهايت چرا بعضي از ما پس از ترك اعتيادهاي گوناگون چون نتوانستند ترك اعتياد نمايند خودكشي كردند؟

 

چرا ؟ و همين طور دهها و صدها چراي ديگر ؟ حتماً همه پاسخ مي دهند يك جو غيرت ، بي ارادگي ، خودخواهي ، بيماري رواني ، حيوانيت ، عدم اعتماد به نفس . اما ما به اين نتيجه رسيده ايم كه ما بيمار هستيم و معالجه بيماري ما در كوتاه مدت مثل يك هفته و يا 20 روز امكان پذير نيست . ما براي روشن شدن وضع بيماري خودمان و تعيين راه صحيح براي مقابله با اين بيماري مهلك ، اول بايستي اوضاع و احوال خودمان را بررسي كنيم تا آگاهانه برويم سر حساب . ما به اين تجربه و يا اين دانش رسيده ايم كه وقتي مواد به ما نرسد و يا مواد خود را قطع نمائيم يك دسته اختلالات در جسم و روان ما پديد مي آيد كه به شرح ذيل است  :

الف : عكس العمل ها يا اختلالات آشكار

وقتيكــه ما به مـواد مخـدر از خانـواده تـرياك معتاد شده ايم، اگر مواد به ما نرسد و يا خود مواد را قطـع نمائيم ، يك سري عكس العملهاي زير كه آشكار و مشخص است در جسم ما بروز مي نمايد . مثل : آبريزش بيني ، عطسه هاي پياپي ، عرق كردن ، اسهال ، استخوان درد ، بي خوابي ، گرفتگي عضلات ، پرش پا ، و دهها بدبختي ديگر . اين مرحله را ظاهراً مرحله سم زدايي ناميده اند . گرچه كساني كه اين اصطلاح را گذاشته اند ظاهراً توي باغ نبوده اند چون تمام مشكلات بالا در اثر كمبود همين سم در بدن بوجود مي آيد . ديگر لازم نيست كسي باقيمانده آنرا هم بزدايد و مشكلات ما هنگام ترك شديدتر شود . به هر حال اين مرحله را كه كمتر از 5 درصدٍ بارِ درمان از نظر جسمي يا فيزيكي به عهده دارد را مي توان طبق روشهاي ذيل انجام داد :

1 ) مواد را قطع نمود و از هيچ دارويي استفاده نكرد كه كمي مشكل ولي امكان پذير است و ظرف يك هفته اختلالات و عكس العملهاي آشكار تا حدودي به حالت تعادل مي رسد.

2 ) مي توان ظرف مدت يك هفته تا 20 روز با داروي مناسب از عوارض مرحله سم زدايي كاست و آن را گذراند . البته با كمك پزشك حاذق .

3 ) مي توان ظرف مدت يك هفته تا 20 روز ، خود شخص ، مـواد راكاهش داده و به صفر رساند و اين مرحله را طي نمود .

ب : عكس العملها يا اختلالات پنهان

اين مرحله كه نزديك به 90 درصد بارِ درمان جسمي و فيزيكي و در نتيجه روحي و روانــي را به عهــده دارد پس از طي مرحله آشكار، خود را نشان مي دهد ولي اين اشكالات از نظر ديگران پنهان است و بين 6 تا 9 ماه درمان آن طول مي كشد و مشكلات آن به قرار ذيل است :

بي خوابي ، كم حوصلگي ، پرش عضلات ، تنبلي ، بالا رفتن ميـل جنسي در عــــوض ناتواني جنسي (انزال زودرس)، گوشه گيري ، احساس پوچي كردن ، عدم تمايل به ادامه زندگي ، زود خسته شدن ،كند ذهني ، حرف خود را فراموش كردن ، از چيزي لذت نبردن .

اما امروز به اين دانش رسيديم كه در اثر استفاده از مواد ، سيستم ضد درد بدن خود و همين طور سيستمهايي كه مواد شبه افيوني را در بدن ما توليد ميكنند را منهدم نموده ايـم و براي ترميم آن وقت لازم است هر چند بعضي از اين سيستم ها امكان دارد به صددرصد بازدهي خود نرسند ولي به بازدهي بالاي 90% مي رسند . ما از روزي كه به آرامي به صورت يك معتاد تمام عيار در آمديم هرگز تصور نمي كرديم مواد مخدر چنين تخريبي را در شهر وجودي ما بوجود آورد . تصور مي كرديم با چند روز مصرف نكردن و كمي ناراحتي، مسئله حل مي شود ولي امروز به اين نتيجه رسيديم كه تخريبي را كه اعتياد در جسم ما بوجود مي آورد كمتر از تخريب ساير بيماريهاي خطـرناك نيسـت و خـود را مسئول مي دانيـم كه اين دانش را به معتادين برسانيم تا راه خود را بدانند و هـم به تمامي انسانها تا همه آگاه شوند در چه مسيري قدم ميگذارند كه رهايي از آن به اين سادگي ها نمي باشد.

اكنـون با توجه به توضيحـات بالا هر شخـص بايد بدانـد كه مشكل او چيست و خود راه حلي براي آن بسته به شرايط اجتماعي و اقتصادي خود در نظر بگيرد. چون طول اين مسير تقريباً 10 ماه است و تعيين مسير و چگونگي طي آن بستگي به شخص دارد چون ما نبايستي از خود انتظار داشته باشيم يك هفته أي خوب شويم و به سلامت يك شخص عادي و طبيعي برگرديم .

بنابراين اول بايستي راه خود را كه به هدف نزديك باشد تعيين نمائيم و در نظر داشته باشيم راه طولاني را سريع نمي توان پيمود و فعلاً راه ميان بر و بي راهه هم ندارد. هر چه به بيراهه برويم دوباره بازگشت آن به نقطه آغاز حركت ما خواهد بود.

مسئله أي ديگر كه بايستي در اين وادي به آن بپردازيم اين است كه راه مسير زندگي خود را نيز پيداكنيم، چون قدر مسلم زندگي ما هم قطعاً آشفته شده است و بايستي تعيين نمائيم كه هدف ما كجا است تا بهترين مسير را براي رسيدن به آن تعيين نمائيم تا مجدداً ما را به سمت نابودي سوق ندهد. اكنون به شهر وجودي خود نگاه مي كنيم .

در ايـن شرايـط ممكن است بعضي از سران اين شورا متوجه حيله نفس امر كننده بشوند و تخريب و انهـدام كشور را رؤيت نمايند و تصميم بگيرند رئيس شورا را از حكومت ساقط نمايند ولي افسـوس هر بار كه يورش مي برنـد تا قدرت را به دست بگيرند شكست مي خورند و با دادن تلفات سنگين عقب نشيني ميكنند. پس از شكست هاي پي در پي، سران صالح شورا سعي مي كنند تمام نيروها و راه كارها و قدرت و توان دشمن را حساب كنند و اطلاعات دقيق و لازم را كسب نمايند . از آنجائيكه نمي توانيم تمامي سربازان نفس اماره را نابود نمائيم (چون فرزندان كشور خودمان هستند و كمي كم شعور هستند) بهتر است آنها را از راه صحيـح تربيت كنيـم . البتــه خوب مي دانيم كه يك شبه نميتوان آنها را تربيت نمود بلكه زمان لازم است . اين سربازان هر زمان گرسنه باشند كاري به هيچ چيز ندارند و حمله خود را آغاز مي نمايند و غذاي آنها مواد مخدر است . براي تربيت آنها يكي از روش ها اين است .

به آرامي همان غذاي سابق و يا مشابه آن را به آنها بدهيم و اندك اندك از آن بكاهيم و غذاي سالم و طبيعي را ذره ذره جايگزين نمائيم تا آنها به مرور تربيت شوند و نظم كشور ما مختل نشود . ولي اگر يكمرتبه غذاي آنها را قطع نمائيم طبيعي است براي مدت نسبتاً طولاني با اختلالاتي روبرو خواهيم بود و وقتيكه تمام ساكنين اين كشورعظيم، تربيت شدند و به رشد و آگاهي لازم رسيدند ديگر نه رئيس نفـس امـر كننــده و نـه رئـيس نفس سرزنش كننده نميتـواننـد حكومـت نمايند و رياسـت شـورا را رئيـس نفس مطمئنه به عهده مي گيرد و چون فرايزدي دارد مي گويد با دست خودتان نفس خودتان را به هلاكت نيندازيد يعني آنچـه از نعمـت ها براي شما ارسال كرده ام استفاده نمائيد . لازم نيست شما تارك دنيا شويد . مي توانيد از همسر، ثروت ، لذت هاي گوناگون برخوردار باشيد ولي از راه صحيح و راه مستقيم . مي توانيد همسر داشته باشید ولي زنباره نباشيد . مي توانيد خوش لباس باشيد اما براي تفاخر نباشد . بالاخره مي توانيد آب خوردن بياشاميد اما نه زيرآب . چون آب خوردن در زير آب يعني خفه شدن.

                                          پایان وادی هفتم

 


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: رمزوراز/کشف حقیقت/یافتن راه/برداشت/انسان ها/روح و روان ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه ششم :

حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نماییم .

 

عقل درتكامل مانند ماشين،تابع خود ميباشد. درحاليكه روح با لطافت منحصر به خود با اراده عقل ، رهبري ميشود .

دراين وادي به يكي از اساسي ترين و اصلي ترين مؤلفه هاي صور پنهان انسان يعني عقل ميرسيم . عقل يكي از مهمترين و سرنوشت سازترين مسائلي است كه آغاز و پايان مشخصي ندارد و ما بايستي در تمام سير تكاملي خود به فرمان آن يعني فرمان عقل برسيم .

واقعاً چقدر راه دشوار و صعب العبور و در عين حال شيريني دارد تا به فرمان عقل نزديك شويم . عقل كل مانند خورشيدي است كه به تمامي هستي و نيستي مي تابد و ماو همه موجودات و انسانها بسان خانه هائي هستيم كه از يك روزنه ، نور وارد آن ميشود . البته اين روزنه بصورت خودكار عمل ميكند بعبارتي هرچه ما بطرف ارزشها يا روشنيها حركت نمائيم اين روزنه بزرگتر ميشود . درنتيجه نور(عقل) بيشتري وارد خانه ما ميشود و هرچه بطرف ضدارزشها يا تاريكي ها حركت نمائيم اين روزنه تنگ تر ميشود. عقل از موادي تشكيل شده كه ما هنوز ذره اي از آن را لمس نكرده ايم و عقل هرچه باشد از گوشت و پوست و استخوان نيست. براي همين موضوع است كه فناناپذير است چون با مرگ از بين نميرود . ممكن است گفته شود پس مغز چيست ؟ مغز جايگاه يا وسيله و يا بهتر است بگوئيم مترجمي است براي عقل . همانطوريكه زبان وسيله يا ابزاريست براي چشيدن.عقل در كيهان يا كشور وجودي ما و يا جسم و روان ما درحكم يك فرمانرواي عادل و بزرگ است كه نشان از قدرت مافوق دارد و يا به ديگر سخن فرَ ايزدي دارد .

اجراي كليه فرامين اين فرمانرواي بزرگ(عقل) مارا به راه مستقيـم و رسيدن به هدف والاي انسانـي و جايگاه تعيين شده هدايت مينمايد تا به جائي برسيم كه بگوئيم شو ! بشود ! بعبارتي هرچه فرمان بدهيم همان اجرا ميشود .

عقل با وجود اينكه يكي از صور پنهان انسان است ولي ما براحتي ميتوانيم او را حس كنيم و صداي او را بشنويم . اگر بخواهيم همين الآن صداي عقل را بشنويم و در يك لحظه تصميم بگيريم كه كــاري غيرمعقول و غير منطقي انجام دهيـم( مثلاً : تصميم بگيريم يك سيلي محكم به صورت خود بنوازيم ! ) بلافاصله يك نداي دروني به ما پاسخ ميدهد : مگر خل شده اي ديوانه ؟ حالا حتماً ميدانيم اين صداي كيست؟ بله ، اين صداي عقل است . ممكن است بلافاصله صداي ديگري در درون ما بگويد : براي خنده هم كه شده بزن . حتما ميدانيم اين صداي كيست ؟  بله . اين هم صداي نفس امر كننده (نفس اماره ) است كه ميخواهد ما را مورد تمسخر ديگران قرار بدهد تا بگويد تو هنوز يك آش و لاش بيشتر نيستي و زماني كه ما تصميم گرفتيم مواد مصرف نكنيم اگر در شرايطي قراربگيريم كه دسترسي به مواد سهل باشد در موقع مصرف يك ندا را ميشنويم كه ميگويد : كار را خراب نكن ! دوباره شروع نكن! خودت را دوباره بدبخت ميكني ! ارزش ندارد ! وصداي ديگري ميگويد : فقط همين يك بار مصرف كن ! سرحال ميآئي ! كيفت كوك ميشه ! هيچكس نمي فهمد ! قول ميدهم فقط همين يك بار باشد ! قول ميدهم ديگر مصرف نكنم ! و بلافاصله انواع و اقسام فيلم هاي هوس انگيز كه نشان دهندة تصويرهاي ذهني نشئگي است در ذهن ما به نمايش در ميآيد و ميخواهد ما را به طرف مصرف مواد سوق دهد .

حتمـاً حالا ديـگر متوجـه ميشويم كه اولـي ، صداي عقـل است و دومي ، صداي نفس امر كننده . اكنون متوجه شده ايم كه مشكل اساسي و قسمتي از نبرد درون همينجاست . چون در مقابل اين فرمانرواي عادل يك نيروي فوق العاده قوي و زيرك وجود دارد كه نمي گذارد ما به فرامين فرمانروا يا عقـل توجه نمائيم و اسـم اين نيرو را حالا خوب ميدانيم كه نفس امركننده است .

اكنون شهر وجوديِ درون و برون خود را تشبيه به يك سرزمين ميكنيم و براي سلولهاي جسم ، عقل ، نفس و ساير نيروها شخصيت هائي را خلق ميكنيم تا موضوع روشن تر شود .

در اين سرزمين همه نوع انساني يافت ميشود . اقوام وحشي ، انسانهاي فاسد ، انسانهاي صالح و پيشرفته . در اين سرزمين شورائي وجود دارد كه بزرگان تمام اقوام درآن جمع شده اند . در اين شورا كليه خواسته هاي مردم و تصميم هائي كه گرفته ميشود به عرض حاكم فرمانروا ميرسد و اگر فرمانروا آن را درست تشخيص داد فرمان صادر ميكند كه به خواسته ها و تصميمها عمل شود و بلافاصله دستورها انجام ميشود . تا زمانيكه اين شورا تصميم هاي منطقي و عقلائي بگيرد مشكلي ايجاد نميشود ولي وقتي شورا، در اثر فشار رؤساي قبايل وحشي ، فاسدها و منحرفين تصميمهاي غيرمنطقي بگيرد اوضاع تغيير ميكند و فرمانرواي بزرگ دستورات و فرامين را جهت اجرا صادر نميكند.

در اين مرحله روئساي قبايل وحشي كه دائماً دنبال غرايز حيواني خود هستند با بعضي از سران فاسد خودكامه و خودخواه در صدد حيله و تزوير و خيانت برميآيند و رياست خود را به نفس امركننده ميسپارند و سعي ميكنند با انواع و اقسام حيله ها و وعده هاي فريبنده و نمايش فيلمهايِ هوس انگيز و تحريك كننده ( كاري كه توسط ذهن انسان انجام ميشود و مرتب تصوير ميسازد و مجسم ميكند ) و هزاران دلائل واهي و دروغين بقيه را با خود هماهنگ نمايند و برعليه فرمانرواي لايق ، يك كودتاي بي سروصدا را به انجام برسانند .

در اين شرايط عملاً فرمانروا از قدرت كنار گذاشته ميشود و در حاشيه قرار ميگيرد و فقط گاهي دستوري ميدهد ولي زمام امور در اختيار نفس امركننده قرار دارد . حالا ديگر بگرد تا بگرديم .كيف همه كوك و نان همه در روغن است و ساكنين اين شهر عظيم غرق در سرمستي هستند و نميدانند دارد چه آشي برايشان پخته ميشود كه وجب كه چه عرض كنيم ده وجب بدبختي رويش سوار است و به آرامي و اندك اندك انهدام شروع ميشود ويا اين كشور تاسرحد نابودي پيش ميرود و نابود ميگردد تازمانيكه يكي ديگر از بزرگان شورا دست به اقدامي بزند و شروع كند به نكوهش و سرزنش ساير بزرگان و از سرعت انهدام كمي جلوگيـري كند كه البتـه نـام ايـن بـزرگ ، نفـسِ سرزنش كننده ميباشد و قدرت را از نفس امركننده ميگيرد و بزرگان دوباره دنبال فرمانرواي بزرگ ميروند و او را با شرط و شروطي به قدرت برميگردانند و البته نه قدرت كامل و مطلق .

اين داستان ادامه دارد و اوضاع كشور بهتر ميشود . گاهي بزرگان به نعل ميزنند و گاهي به ميخ ، اوضاع قدري آشفته است يك روز خوب است و روز ديگر بد . تا يك روز بزرگي ديگر از اين شورا بلند شود . نام اين بزرگ نفسِ مطمئنه ميباشد.اگر روزي نفسِ مطمئنه به قدرت برسـد آنروز،روز فرمانروائي مطلقِ فرمانروايِ عادلِ ، عقل خواهد بود و آنروز، روز فرمانِ عقل است.

حالا حكايت اين فرمانرواي بركنارشده و رياست شورا، حكايت ماست . چون مواد مخدر با فرماندهيِ نفس امركننده ، آنچنان اوضاع و احوال كشور جسم و جانِ ما را بهم ريخته كه به اينجا رسيده و درشرف انهدام كامل قرارگرفته ايم و اكنون باز براي بعضي از ما اين انهدام ادامه دارد و هرزمان تصميم مي گيريم كه مواد مخدر را كنار بگذاريم بلافاصله توسط رئيسِ شورا كه جنابِ نفس امركننده ميباشد دستور داده ميشود و تمامي اراذل و اوباش و سربازان وحشي كه تشنه مواد مخدر ميباشند به سـرتا سرِ كشور وجوديِ ما تاخـت وتـاز ميكنند و تمامي شهر ما را به لرزه در ميآورند و حتي با قلم و چكش به جان استخوانهايِ دست و پا مي افتند تا اگر ذره اي مواد يا مرفين داخل مغز استخوان است آن را خارج نمايند و بلافاصله توسط نفسِ امركننده انواع و اقسام فيلمها و صحنه هاي مصرفِ مواد را در ذهن ما به نمايش ميگذارد و ميگويد كه اگر مصرف كني ! فقط يك ذره ! تمامي مهاجمان دست از حملـه برميدارند و همــه چيز عادي و عالي ميشود. با مصرف يكبار بلافاصله دركمال ظرافت نقشِ نفسِ اماره عوض ميشود . تاحالا ميگفت فقط يكبار . حالا ديگر ميگويد تو نبايستي مصرف ميكردي . حالا كه مصرف كردي فرقي نميكند . آب كه از سر گذشت چه يك نِي چه صد نِي . واقعاً اين نفس چقدر زيركانه و چقدر با ظرافت عمل ميكند و مكانيزم بسيار بسيار حساب شده اي داردكه درفكرنميگنجد و براي مقابله با آن بايستي انسان خيلي خيلي قدر باشد وعقابِ سفيد درونِ خود را بشناسد .

 

پایان وادی ششم


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: حکم/عقل/فرمانده/تکامل/صور/انسان/مغز/فرایزدی/نفس ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه پنجم :

در جهان ما تفكر، قدرت مطلق حل نيست .بلکه  توام با رفتن و رسيدن ، آن را كامل مي نمايد .

 

در اين وادي ما بايستي تفكرات خود را از قوه به فعــل در آوريم، به عبارت ديگـر هرچه فكركردهايم ، با آن دسته از افكاري كه منطقي هستند وارد مرحله اجرايي و عمل شويم و ساختارهاي جديد را بوجود آوريم.

در اين قسمت بايد پاك سازي و سازندگي را از خود آغاز نماييم و اگر خوب فكر كرده باشيم قطعاً به اين نتيجه رسيده ايم، تا زمانيكه خود را اصلاح ننمائيم خيلي مشكل بنظر ميرسد، قادرباشيم اين اصلاحات را بخواهيم درحد خانواده و ديگران گسترش بدهيم . براي اصلاح اخلاق و رفتار و كردار و منش خود ، در كل بايستي سه اصل، پندار نيك ، گفتار نيك و كردار نيك را هميشه در نظر داشته باشيم . چون وقتي انديشه و تفكرات ما نيك باشد به صورت خودكار گفتار ما هم نيك خواهد شد و زماني كه گفتار ما نيك باشد به طرف كردار نيك هم رهنمود خواهيم شد . بنابراين براي شروع مرحله پاك سازي خودمان و حركت به طرف ارزش ها بهتر است كه پله هائي در نظر بگيريم كه نقطه عطفيمي باشند و تا زماني كه اين پله ها را عملاً طي ننماييم مشكل است به روشن بينـي لازم و يا ديد كلي دست بيابيم . البته لازم به ذكـراست اين پله ها را قادر نخواهيم بود يك روزه به انجام برسانيم بلكه شايسته است به مرور زمان به انجام برسانيم ولي هر قدم كوچكي هم برداريم ما را به هدف نزديكتر مي گردانند. اكنون به طور خلاصه به شرح آنها ميپردازيم .

1- برگشت از ضد ارزش ها

روح و روان آدمي چون اصولاً پاك و بي آلايش است، وقتي كه به ضدارزش ها آلوده گردد بيقرار ميشود، و اين ضد ارزش ها به صورت عام و كلي ميباشد و فقط نميتواند شامل موادمخدر باشد، بنابراين بايستي از ضدارزشها پرهيز نماييم، در اينجا ما فرا ميگيريم كه بتوانيم چندكار را با هم انجام دهيم و هماهنگي بين تمام سطوح زندگي خود بوجود آوريم .

 

2-  خودداري

خودداري از انجام كارهايي كه خوبي و بدي آنها براي ما قابل ترديد است . براي مثال ما نمي دانيـم درمكاني كه مواد مخدر مصرف ميكنند و يكي از دوستان صميمي ما آنجاست براي ديدن دوستمان آيا بايد به آن مكان وارد شويم يا خير؟ در اين صورت چون نيك و بد آن را نميدانيم بايستي از رفتن به آن مكان خودداري نماييم.

 

3-  قناعت

شايسته است در تمام طول درمان خودمان خصوصاً در سفر اول و بعداز آن با حداقل امكانات زندگي نماييم، در اين قسمت انحرافي بوجود نيايد كه ما بايستي تا آخر عمرگدا و مفلس باشيم! نه، ما بايستي در آينده پايه مالي زندگي خود را كاملاً مستحكم نماييم ولي از راه مستقيم، ولي نكته مهم اين است كه از امكانات اندكي هم كه فراهم نمودهايم بالاترين استفاده را بنماييم و هميشه براي چيزهايي كه داريم ارزش قائل شويم، كارمان صبح تا شب اين نباشد كه حسرت چيزهايي را كـه نداريم بخوريم. چون چيزي كه براي انسان باقي مي ماند، اندوخته انديشه و آگاهيهاي اوست كه كسب نموده است .

4- صبر

ما براي رسيدن به هدف خود و يا بهبودي و رهايي خود از دام اعتياد بايستي با بردباري صبركنيم و در صبرهم بيصبري نكنيم، چون تمام ساختارهـاي فكري ما ، توام با عملوصبر به نتيجه مي رسد، در حقيقت اگر گنـدم ميكاريم، فوري كههفته آيندهاش محصول مانميرسد كه آنرا درو كنيم، بلكه با مراقبت و آبياري به موقع پس از فرآيند زماني خودش ميتوانيم محصول كاشتـه شـده را برداشت نماييم. در مسأله بيماري اعتياد ما هم اين قضيه صادق است. ما ذره، ذره به سلامتي خود نزديك ميشويم و يكــي از مؤلفه هايي كه مسأله مـا را حل ميكند زمان است . پس بايد صبركنيم ، آن هم صبر نيكويي .

5-  وكيل

در طي مراحل مختلف و پيچ و خمهاي گوناگون كه سفر ميكنيم و باتمام تلاشي كه انجام ميدهيم ، شايسته است ، نيروي مافوق را وكيل خود گردانيم و هميشه نظر به فضل، خواست و ياري اورا مظهر همه چيز بدانيم تا او ما را همواره هدايت نمايد وكمك كند، فراموش نكنيم بايستي هميشه او را صدا بزنيم تا بيشتر ياريمان دهد  .

6-  رضا

شايسته است ما به قلبوزبان به آنچه نيروي مافوق براي ما تقدير نموده است همراه، راضي و خشنود باشيم، همراه با تفكر، تعقل و عمل ساختارهاي تازهاي را بوجود آوريم، چون چيزي كه ما را به راه مستقيم، هدف و فرمان عقل نزديك مينمايد ساختارهايي است درجهت ارزشها كه باتفكر ،تعقل و انجام بوجود ميآيد  .

7- تسليم

اين مقام بالاتر ازمرحله رضا ميباشد و حاصل نميشود مگر براي كساني كه مراتب و درجات پيشين را پيموده باشند و به بالاترين مرتبه يقين رسيده باشند، در مقام رضا هرچه نيروي مافوق مقرر فرمايد، موافق خواسته هاي ماست و راضي و خشنود ميشويم، اما در مقام تسليم ما را ديگر خواستهاي نيست جز خواسته نيروي مافوق بنابراين نه موافقتي داريم و نه مخالفتي، ناگفته نماند در اين زمان اجرا كردن مرحله تسليم فوق العاده دشوار و سخت است . ما از اكنون فقط با آن آشنــــا مي شويم و سعي مي كنيم به آرامي آنرا فرا بگيريم ولي اجراي اين مرحله شايد در پايان وادي چهاردهم و سفرسوم يعني رسيدن از خود به خالق قابل اجرا باشد.

به هر حال در وادي پنجم ما بايستي ساختارهاي فكري خود را به ساختارهاي عملي واجرايي تبديل نماييم .

 

 

 پایان وادی پنجم

 

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهان بینی , جهان , بینی , قدرت , مطلق , وادی , پنجم , قوه , فعل , ضد , ارزش , خودداری , قناعت , صبر , وکیل , رضا , تسلیم ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه چهارم :

در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن ، یعنی سلب مسئولیت از خویشتن .

 

در اين وادي ما با مطالب پر اهميت و سرنوشت سازي مواجه مي شويم، چون قدر مسلم برداشت و نگرش ما از نيروي مافوق يا نيروي نظام دهنده كل هستي يا خداوند ويا هرچه ما تصور مي كنيم درست و ناصواب بوده است . به دليل آنكه اگر ما آن نيرو را مي شناختيم هرگز اينگونه رفتار نمي كرديم و زندگي خود را با اعتياد به طرف نابودي سوق نمي داديم .

اكنون كه مي خواهيم اين نيروي مافوق را بشناسيم و به آن متكي باشيم بهتر و شايسته است شناختي واقعي به آن پيدا نمائيم چون ما اكثراً انسانهاي افراطي بوده ايم و بدون تفكر و اغلب احساسي يك مسئله را مردود ميدانيم و چشم بسته آنرا رد مي كنيم و يا احساسي و چشم بسته آنرا مي پذيريم و اين مسئله هميشه براي ما مشكل ايجاد مي نمايد .

اين نيروي مافوق و نظام دهنده هستي آنقدر عظيم و بزرگ است كه اكثراً ما آنرا در خود احساس ميكنيم و براي شناخت بهتر آن بايستي اول نگاهي به درون خود بياندازيم . چون اگر روزي بتوانيم خود را بشناسيم بدون ترديد آن نيرو را خواهيم شناخت آنگاه ما ديگر نميتوانيم انساني مثل دوران اعتياد خود باشيم . بنابراين دراين وادي سعي خواهيم كرد خودمان يا انسان را تا حدودي بشكافيم .

 شكافتن هسته انسان

هسته دو معني دارد : يكي هسته خود جسم و دوم هسته خارجي كه همان بقايائي است كه از جسم خاكي بصورت انرژي درمي آيد و به راه و مكانهاي تعيين شده سفر مي كند . ما اگر در بعد جسمي به درون خود بنگريم و تمامي آنرا خوب از لحاظ امور علمي بشكافيم ، بدون مانع مي توانيم به مركزيت آن كه انرژي هستي است توجه كنيم . مگر در صورتي كه فقط دنبال مال ويا مقام و يا مـواد باشيــم ( يا نشئه و يا خمار و هميشه خراب ) و اين اصلاً با تفكر انسان واقعي سازگار نيست .

درصورت دوم ، يعني توجه به انرژي ها ، هر آنچه باقي مي ماند به جهانهاي ديگر پي خواهيم برد و به كمك عقل خواهيم توانست به مجهولات بعد جسمي خود و به هسته خارج از جسم پي ببريم .

در خارج از جسم ، ديگر يك جهان نيست بلكه با فكر خويش ميتوانيم همه جهان ها را كماكان از نظر خود بگذرانيـم و اين واقعــه بــراي ديدگان مطيعِ نيروي مافوق به عينه اتفاق ميافتد .

ساير مخلوقات از اين موهبت چندان بهره اي نمي برند و هر انساني براي دست يافتن به اين مراحل بايستي لطف الهي همراهش باشد و بايد تزكيه و پاكسازي را از خود آغاز نمايد واين عمل ساده نيست.

هستي در جهانهاي مختلف به قدري متنوع است كه به تصور در نميايد به همين علت دور از باورهاست . ما هنوز ذره اي از آن را لمس ننموده ايم . بنابراين در اين وادي ما سعي ميكنيم به شناخت خويش و خويش خويشتن بپردازيم . براي شناخت انسان ، اجزاء و يا سيستمهائي را مشاهده ميكنيم كه براي ما قابل رؤيت هستند و به آنها صور آشكار انسان ميگوئيم و از اصطلاحات زير استفاده ميكنيـم

 صور آشكار انسان = جسم = شهر = درون = كالبد اول

 

اجزاء صور آشكار انسان :

 اگر بخواهيم چند نمونه را بگوئيم عبارتند از : مغز ، قلب ، كليه ، دست و پا و پنج حس ظاهر كه كوچكترين هسته تشكيل آنها سلول ميباشد يا هزاران سيستمهاي پيچيده كه ما حتي از درك بعضي از آنها عاجز ميباشيم .

 بعضي از سيستمهاي آشكار جسم دراثر استفاده از مواد مخدر و يا الكل از كار ميافتند و يا منهدم مي شوند مانند سيستم ضد درد بدن انسان و سيستمهاي توليد كننده مواد شبه افيوني . تا كنون از نظر علمي مشخص شده كه در بدن انسان بطور طبيعي 12 ماده شبه افيوني توليد مي شود مثل : خانواده اندروفين ها و انكفالين ها . نظر باينكه تحقيقات و مطالعات علـمي در كتب مختلف وجود دارد به شرح آن نمي پردازيم و موضوع را روي سيستمهاي پنهان يا هسته خارج از جسم ادامه ميدهيم .

 صور پنهان انسان = روان = وجود = برون = كالبد دوم

 

اجزاء صور پنهان انسان :

همانگونه كه جسم انسان يا كالبد اول از اجزاء اصلي و اساسي مختلفي تشكيل گرديده است در صور پنهان هم مسئله به همين صورت مي باشد اين اجزاء عبارتند از : نفس ، حس خارج از جسم ، عقل ، روح ، جسم مجازي ، آرشيو … در اين مرحله ما فعلاً به تعريف نفس مي پردازيم و سعي مي كنيم مفهومي از آن را ارائه دهيم .

 

نفس

قسمت اصلي يا اساسي در يك موجود مي باشد كه تعيين موجوديت ميكند در ظاهر و در باطن . اين نفس خواسته هائي دارد كه شامل كليه خواسته هاي معقول و غيرمعقول انسان است ويا خواسته هاي معقول و غيرمعقول جسم و روح انسان ( روح به معناي عاميانه ) ميباشد . موقعي كه هرموجود خواسته هايش به مرحله تعادل و ميانه رسيد وارد مرحله انساني مي شود . بعبارت ديگر يك حيوان خواسته هائي دارد كه غريزي وحيواني است و از مفهـوم تعقــل مثل يك انسان برخوردار نيســت .

وقتي كه به مرحله انساني پا گذاشت خود ، مختار است كه انتخاب نمايد يا فسق و فجور را انتخاب مي كند و يا تقوي و ارزشها را . كليه انسانها بايستي مراحل ضد ارزشها را به گونه هاي مختلف تجربه نمايند به عبارتي تمامي انسانها در دوزخ قرار ميگيرند و بايستي از آن خارج شوند.

 

مرحله نفس اماره :

 اولين مرحله اي كه يك انسان در وادي انساني تجربه ميكند نفسي است كه به خواسته هاي غيرمعقول خود مي پردازد و هيچ نگران كارهاي ضـد ارزشي كه انجام ميدهد نيست . بعبارتي كار خلاف انجام مي دهد و از خلاف خود خوشحال است . به اين مرحله از نفس ، نفس اغوا كننده يا فريب دهنده يا وادار كننده و يا نفس اماره ميگويند . امكان دارد انسان در اين مرحله آنقدر غرق شود كه خدا ميداند و بس . تا روزي متوجه عمل زشت خود بشود و سرش به سنگ بخورد تا متوجه شود هر عملي كه انجام مي دهد در نظام هستي بايستي پاسخگوي آن باشد .

 اين جهان كوه است و فعل ما ندا                       باز آيد اين نداهــا را صــدا

 كسي كه در مرحله نفس اماره است دروغ ميگويد و ناراحت نيست . مال مردم را بالا ميكشد و ناراحت نيست . حق و حقوق خود وخانواده و فرزند و همسر و همه را زير پا لگد مال ميكند و نگران نيست . آدم ميكشد عين خيالش نيست . انواع جنايتها را ميكند و به خيال خودش خيلي زرنگ است . اين شخص قطعاً خودش را درون دوزخ زنداني كرده است . به عبارت ديگر جهنمي را براي خودش ميسازد و همه روزه ، در همين دنيا در آنست . كسي هم كه مواد مخدر استفاده ميكند و به مرحله اعتياد پيشرفته ميرسد او هم بــه گونه اي ديگر دوزخي براي خودش درست كرده است . اصولاً دوزخ امري جاري و براي هر فرد در جريان است . هم در اين جهان و هـم در جهان هاي ديگر ادامه دار ميباشد و براي دوستاني كه در اين مرحله قرار ميگيرند هيچ كس جهت ترك اعتياد آنها كاري نميتواند انجام دهد مگر اينكه از اين مرحله خارج شوند يعني ترك مرحله نفس امر كننده .

 

مرحله نفس سرزنش كننده :

در اين مرحله كه شخص از نفس واداركننده يا دستور دهنده يا اماره خارج شد وارد نفس سرزنش كننده ويا لوامه ميشود . در اين مرحله انسان، كارخلاف انجام ميدهد ولي خودش را سرزنش ميكند و پشيمان ميشود.

اكثر دوستاني كه دراينجا جمع شده ايم خوشبختانه وارد اين مرحله از نفس شده ايم . چون از مصرف مواد مخدر و كار غير معقولي كه انجام ميدهيم پشيمان هستيم و آماده ايم كه خود را اصلاح نمائيم و از ضد ارزشها كه يكي از آنها اعتياد است فاصله بگيريم .

ورود به اين مرحله سكوي پرتابي است بطرف تكامل و انساني معقول شدن و كار معقول انجام دادن . اميدواريم بتوانيم از اين مرحله عبور كنيم و هرخواسته اي كه غير معقول است از تفكر، انديشه ، عمل و برنامه زندگي خود حذف نمائيم .

 

مرحله نفس مطمئنه :

نفسي كه كاملاً قابل اطمينـان است . در اين مرحلــه ، انسـان هيــچ كــارغيرمعقولي انجام نميدهد نه در ظاهر و نه در باطن . براي مثال منظور از باطن اين است كه اگر در خواب هم مواد مخدر ديد كه كاملا در اختيارش قرار دارد مصرف نميكند . اين آخرين مرحله تكامل نفس ميباشد و اگر هر كدام از ما بتوانيم به اين مرحله از نفس پا بگذاريم حساب خود را با مواد مخدر براي هميشه حل كرده ايم .

البته ما قادر نخواهيم بود كه چون مواد مخدر را قطع كرده ايم وارد اين مرحله شويم بلكه بايستي درتمام سطح زندگي از كارهاي غير معقولِ خود دست برداريم . آنوقت مي توانيم وارد بهشت نيروي مافوق گرديم . نيروي مافوق بهشت هاي گوناگوني دارد ولي فقط گروهي كه به نفس مطمئنه پا گذاشتند حق دارند وارد بهشتِ خاصِ او شوند . در اين مرحله هيچكس به انسان سخن لغو و بيهوده نمي گويد به عبارتي ما كارهاي بيهوده و غيرمعقول و ضد ارزش انجام نخواهيم داد بنابراين هيچكس نميگويد بالاي چشمت ابروست و هميشه آسوده خاطر خواهيم بود وهمه جز سلام و عليك با ما خرده حسابي ندارند و اين مسئله در هر دو جهان صادق است .

»در اين مرحله انسان كانالي ميشود براي اجراي فرامين نيروي مافوق»

نتيجه اي كه ازاين وادي ميگيريم اين است : درتمام مراحل ما سعي و كوششِ لازم را براي رسيدن به اهداف به انجام ميرسانيم و نيروي مافوق ما را ياري و هدايت خواهد نمود . به عبارتي از ما حركت و از خدا بركت . اين نكته را ميدانيم كه فردي كه در مرحله نفس دستور دهنده يا لوامه قرار دارد و مرتب به فرامين و دستورات غيرمعقول و ضدارزش نفسِ خود عمل ميكند و خواسته هاي او را به اجرا ميگذارد اگر صبح تا شب هم دعا كند كه خداوند نواقص او را برطرف كند درست مثل اينست كه راهنماي اتومبيـل خودرا براي گــردش بــه راست روشن ميكند ولي به سمت چپ مي پيچد در حقيقت با اين عمل سر خود را شيره مي مالد و مسئوليت خودرا بر گردن نيروي مافوق مي اندازد و صبح تا شب هم طلبكار است كه چرا نيروي مافوق مسائل اورا حل نميكند ؟ درصورتيكه ما ميدانيم ، نيروي مافوق به انسان اختيار داده و مسئوليت عبور از مرحله نفس اماره را بعهده انسان گذاشته تا طي طريق نمايد تا به آرامي به فرمان عقل نزديك شود .

اگر ما مرتب دلمان بخواهد بطرف ضدارزش ها برويم ولي از نيروي مافوق بخواهيم همه مسائل مارا در جهت ارزشها حل كند و حاضر نباشيم هيچ قدمي براي رسيدن به ارزش ها برداريم ، كورخوانده ايم واين فقط يك ترفند است كه با اين حركت مسئوليتي را كه به ما اعطاء شده ميخواهيم به خودِ نيروي مافوق برگردانيم .

 

اين قانون پذيرش مسئوليت و واگذاركردن اختيار به انسان درتمام مراحل زندگي انسان و تمام مراحل تكامل نفس مثل اماره ، لوامه ، مطمئنه نيز صادق ميباشد . بنابراين ميگوئيم در مسائل حياتي مسئوليت دادن به خداوند يعني سلب مسئوليت از خود ميباشد و در اين مقوله تكليف معلوم نيست كه چه كسي بايد به فرمان عقل برسد . آدمي يا الهي ! براستي منظور نيروي مافوق كه خود فرمانرواي مطلق است از فرستادن ما به پائين ترين نقطه خلقت ، غير از اين است كه بايستي انسان خودش با داشتن اختيار و پذيرش مسئوليت به بالاترين نقطه تكامل برسد ؟ البته اين را نيز ميدانيم كه هروقت نيروي مافوق را صدا بزنيم مارا ياري و هدايت خواهد نمود مشروط بر اين كه ما نيز در جهت خواستِ مثبتِ خود قدمي برداريم . به سخن ديگر فرض كنيم در يك لحظه سيم ما به نيرويِ مافوق وصل شود . شايسته است كه براي حفظ اين اتصال به طرف مبداء سيم حركت كنيم و طبيعي است اگر درجهت خلاف مبداء حركت كنيم سيم پاره خواهد شد . (البته نيروي مافوق از رگ گردن هم به ما نزديكتر است و اين موضوع فقط به عنوان يك مثال گفته شد )

 

پایان وادی چهارم


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهان بینی , راه چهارم , چهارمین راه , اجزا , صورپنهان , نفس , اماره , لوامه , مطمئنه ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه سوم :

 باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمی کند .

 

ما با شروع زندگي در اين وادي براي خود آغازي تازه داريم .

اميدوار هستيم كه شما هم با نگاه كردن به طبيعت به ابعاد گسترده اي برسيد . چون اصوات موسيقي در جهان خود بدرخشيد و خود كليد مسير راه بهبودي خود را بيابيد.

ما نيك مي دانيم كه انسان اگر خود جستجو نكند حتي اگر با همه كاوشگران ماهر نيز همنشين باشد به موضوع واقعي نمي رسد.

از مطلب فوق چنين استنباط مي شود و عملاً ما هم به اين نتيجه رسيده ايم كه در حل مشكل اعتياد بالاترين نقش به عهده خود ما مي باشد و اگر تصور كنيم اعتياد يك بيماري است و ديگران بايستي آن را براي ما معالجه نمايند ، بسيار در اشتباه هستيم .

براي حل مشكل اعتياد ، بيشترين بار حل اين مسئله بر دوش خود ما مي باشد و خود ما بايستي بيشترين تفكر را براي حل اين مسئله بنمائيم. مسئوليت اين كار بعهده هيچ شخصي نخواهد بود مگر خودمان . البته نمي توانيم منكر كمك و هم دردي و ياري سايرعزيزان و اعضاء خانواده باشيم ولي بايستي به اين مطلب توجه داشته باشيم كه نقش اول بعهده ماست و مـا هستيم كه بايستي بدهي خود را نسبت به تخريب هايي كه ايـــجاد كرده ايم پـرداخت نمائيم .

اگر امروز دچار مشكلات جسمي وجنسي هستيم اين دردها و رنجها دليل با ز پرداخت بدهي ما نسبت به اعتياد است و بايستي با شهامت مشكلات را تحمل كنيم چون به سرعت بدهي ما ، بازپرداخت مي شود و به نقطه تعادل جسمي و رواني مي رسيم . نكته قابل توجه اين است :  تاكنون به خاطر استفاده از مواد مخدر زندگي ما بازي در نا آگاهي بوده و اكنون بازي در آگاهي را آغاز نموده ايم و بايستي اين بازي در آگاهي ادامه پيدا نمايد در غير اينصورت با شكست مواجه مي گرديم .

حال براي اينكه در اين بازي يا مبارزه بتوانيم بطرف پيروزي حركت كنيم بايستي نيروهاي خود را بشناسيم و نيروها و تخريبهاي مواد مخدر را نيز كاملاً شناسايي نمائيم . در اينجا مسئله مواد مخدر و جذابيت هاي آن را دست كم نگيريم و بدانيم شيطان به زيباترين شكل ممكن وارد افكار و انديشه انسان مي گردد و در شكار گوهر جان انسان به گونه هاي مختلف توسط نيروي منفي اين عمل انجام مي گيرد.

لازم است بدانيم كه بزرگترين نيروي منفي يا شيطان در ماده نهفته است و بايستي در طول حيات خود به گونه اي عمل نمائيم تا ماده اسير ما باشد و ما اسير ماده نشويم .

گرچه همه ما مي دانيم مدت هاست در اثر نا آگاهي آنچنان اسير ماده شده ايم كه زندگي ما را بدينگونه منهدم نموده است و خوب مي دانيم مواد مخدر نيز يك نوع ماده است . بايد براي بازسازي خود بگونه اي عمل كنيم كه پس از رهايي از مواد مخدر اسير ماده ديگري نشويم مثل قرص ، الكل ، سكس ، پول ، ماشين و غيره …

لازم است در اينجا بگوئيم پول ، ماشين و غيره ، همه لازمه زندگي انسان هستند . نكته حائز اهميت اين است كه ما بايستي طوري عمل نمائيم كه آنها اسير ما باشند و اگر ما اسير آنها بشويم ، هميشه براي ما خطر آفرين خواهند بود و در نتيجه از يك چاله در مي آئيم و به چاه ديگري سرنگون ميشويم .

شيطان يا كشش نيروي منفي در همه جا ما را احاطه كرده است و ما با دشمن بسيار نيرومندي مواجه هستيم بنابراين بايد خود را آماده نمائيم تا حمله ما بسيار ماهرانه باشد و با تفكر انجام پذيرد.

در وحله اول ما نردباني را پله پله بالا رفته ايم و منطقي ترين راه براي پائين آمدن از نردبان همان است كه پله پله پائين بياييم . ممكن است ما اقدام به سقوط آزاد كنيم و احتمالا“ سالم هم به زمين برسيم ولي نكته حائز اهميت در اينجاست : چند نفر قادر هستند سقوط آزاد پائين بيايند . ممكن است در بين ما كساني باشند كه ناگزير هستند از اين طريق اقدام نمايند يعني سريع و بدون مقدمه مواد خود را قطع نمايند حتي بدون استفاده از هيچ داروي كمكي و قطعاً ممكن است چنين افرادي باشند و هيچ گونه راه حل ديگري براي آنها مناسب نباشد . اين افراد هم بايستي صبور باشند و تحمل نمايند چون پس از طي فاصله زماني انشاءا… به تعادل لازم ميرسند و بايستي اعتماد بنفس خود را از دست ندهند البته كاري است مشكل ولي امكان پذير.

امـا كار منطقي كه بايد انجام دهيم را با يك مثال بيان مي نمائيم تا موضوع قدري روشن تر گردد .

براي مثال : فرض كنيم يك سنگ عظيم جلوي آب را گرفته است و فشار بسيار عظيم آب ، پشت سنگ قرار گرفته است و سنگ در حكم يك سد جلوي آب را مسدود نموده است . در اين شرايط ما اگر هم قادر باشيم نميتوانيم يك مرتبه سنگ را برداريم ، مثلاً آن را منفجر نمائيم . چون فشار آب پشت سنگ آنقدر عظيم است كه اگر در يك لحظه سنگ برداشته شود ، در اثر فشار آب تخريب عظيمي بوجود مي آورد و هرچه در مسير اين آب باشد مثل شهر ، روستا ، مراتع و درختان همه را نابود مي نمايد.

 اما كار منطقي كه ما بايستي انجام دهيم اين است كه در آن واحد ، بايد سه كار را با هم انجام بدهيم  :

الف: برداشتن سنگ

ب  : مهار آب و كاستن از فشار آب

ج  : استفاده از آب ذخيره شده براي آبياري مراتع

 اكنون تنها راه منطقي اين است كه ما از يك گوشه شروع كنيم به شكستن سنگ . به عبارتي با وسيله اي سنگ را به آرامي و ذره ذره خورد نمائيم تا آب ، كم كم خارج شود و تخريب ايجاد ننمايد ، و همين طور كه مسير آب ذره ذره بيشتر باز مي شود ، از فشار آب هم كاستـه ميگردد . با در نظر گرفتن فشار و حجم آب پشت سنگ مي توانيم به آرامي و طي فاصله زماني ، مجاري خروجي آب را بزرگتر نمائيم تا جايي كه فشار آب به حالت تعـادل برسد . آنوقت سنگ ما هم به آرامي خورد شده است و تبــديل به يك قطعه كوچك شده كـه با يك حـركت مي توانيم آن را از ميان برداريم .

نتيجه اي كه از اين وادي گرفته مي شود   :

  • كليه مسئوليت كار را ، خود بپذيريم
     
  • كليه سختي ها را بعنوان بازپرداخت بدهي خود به اعتياد تحمل كنيم
     
  • سعي كنيم خودمان مسئله را با تفكر حل نمائيم

                                              پایان وادی سوم


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: مسئولیت , جهان بینی , تفکر , استاد , راهنما , مرزبان , وادی , مهندس , حرکت , ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

وادی یا راه دوم :

 هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی نهد . هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم ، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم .

 

خوشحاليم كه به جنگ خود ادامه مي دهيم تا اين مسئله به يك صورت خوبي از آزمايش در آيد و دنياي درون تبديل به يك شهر آباد بشود كه در آن همه هستي راه خود را بسوي نيروي ما فوق بردارد.

ما به دلايلي كه خودمان خوب مي دانيم جهت را سالها گم كرده بوديم , براي يافتن راه بسيار مهمي در پيش داريم ، بايد فكر كنيم و در انجام آن كوشش نمائيم .

در ادامه كار و كوشش ما به نتايجي مي رسد كه در توانائي هاي ما خلل حاصل نگردد ، از هر نقطه نوري بتابد در جمع آن بايد تفكر نمائيم از ذرات جرقه ، مي شود به روشنائي وسيع رسيد در نشانه هاي نيروي ما فوق هم به روشني پيداست .هيچ كدام از ما هيچ نيستيم , حتي اگر خود, به هيچ فكر كنيم .

همه مطالب در درون و برون ماست كه مانند قله هاي آتش فشان هستند ، آرام و بي صدا ، اگر به آن ، توان حركت بدهيم حتما“ ميدانيم چه مي شود , خاصه در جهت راه مستقيم باشداكنون اگر در وادي تفكر ، به اندازه كافي و درست فكر كرده باشيم ، ممكن است برايمان روشن شده باشد كه خيلي از چيزها را از دست داده ايم و يا در حال از دست دادن هستيم و اين از دست دادن ها ممكن است مادي باشد و يا معنوي قطعا“ با بعضي از واژها مثل : معتاد ، حقارت ، ترس ، تابلو ، طلاق ، جدائي ، اخراج ، بارداشت ، زنداني ، سابقه دار ، رواني ، بي مسئوليت ، خودخواه ، بيمار ، ترحم ، ناسزا ، كارت شناسائي و چكاره اي را لمس كرده باشيم . بهر حال فرقي نمي كند . چه با سواد باشيم و چه بي سواد ، ثروتمند باشيم يا فقير ، پير باشيم يا جوان ، مرد باشيم يا زن . در نظر بگيريد مرد ثروتمندي براي پنهان كردن اعتياد خود چه ترفندي را بايد به مرحله اجراء در آورد ، هميشه در هراس بسر مي برد كه اگر دو روز در شرايطي قرار گيرد كه نتواند مواد مصرف كند چه بلائي بر سرش نازل مي شود و چه حق ســــكوت هايي را بايستي پرداخت نمايد ، مضافا“ باينكه چه ثروتمنداني كه كارشان به آخر رسيد! امثال آن ها را زياد مي شناسيم و چه جوانان تحصيل كرده رعنايي كه كارشان به كنار پياده رو كشيد و در بيغوله ها جان به جان آفرين تسليم كردند.

ممكن است بعضي از ما اين طور تصور كنند كه همه چيز تمام شده و ديگر زندگي براي ما اهميتي ندارد و يا ما اصلا“ رقمي نيستيم ، بي خودي به اين دنيا آمده ايم ، ما راعوضي زائيده اند و هزاران حرف ديگر . كه البته در وحله اول اين توجيه است براي خودمان براي فرو رفتن بيشتر در تاريكي ها و نشان از دست دادن اعتماد به نفس ما مي باشد ، و تسليم در مقابل نابودي محض و عدم تلاش ما براي رهايي . ولي اگر به تمام هستي نگاه كنيم وخواهيم ديد ، امكان ندارد چيزي را پيدا كنيم كه به جهت بيهودگي پا به هستي گذاشته باشد ، اگر هم به مطالبي برسيم كه تصور كنيم كه بيهوده پا به هستي گذاشته است ، بازهم بايد مطمئن باشيم كه اين تصور و پندار نادرست ماست و نتوانسته ايم به هسته درون يا فلسفه وجودي آن پي ببريم . براي مثال : حتي اگر به يك كرم با ديد كلي نگاه كنيم در خواهيم يافت فلسفه عظيمي در آن نهفته است .

انسان هم موقعي پا به هستي گذاشت ، نيروي مافوق يا قدرت هستي او را به يك دوراهي هدايت كرد و اين دوراهي يك تاريكي ها است و يكي روشنايي ها .

اصولا“ انسان تاريكي ها را تجربه مي كند براي پي بردن به عظمت روشنايي ها .اما موقعي كه در تاريكي ها فرو رفت بايستي از گذرگاههاي بسيار سخت عبور نمايد ، اگر توانست از اين گذرگاهها جان سالم بدر برد ، آنوقت انساني كار آزموده و رها خواهد شد.چون در مقوله اعتياد ما با دو موضوع سروكار داريم . از يك طرف انسان و از طرف ديگر مواد مخدر . بايستي ما هر دو مقوله را بشناسيم و اثر متقابل آن ها را روي يكديگر بررسـي نمائيم . چون اعتياد از تركيب انسان و مواد مخدر بوجود مي آيد.

در مقوله انسان اگر با دقت به جسم انسان نگاه كنيم ، با يك حساب سر انگشتي و يك نگاه كوتاه و سريع در خواهيم يافت ما با ميلياردها سلول كه جسم ما را تشكيل داده اند طرف هستيم . ولي چيز چنداني از آنها نمي دانيم . چون سيستمهاي عظيمي در يك سلول نهفته شده است كه يك سلول كمتر از يك شهر يا يك جهان نيست .

 بنا بر اين با كمي تفكر در خواهيم يافت كه ما بر يك كيهان عظيمي فرمانروايي مي كنيم ! و در سال هاي گذشته هر كاري دلمان خواسته ، ندانسته بر سر اين كيهان عظيم آورده ايم و اكثر قسمت هاي آن را نابود كرده و تصور مي كرديم مواد مخدر به ما انرژي مي دهد . ما به اين مسئله اعتقاد داشتيم و هنوز هم ممكن است در باورها باشد كه مواد مخدر به ما انرژي خوبي مي دهد. البته تشخيص اين موضوع خيلي ساده است , كافي است به قيافه خودمان و يا قيافه دوستان نزديك خودمان كه همقطار ما هستند نگاه كنيم كه از يك كيلومتري داد مي زند ، من تابلو هستم .

اگر مواد انرژي مي دهد پس چرا بايد بعضي از ماها اين قدر آش و لاش شده باشيم ، بنابراين بايستي در قضيه انرژي دادن مواد يك انحراف در فكر و انديشه ما وجود داشته باشد و آن اين است كه بعضي از مواد مخدر مثل ترياك و خانواده او باعث ميگردند انرژي سوخت بدن ما زود مصرف شود . اين انرژي از داخل گوشت و پوست و استخوان ما خارج مي گردد . بعبارتي ، انرژي بدن كه بايستي 60 سال مصرف شود ما آن را 20 ساله مصرف مي كنيم و براي همين موضوع قيافه ها تابلو و درب و داغان مي شود.

در حقيقت كاري كه مواد مي كند در حكم آن است كه در چراغ نفتي ما فتيله چراغ را بالا بكشيم ، كه با اين حركت نور زياد ميشود ولي نفت زود تمام مي شود . مواد مخدر هم در مورد انرژي دادن همين كار را انجام مي دهد.

البته علاوه بر تخريب كلي مواد مخدر در جسم ما در سيستمهاي اصلي و اساسي بدن ما نير انهدام بوجود مي آورد كه يكي سيستم ضد درد است و ديگري سيستم هاي توليد كننده مواد شبه افيوني كه در وادي هاي بعدي آن را شرح خواهيم داد.

نكته حائز اهميت ديگر در اينجاست ممكن است هنوز بعضي از ماها بگويد من به نيروي برتر اعتقادي ندارم . كه البته ايرادي ندارد ، ولي بايد باين نكته توجه كنيم كه ما هنوز حتي يك سلول از ميلياردها سلول جسم خودمان را كه وجود آن اثبات شده و ساختار وجودي ما را تشكيل مي دهد ، اطلاع چنداني از او نداريم . براي همين مي گويند اول انسان بايد خودش را بشناسد و بعد نيروي مافوق را !

براي درك نيروي مافوق دو راه وجود دارد , يكي با تفكر وديگري بدون تفكر . بعضي ها بدون تفكر به آن نيروي عظيم رسيده اند وهيچ كس هيچ دليلي هم نمي تواند براي اين مسير ارائه دهد.ولي با تفكر مي توان به عظيم ترين قله هاي شناخت نيروي مافوق و شناخت هستي پا گذاشت .

 ما با يك نگاه سريع دريافتيم ، با ميلياردها سلول كه جسم ما را تشكيل داده اند طرف هستيم و چيز چنداني از آن ها نمي دانيم فقط اندكي مي دانيم ، اگر كمي فكر كرده باشيم درخواهيم يافت در سالهاي گذشته هر كاري دلمان خواسته بعنوان تشنگي و يا هر بلايي كه بر آن آگاهي نداشته ايم سر اين كيهان عظيم آورده ايم . در اصل اگر كمي انصاف داشته باشيم و عادلانه بخواهيم قضاوت نمائيم درخواهيم يافت ما يك فروانرواي نالايق و بي كفايت و خوش گذران بوده ايم و برايمان اصلا“ مهم نبوده كه چه بلائي سر ساكنين جسم خود كه سلولها مي باشند ، مي آيد و تمامي نيروهاي خود را به باتلاق ريخته ايم . ما براي اينكه بتوانيم فرمانروايي صالح و با كفايت باشيم بايد خود را براي مبارزه اي سخت با اعتياد آماده نمائيم و مشكلات ما از روزي كه مبارزه را آغاز نموديم به سه بخش عمده تقسيم مي شود

الف : مشكلات جسم ما

ب   : مشكلات روان ما

ج   : مشكلات جهان بيني ما

 در اين مقوله مشكل جسمي و رواني با فرآيند زمان قابل حل خواهد بود . اما مشكل جهان بینی يعني بايستي ديدگاه و آگاهي و شناخت ما از خودمان و جهان اطرافمان تغيير نمايد.

 براي مثال اگر كسي از ديدگاه خود و جهان بيني خود به پوچي برسد اگر مشكل جسمي و رواني او هم حل بشود , دوباره به اعتياد روي خواهد آورد . بنابراين اولين قدم اين است كه براي شناخت خودمان و يا بعبارتي انسان ، اقدام نمائيم تا انسان را بهتـر بشناسيم .البته مشكلات خانوادگي و كاري هم وجود دارند ، كه اگر ما مشكل خودمان را حل نمائيم و به سلامتي برگرديم آن قدر نيرو پيدا خواهيم كرد تا قادر باشيم آن ها را حل كنيم .

 نكته حائز اهميت :

در اين وادي بهتر است هركدام از راهنمایان یا کمک راهنمایان كنگره 60 را بعنوان استاد راهنماي خود انتخاب نمائيم تا شايد چراغ راه ما باشد . توصيه مي شود ، اين كار را باكمي تفكر و حوصله انجام بدهيم .

 

                                              پایان وادی دوم


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: جهان بینی , احیا , تحرک , القا , مخلوق , خلق , کنگره , رهجو , راهنما , استاد , مربی , ,
تاریخ : چهار شنبه 13 خرداد 1394
نویسنده : مرتضی

                    وادی یا راه اول:

 با تفکر ساختارها آغاز میگردد ؛ بدون تفکر ، آنچه هست رو به زوال می رود .

دراين وادي بهتراست بدانيم چگونه همه چيز پيدا ميشود و يا چگونه همه چيز خلق ميشود. ‏براي پيدا شدن يا بهوجود آمدن ويا خلق شدن، اولين قدم يك فكـر است ويا يك انديشه، واين انديشه آغاز خلق است .‏

بنابراين همه انسانها براي پيداشدن لازم است تفكـر نمايند، و نيروي القاء و احياء و تحرك هم موجود ‏ميباشد. به عبارتي همه چيز اول مثل صفحه سفيد نقاشي است . سپس ذره ذره تصوير پديدار ميگردد و ‏ازمعني آن، هم زشت و زيبا، و هم خوب و بد پديدار ميشود .‏

‹‹ پس اول بايد تفكـرنمود ! ››‏

حالا برميگرديم سراصل موضوع :‏

ما سالهاست درگير مواد مخدر ويا الكـل شـده ايم و ايـن درگيـري چـه دانسته باشد و چه ندانسته به ‏هرحــال فرقي نميكند . چيزي كه مهم است، ما ميخواهيم از شرّ اين غول بي شـاخ و دم كه زندگي مارا به ‏طرف نابودي سوق داده است ويا ميدهد رها شويم . ‏

ممكن است قيافه ما تابلو شده باشد.در زندگي ما هرج و مرج بهوجود آمده باشد . در اين مقطع كافي ‏است ما فكر كنيم كه كجاي كار قرارگرفته ايم و به كجا ميخواهيم برويم.‏

در اين وادي ما اصلاً نميخواهيم تصميم بگيريم كه از فردا ترك اعتياد كنيم،چون بارها اين اقدام را ‏انجام داده و با شكست مواجه شده ايم، و كما اينكه از پزشك و روانپزشك و متخصص هم كمك گرفتهايم و ‏آنها هم نتوانسته اند به ما كمكي نمايند .‏

دراين مقطع ، ما فكر ميكنيم ،

آیا میخواهیم  فكر كنيم؟ به چه موضوعی باید فکر کنیم ؟ چگونه بايد فكر كنيم؟ به چه چيزهائي نبايد فكر كنيم؟ ‏

شايد تصور كنيم كه هميشه فكرميكنيم اما اعتياد و پيشرفت آن نشان ميدهد ما درست فكر نكرده ايم و ‏زندگي خود را بدون تفكرو يا با تفكر غلط ادامه داده و هرچه داشتهايم چه مادي و چه معنوي از دست داده و ‏يا درحال از دست دادن آن ميباشيم و به طرف زوال در حركت هستيم .‏

ما بايستي دراين وادي نقشه حمله خود را به اعتياد ترسيم نمائيم ؛

نقشه اي بسيار دقيق و حساب شده كه راه به عقب نداشته باشد. دراين وادي نميخواهيم نقشهاي عظيم ‏ترسيم نمائيم. اگر ما در اين مقطع بتوانيم نقشه اي بكشيم كه قابل اجرا باشد و مشكل خودمان را به آرامي ‏حل كنيم، بهتر به نتيجه خواهيم رسيد. ما در اين تفكربايد به صورت واقع بينانه به اعتياد نگاه كنيم. اگر به اين ‏تفكر صحيح برسيم، درخواهيم يافت اراده درمقابل اعتياد كم مي آورد. به عبارتي اراده به تنهائي نميتواند ‏حريف اعتياد گردد .‏

چون اعتياد خيلي قويتر از اين حرفها ميباشد. براي مثال ما نميتوانيم با ارادة تنها، از ‏يك درخت خيلي بلند بالا برويم، ويا با اراده تنها نميتوانيم از روي طنـاب در يـك ارتفاع زياد ‏عبوركنيم، و اين را ميدانيم كه ما قادريم از درخت بالا برويم مشــروط به اينكــه چنـد كار را ‏با هـم و هماهنگ بتوانيم اجرا نمائيم. مثلاً قدرت بدني لازم را فراهم نمائيم و فوت و فن آنرا ‏بدانيم. هدف و يا انگيزه لازم را داشته باشيم و تمرين لازم را بكنيم.‏

البته در اين مرحله بعضي از ما ممكن است نتوانند درست فكـــر كنند و تصميم بگيرند . ميتوانيم اگر ‏فكرمان بهجائي نرسيد، از نظرِ مشورتيِ مابقيِ اعضاء استفاده كنيم؛ ولي تصميم گيري نهائي بر عهده خودمان ‏ميباشد. به عبارت ديگر: مشـورت ميكنيـم ولـي تصميــم را خودمــان مي بايست بگيريم تا اعتماد به ‏نفس لازم براي ما بوجود بيايد.‏

البته اين را نيز بايستي درنظر داشته باشيم كه خلقت، سازمان و تشكيلاتي است كه همه چيز در آن با ‏نهايت دقت برنامه ريزي شده و در هر لحظه كنترل ميشود و يك نيروي مافوق بر آن نظارت دارد. اين نيروي ‏مافوق بهصورت خودكار، اگر شخصي بهطرف فسق و فجـور بـرود، او را در فرو رفتـن بـه اعماق تاريكي ها ‏ياري ميدهد و اگر انسان بهطرف تقوي و ارزش ها حركت كنـد، او را در اين جهت مورد حمايت و ياري ‏قرار ميدهد.‏

ممكن است بعضي از ما اكنون به اين سخن ايمان نداشته باشيم ولي اگر چشم دل خودرا باز كنيم به ‏آرامي آن نيروي مافوق را حس خواهيم نمود و اگر بخواهيم و حس آنرا بوجود بياوريم و طلب كنيم، اين ‏نيروي مافوق در درمان و رهايي ما مي تواند نقش بسيار بزرگي ايفا كند. اين بستگي به ما دارد كه بخواهيم يا ‏نخواهيم . چنانكه نخواهيم، باز آن نيرو به ما ياري خواهد رساند. چون ما بهطرف ارزشها حركت ميكنيم و ‏تنها فرقي كه بين خواستن و نخواستن ما وجود دارد، آن حس يا قوّت قلبي است كه خودمان در خودمان ‏بهوجود مي آوريـم، كه ميتوانــد تكيه گاه مناسبي باشد، وگرنه آن نيرو به صورت خودكار، كارش را انجام ‏ميدهد و براي او زبان، مذهب، نژاد و رنگ پوست فرقي ندارد چون

پاكترين انسانها ، به آن نيرو نزديكترين ‏افرادند.

                                             پایان وادی اول

 


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: جهان بینی , ,
برچسب‌ها: راه اول , اولین راه , جهان بینی , تفکر , اعتیاد ,

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید